نظم تکنولوژیکی جدید جهان در عصر هوش مصنوعی


هدفم از ذکر رقابت کشورهای مذکور این است که نظر خواننده محترم را به این قابلیت مهم و یگانه بازار هوش مصنوعی جلب کنم که:
- بازار جهانی هوش مصنوعی، امروزه یکی از شفافترین پنجرهها برای مشاهده مناسبات واقعی قدرت در شکلگیریِ نظام نوین بینالمللی است؛ نظامی که در آن:
- رقابت فزاینده میان ایالات متحده و چین برای تسلط بر هوش مصنوعی، به یکی از مهمترین ابعاد ژئوپُلیتیکی عصر حاضر بدل شده است.
- این رقابت صرفاً تقابلی فناورانه نیست؛ بلکه بازتابی از تلاش دو قدرت بزرگ برای بازتعریف قواعد نظم جهانی، کنترل زیرساختهای دیجیتالی و شکلدادن به آینده اقتصاد، امنیت و حاکمیت داده در جهان است.
- در چنین بستری، اکثر کشورهای جهان، دیگر نه بازیگران منفعل، بلکه عاملانی فعال در بازتوزیع قدرت دیجیتالی شدهاند.
- در میان این بازیگران، عربستان سعودی، قطر و امارات متحده عربی جایگاهی ویژه یافتهاند؛ ۳ کشوری که در دهه اخیر، با اتکا به سرمایه مالی عظیم، اراده سیاسی متمرکز و راهبردهای بلندمدت فناوری-محور، در حال گذار از نقش سنتی «مصرف کننده تکنولوژی» بودن به مرحلهای از کنشگری ژئوپلیتیکی دیجیتالی هستند.
- در حالی که واشنگتن و پکن درگیر رقابتی ساختاری بر سر مدلهای حاکمیت دیجیتالی (digital sovereignty)، تسلط برصنعت نیمهرساناها، مالکیت داده و نفوذ فناوریهای پیشرفتهاند، ریاض، دوحه و ابوظبی با اتخاذ راهبردهایی چندلایه و سیال تلاش میکنند جایگاهی فراتر از محورهای سنتی امنیتی برای خود تعریف کنند.
- این سه کشور(عربستان، قطر و امارات)، همزمان با سرمایهگذاری گسترده در شرکتهای فناوری چین، بهویژه در حوزه زیرساختهای ابری، 5G و نظارت هوشمند، همچنین در مسیر تعمیق همکاری راهبردی با ایالات متحده نیز گام برداشتهاند و میکوشند به شریک تکنولوژیکی برگزیده آمریکا در خاورمیانه تبدیل شوند.
- این وضعیت، الگوی جدیدی از روابط قدرت را ایجاد کرده است که نه در چارچوب «وابستگی متقابل»، نه «اتحاد کلاسیک» و نه «موازنهگری سنتی» میگنجد؛ بلکه نشاندهنده پدیداری نوعی «شراکت و میانجیگری» است؛ نقشی که در آن، یک قدرت منطقهای (فرضاً «عربستان سعودی») از طریق ترکیب سرمایه، زیرساخت و انعطاف ژئوپلیتیکی، به میانجی و تسهیلگر رقابت قدرتهای بزرگ بدل میشود.
اهمیت درک نقش فناوری هوش مصنوعی، زمانی بیشتر میشود که در نظر بگیریم عربستان و امارات تنها بهدنبال خرید فناوری نیستند؛ آنان در حال سرمایهگذاری در مدلهای زبانی بومی، ایجاد خوشههای رایانش ابری، راهاندازی شرکتهای ملی هوش مصنوعی و تبدیل شدن به پلتفرمهای دادهای در جهان عرب هستند. بدینترتیب، آنها میکوشند نه تنها از مزایای اقتصادی و امنیتی رقابت هوش مصنوعی بهرهمند شوند، بلکه در تعیین قواعد آینده نظم دیجیتالی منطقه «خموشا» (خاورمیانه و شمال آفرقا) نیز نقشی فعال ایفا کنند.
فعلاً به نظر میرسد که دیدار اخیر محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان، با دونالد ترامپ و امضای سندی با عنوان «Strategic Artificial Intelligence Partnership» بین عربستان و آمریکا در ۲۸ آبان ۱۴۰۴، باعث شده است که عربستان در نزدیکتر شدن به آمریکا و به هدف خود: «هابِ هوش مصنوعی منطقه»شدن، از ۳ رقیب دیگر (قطر، امارات و عمان) پیشی گرفته است.
در بیانیه مربوط به این سند آمده است که:
- هدف این سند، همکاری میان عربستان و آمریکا برای استفاده از ظرفیتهای عربستان در زمین، انرژی و جغرافیا به منظور توسعه «مِگاخوشههای» زیرساخت هوش مصنوعی است.
