امیر حسین سعیدی نایینی

  • افسانه غول و فراغول

    امیر حسین سعیدی نایینی – (برگرفته از آثار ابولفضل زرویی نصرآباد) – یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود. روزی روز گاری در دیاری مردی بود بنام آقا پیام  که یک شب خوابید و صبح که پا شد دید، ای دل غافل از سرش، شاخی کلفت و بلند و نوک تیز بیرون زده است. ابتدا بسیار تعجب کرد و چندین بار با دستش شاخ را لمس کرد…

دکمه بازگشت به بالا