روزی روزگاری وزیری که میخواست بزرگ شود
محمد معصوم _ در زمانهای خیلی دور، در مکانی خیلی دور در کشوری خیلی دور، وزیری مسوولیت ارتباطات و زیرساخت آن مملکت را به عهده داشت.
این وزیر که اتفاقا خیلی جوان هم بود سودای قبایی بزرگتر از وزارت را در سر میپروراند و هزاران و چهارصدها آرزو داشت.
در آن سرزمین نیز بعضا افراد برای دیدهشدن از شبکههای اجتماعی معمول استفاده میکردند و از اتفاق شبکهای که در آن محروسه به شدت تحتفشار عدم دسترسی بود بهطرز عجیبی محمل بحث و گفتوگو شده بود و تقریبا تمام وزرای دیگر نیز سخنی درآن "نامش را نبر" میپراکندند و هیچ عزیز بالا و پائینی به روی مبارک نمیآورد که این فضا که بهطور معمول نباید درش فعالیت کرد چگونه میشود درش فعالیت کرد حالا یک عده با راحتی و حتی شارژ چهل تومانی و عدهای با سختی و مرارت. این یک سمت ماجرا، سمت دیگرش عجیبتر است که همه حتی همین بزرگوار وزیر هم از کیفیت دسترسی و مشتقات اتصال و ... نیز شاکی بودند.
گویی پُست آن عزیز تامین زیرساخت نیست و نباید به بیکیفیتی سرویسدهندهها و قیمت بالای اپراتورها و تمامشدن آنی بستههای خریداریشده و چهچهچه رسیدگی کرده و در راستای حل آن قدم بردارد.
هشتگ حق مردم که دردی دوا نمیکند یعنی دوا میکند ولی نه از سمت یک مسوولی که دستش روی دکمه و پایش روی سیم است.
مردم هشتگ میزدند و موجسازی میکنند و مسوول مربوطه مسئله را بررسی و رسیدگی میکند. ولله که همهچیز آن مردم سرزمین خیلی دور به همهچیزشان میآمد.
القصه این وزیر جوان، روزی خود را مهمان حضوری یک دعوت مجازی میکرد، روزی دیگر پیت بنزین در دشتودمن میدوید، یک روز چراغ قوه دستش بود و یک روز... تا رسید به چندین روز بیخبری.
در آن سرزمین خیلی دور، رسم بود که هر شایعه و خبری چه تکذیب میشد چه نه سرآخر یک دودی به چشم مردمش میرفت و جالب اینکه بالادستی این وزیر هم بندهخدا خودش آخر همه و شنبه در جریان قرار میگرفت.
ازقضا این وزیر ما بیستروزی ناپیدا بود؛ خبر آمد که یک نهاد بهعلت مثلا ایستادگی در برابر از دسترس خارج کردن یک سرویس عکس خیلی دور، از این بزرگوار شکایت کرده و تابوی مصونیت وزیر را شکسته و بیا ببین.
حالا در این حیثوبیث عدهای مثلا خودجوش در حمایت از این جوان هشتگ...
در همین زمانه، یک بیماری خیلی دور نیز در این مُلک و بقیه جاها شایع شده بود و سناریوی بعدی، ابتلای این وزیر بود و اما آخرین و نه کماهمیتترین سناریو، موضوع قهر و غیبت این جناب به علت درشترفتاری بقیه بود و اینکه قدرش ندانستند و گوهریبازی درنیاوردند.
داستان همینجا پایان میپذیرد و اعلام میشود هرگونه تشابه اسمی و رسمی و سمتی و داستانی این ماجرای خیلی دور با ماوقع درجریان امروزی کاملا اتفاقی است!
- ۹۹/۰۵/۱۷