- این همکاری نه فقط اقتصادی، بلکه به عنوانِ یک گام امنیتی/تکنولوژیکی «بلندمدت» توصیف میشود.
همچنین در اخبار مطرح شده بود که:
- عربستان، از طریق شرکت هومِین «Humain» که زیرمجموعه صندوق سرمایهگذاری عمومی این کشور است، با شرکتهایی مانند اِنویدیا و AMD برای تولید، خرید و وارد کردن تراشههای پیشرفته هوش مصنوعی همکاری دارد.
اهمیت این سند همکاریِ دو کشور عربستان و آمریکا در حوزه هوش مصنوعی در این است که «معامله» در این حوزه فقط خرید و فروش یک فناوری نیست؛ بلکه ترکیب پیچیدهای از انتقال سرمایه، داده، زیرساخت، زنجیره تأمین، وابستگی امنیتی و کنترل حاکمیت دیجیتالی است که نشاندهندۀ ساختار وابستگی کشور خریدار به قدرت برتر هوش مصنوعی (فعلاً ایالات متحده یا چین) است؛ در این میان، ایالات متحده دارای قدرت برتر است، زیرا که بازار پردازندههای پیشرفته مورد نیاز هوش مصنوعی از قبیلِ GPU و ASICرا کنترل، ابررایانهها و زیرساختهای رایانش ابری را تأمین، مدلهای پایه هوش مصنوعی (AI foundation models) را تولید و حق کنترل داده را تعیین میکند. به این ترتیب، کنترل مسیر توسعه تکنولوژیکی کشور خریدار را با قدرت در دست میگیرد و با وضع تحریمها یا محدودیتها در زمینه صادرات نیمهرساناهای پیشرفته از کشور خریدار به کشور ثالث (مانند ایران یا روسیه) میکوشد، اِعمال قدرت ژئوپلیتیکی خود را در بلندمدت حفظ و «سرعت ترادیسی (یا تحولِ) دیجیتالی» کشور خریدار را برای همیشه (تا اطلاع ثانوی) تنظیم کند.

به این ترتیب: سندِ «Strategic Artificial Intelligence Partnership» ، نوعاً، هرم قدرت جهانی را آشکار میکند:
- در تعریف و تثبیت مناسبات قدرت فنی میان اروپا و آمریکا در پروژههای بزرگ هوش مصنوعی، همکاری متقابل با مبادله فنی متقارن (Symmetric Tech Exchanges) میان آنها، در سطح قاعده هرم قدرت جهانی شکل میگیرد،
- ولی در همکاری میان یکی از دو ابرقدرت هوش مصنوعی (آمریکا یا چین) با کشوری در قد و قواره عربستان سعودی، بجای مبادله فنی متقارن، معامله نامتقارن هوش مصنوعی (Asymmetric AI Deals) شکل میگیرد!
در معامله نامتقارن:
- پایگاه دادههای ملی کشور فرودست به شرکتهای غربی واگذار میشود،
- در حالی که سرمایهگذاری از سوی صندوقهای سرمایهگذاری عمومی کشورهای فرودست [مثل عربستان، قطر، امارات و عمان در جنوب خلیج فارس] در شرکتهای هوش مصنوعی آمریکا برای دسترسی به دانش و نفوذ سیاسی بیشتر در منطقه صورت میگیرد.
در این نوع معاملههای نامتقارن، بازیگران منطقهای، نقش «واسطه قدرت» و متحد میانجی را ایفا میکنند.
اما پرسش من از منظر یکی از شهروندان جمهوری اسلامی ایران این است:
- آیا در همکاری اسرائیل و آمریکا در حوزه هوش مصنوعی [و به طور کلی در صنایع «های تِک»] هم نوعی معامله نامتقارن شکل گرفته است؟ و شکل میگیرد؟ – پاسخ من، «آری» است! به باور من، اسرائیل هم نقش متحد میانجی را برای ایالات متحده ایفا میکند!
البته عربستان سعودی و امارات متحده عربی (قطر و عمان نیز) به صورتی در حال تبدیل شدن به بازیگران کلیدی در نظم تکنولوژیکی جدید جهان هستند که میروند با کارگردانی آمریکا، نقش «واسطه قدرت» و متحد میانجی را در منطقه ایفا کنند.
در این معامله:
آنچه گیر کشورهای «عسقاع» (عربستان سعودی، قطر، اِمارات و عمان) میآید (اگر موفق شوند)، در کنار بهرهمندی از مزیتهای هوش مصنوعی برای رفاه و پیشرفت در صنعت انرژی و شهرهای آینده (مثل استفاده از رباتیک صنعتی در میدانهای نفت و گاز یا توسعه شبکههای حمل ونقل خودکار)، جایگاهی مناسب پیدا کردن در هرم قدرتهای براینده (emerging powers) است!
- دو هرم قدرتی که در رأس یکی از آنها، ایالات متحده آمریکا و در رأس دیگری، چین قرار دارد.
- آنها میکوشند (و بیش از پیش خواهند کوشید) جایگاهی برتر در ساختار رقابت دو قطبی هوش مصنوعی در جهان به دست آورند.
- هر دو قدرت مذکور تلاش خواهند کرد موقعیت سیاسی و فنی/اقتصادی خود را در کشورهای «عسقاع» و در دیگر مناطق تثبیت کنند.
این امر، قدرت چانهزنی کشورهای عربی خلیج فارس را بالا میبرد. آنها در عمل، از این رقابت، سود ژئوپلیتیکی میبرند و با به دست آوردن سهمی از بازار هوش مصنوعی آینده، برای خود قدرت نرم دیجیتالی ایجاد میکنند اما بعید است که کشورهای «عسقاع» به “قدرتهایی جهانی در بازار هوش مصنوعی بدل شوند؛ ولی در سطح منطقهای و در نقش میانجی بین قدرتهای بزرگ، میتوانند عرض اندام کنند.
جایگاه جهانی کشورهای «عسقاع» را میتوان چنین تعریف کرد: نه ابرقدرت تکنولوژیکی مانند آمریکا و چین میشوند؛ زیرا که فاقد زنجیره تأمین نیمهرسانا و فاقد دانشگاههای تراز اول در زمینه «های تِک» هستند، اما این کشورها فراتر از مصرفکنندگانی ساده: دارای سرمایه، داده، زیرساخت، دولتهای فعال اما با استقلال مخدوش (مانند ژاپن و آلمان) و مدلهای بومی هوش مصنوعی خواهند بود.
اکنون پرسش اینجاست که آیا اسرائیل و عربستان در پی برتری به عنوان «شریک راهبردی آمریکا» هستند؟
گذار از «توازن قدرت» به «تمرکز و تفوق قدرت» در عصر هوش مصنوعی، هدف چین و ایالات متحده است. برای ارزیابی درستی این گزاره میتوان مجموعهای از دلایل ساختاری، تکنولوژیکی، ژئوپلیتیکی و اقتصادی را بررسی کرد. آنچه در ادامه میآید، مجموعهای از مستدلترین دلایلی است که نشان میدهد چرا چنین گذار و رقابتی در حال رخ دادن است:
۱. ماهیت زیرفناوریهایِ مِگاخوشه هوش مصنوعی ذاتاً «متمرکزساز قدرت» است.
برخلاف بسیاری از فناوریهای گذشته، هوش مصنوعی نیازمند حجم عظیمی از داده، قدرت پردازشی، سرمایه و زیرساختهای پیچیده است؛ بنابراین، تنها چند کشور معدود که این منابع را در اختیار دارند، میتوانند برتری ساختاری ایجاد کنند.
- عوامل کلیدی برتری جویی
۱) داشتن حجم عظیمی از کلان دادههای جمعیتی (چین)؛
۲) دارا بودن بزرگترین شرکتهای فناوری و تراشه (آمریکا)؛
۳) قدرت انجام سرمایهگذاریهای چندصد میلیارد دلاری (که امروزه تنها ۷ قدرت بزرگ صنعتی توان آن را دارند)؛ و
۴) کنترل زنجیره تأمین تراشههای پیشرفته از قبیلِ: TSMC، NVIDIA و ASML!
این ویژگیها باعث میشوند قدرت به جای توزیع، تنها در دو قطب اصلی (چین و آمریکا) متمرکز شود.
۲. رقابت ژئواستراتژیکی آمریکا-چین از «بازدارندگی» به «رقابت برای چیرگی تکنولوژیکی» تغییر یافته است.
به یاد بیاوریم که: در دوران جنگ سرد میان آمریکا و شوروی نوعی توازن قدرت وجود داشت، اما امروز: هر دو کشور آمریکا و چین معتقدند که:
- برنده انقلاب هوش مصنوعی، تعیینکننده نظم جهانی آینده است.
- ایجاد «ابرقدرت دیجیتالی» هدف مشترک هر دو است.
- هر کدام دیگری را تهدید وجودی در حوزه فناوری میبیند.
- در واقع، هدف، همکاری نیست؛ هدف برتری طلبی است.
۳. هوش مصنوعی اثرات نظامی، اقتصادی و اطلاعاتی همزمان دارد!
این فناوری تنها یک ابزار اقتصادی نیست؛ بلکه:
- تعریفکننده قدرت نظامی است، شاملِ پهپادهای خودکار، جنگ سایبری هوشمند، فرماندهی مبتنی بر ارتباطات زمان-واقعی و هوش مصنوعی؛
- شکلدهنده قدرت اقتصادی (بهرهوری، تولید، مالی، انرژی) و قدرت اطلاعاتی (کنترل شبکههای اجتماعی، عملیات شناختی) است.
بنابرا کشورهای رأس یکی از این دو هرم جهانی قدرت، نمیتوانند اجازه دهند رقیب در این حوزهها جلو بیفتد؛ زیرا قدرتی یکپارچه ایجاد میکند.
۴. سیاستهای رسمیآمریکا و چین، بر «تفوق جویی تکنولوژیکی» تأکید دارند.
آمریکا: هدف را حفظ رهبری جهانی از طریق «راهبرد امنیت ملی ۲۰۲۲» و «ابتکارعملِCHIPS Act » اعلام کرده است و بیش از هر زمان به کنترل صادرات فناوری و محدودسازی چین میپردازد.
چین هم: برای تبدیل شدن به رهبر جهانی هوش مصنوعی، برنامه «Made in China ی ۲۰۲۵» ، پروژه «AI 2030» و سرمایهگذاریهای عظیم در نیمهرسانا، رایانش کوانتومی، و مدلهای بنیادین را عَلَم کرده است.
هر دو کشور صراحتاً میگویند هدف، برتری جهانی است نه توازن.
۵. شکلگیری بلوک بندیهای جهانی دوگانه: هوش مصنوعی در حال ایجاد دو اکوسیستم جداگانه است!
۱) شکلگیری محور آمریکا، با شرکتهایی مانند NVIDIA، OpenAI، Microsoft و Google؛ به علاوه اکوسیستم دموکراتیکی-بازارمحور؛ و اتکا به زنجیره تأمین تایوان، کره، ژاپن! و
۲) شکلگیری محور چین، با شرکتهای علیبابا، بایدو، تنسنت و SenseTime؛ به علاوه مدل حاکمیت داده و نظارت دیجیتالی؛ تلاش برای رسیدن به خودکفایی درتولید بومی تراشه و شبکهسازی اجتماعی!
این دوقطبیسازی فناوری، نشانهای از میل به ایجاد قدرت متمرکز است.
۶. هوش مصنوعی، امکان «جهش و تسلط» را فراهم میکند، آنهم در قالب «پروژههای شتابدهنده قدرت»، مانند: مدیریت هوشمند میادین جنگ؛ کسب برتری شناختی بر دشمن، به دست گرفتن حاکمیت دیجیتالی و متمرکرسازی آن در رأس هرم قدرت؛ و توسعه اقتصاد مبتنی بر اتوماسیون و حذف هزینههای نیروی کار.
این فناوری، پتانسیل آن را دارد تا برتری نامتقارن بسازد و این امر خود انگیزه برای تفوق است، نه صرفاً توازن.
۷. شدت گرفتن رقابت بر سر استانداردهای جهانی: هر دو کشور چین و آمریکا تلاش میکنند تا استانداردهای هوش مصنوعی در سازمانهای بینالمللی را تعیین کنند شامل:
تعریف کدهای اخلاقی واحد؛ استانداردهای داده؛ سازوکارهای امنیتی؛ پروتکلهای نظامی؛ و البته تعیین استاندارد یعنی تسلط بر قواعد بازی جهانی را به دست گرفتن.
-
نتیجهگیری
در حالی که کشورهای جنوب خلیج فارس هم در شرکتهای چینی و هم آمریکایی سرمایهگذاری میکنند تا در هردو هرم قدرت فناوری هوش مصنوعی جایگاه رفیعی بیابند؛ در شرایطی که به ایالات متحده آمریکا بیش از چین، چشم امید دوختهاند و حاضرند به قیمت سپردن حاکمیت کلاندادههای ملی خود به شرکتهای آمریکایی، از تعدادی پلتفرم بومی هوش مصنوعی بهره مند بشوند، تا جایگاه واسط و میانجی را در نظم نوین قدرتهای برآینده از هوش مصنوعی کسب کنند؛ در چنین شرایطی، جمهوری اسلامی ایران به عنوان بزرگترین کشور منطقه (از لحاظ جمعیت، وسعت و ظرفیت رشد اقتصاد ملی) در عمل، تا اطلاع ثانوی به استفاده کردن مجانی از پلتفرمهای عمومی چین و آمریکا ادامه میدهد، تا شاید در میان مدت یا بلندمدت بتواند به خودکفایی و خوداتکایی در حوزه هوش مصنوعی و ایجاد پلتفرمهای بومی در آیندهای نامعلوم دست یابد.