اینترنت و حوزه عمومی
دکتر سیدمحمد مهدیزاده - این مقاله ضمن تشریح نظریه حوزه عمومی به عنوان حوزهای فارغ از سیطره دولت که نمونه آرمانی و ایدهآل آن را هابرماس دراروپای قرون هجدهم و نوزدهم تحتعنوان حوزه عمومی بورژوایی معرفی میکند و نیز ایده مثبت و خوشبینانه» اینترنت به عنوان واحیاگر حوزه عمومی «در عصر جدید، نقدهای وارده بر نظریه حوزه عمومی هابرماس از منظر پسامدرنیسم و فمینیسم و نیز نگرشهایمنفی و بدبینانه نسبت به عقیده رایج اینترنت به عنوان حوزه عمومی را مطرح میکند تا قابلیتها و کاستیهای این فناوری نوینارتباطی را در ایجاد و بسط و گسترش حوزه عمومی مبتنی بر گفتوگوی عقلانی و انتقادی، از منظر صاحبنظران، بهتر بشناساند.
بحث و گفتوگوی علنی درباره مسائل و موضوعات با هدف دستیابی به اجماع یا حداقل، افکار اکثریت، سنگبنای دموکراسی است. چرا که هیچ فردی به تنهایی نمیتواند آگاه بر همه حقایق باشد یا پیامد یک اقدام و سیاست رابداند. لذا وجود حوزهای برای استفاده از نظرات گوناگون و بحث و گفتوگو ضروری است. چنین حوزهای، حوزه عمومی نامیده میشود.
هابرماس تعبیر» حوزه عمومی «را در اطلاق به عرصهای اجتماعی به کار میبرد که در آن افراد از طریق مفاهمه،ارتباط و استدلال مبتنی بر تعقل، موضعگیریها و جهتگیریهای هنجاریای اتخاذ میکنند که بر فرایند اعمال قدرتدولت، تاثیراتی آگاهی دهنده و عقلانی ساز باقی میگذارد. به عبارت بهتر، افراد در حوزه عمومی از طریق مفاهمه واستدلال و در شرایطی عاری از هرگونه فشار، اضطرار یا اجبار درونی (خودخواسته) یا بیرونی (قهری) و بر مبنایآزادی و آگاهی تعاملی و در شرایط برابر برای تمام طرفهای مشارکتکننده در حوزه عمومی مذکور مجموعهای ازرفتارها، مواضع و جهتگیریهای ارزشی و هنجاری را تولید میکند که در نهایت به صورت ابزاری مؤثر برای تاثیرگذاردن بر رفتار و عملکرد دولت به ویژه در عقلانی ساختن قدرت دولتی عمل میکند (نوذری، 1381).
نکته مهم و اساسی در این فرایند آن است که رفتار افراد در جریان مفاهمه در حوزه عمومی عمدتا بر مبنای «کنشهای کلامی «عاری از فشار و سلطه در شرایطی عادلانه، آزادانه،آگاهانه و برابر صورت میگیرد. یعنی در درونوضعیتی که هابرماس از آن به» وضعیت کلامی ایدهآل «یاد میکند (نوذری، 1381).
مجموعه این شرایط و تعاملها در وضعیت مذکور، بستری را فراهم میسازد که طی آن کنش کلامی در نهایت درمطلوبترین و آرمانیترین و جه آن یعنی» کنش ارتباطی «یا» کنش مفاهمهای «خود را نمایان میسازد. سه عنصراصلی حوزه عمومی از دیدگاه هابرماس چنین است:
1. حوزه عمومی به مکانی برای تبادلنظر نیاز دارد که برای همه قابل دسترسی باشد و امکان بیان و مبادلهتجربیات اجتماعی و دیدگاهها در آنجا وجود داشته باشد.
2. در حوزه عمومی، مواجهه با دیدگاهها و نقطه نظرات از طریق مباحث عقلانی و منطقی صورت میگیرد. به اینمعنی که انتخاب سیاسی» منطقی «تنها زمانی ممکن است که حوزه عمومی در وهله نخست، شناخت و درک آشکارینسبت به گزینههای ممکن عرضه کند; بهطوری که هر شخص بتواند از بین آن گزینهها دست به انتخاب بزند. رسانههاباید گستردهترین طیف ممکن چارچوبها یا چشماندازها را عرضه کنند تا شهروندان نسبت به آنچه که انتخابنکردهاند نیز آگاه شوند.
3. بازبینی و نظارت سیستماتیک و نقادانه بر سیاستهای دولت، وظیفه اصلی حوزه عمومی است (Obrien, 2003).
به گفته هابرماس، حوزه عمومی ـ یا به بیان صحیحتر ـ آنچه وی» حوزه عمومی بورژوایی «میخواند ـ زاییدهویژگیهای اصلی جامعه سرمایهداری رو به گسترش در انگلستان سده هجدم بوده است. مساله تعیینکننده این بود کهکارآفرینان سرمایهدار به اندازهای ثروتمند شده بودند که توانستند برای کسب استقلال از دولت و کلیسا مبارزه کنند وبه خواسته خود نیز دست یابند. پیش از آن، زندگی عمومی زیرسلطه روحانیان و دربار بود که توجه معمول آنان بهنمایش پر تشریفات مناسبات فئودالی معطوف بود. اما با رشد ثروت کسانی که در پی کسب سرمایه بودند، این برتریمتزلزل شد. از یک جهت این تزلزل نتیجه آن بود که سرمایهداران از دنیای» واژهها «ـ تئاتر، هنر، قهوهخانهها، داستانو... ـ پشتیبانی بیشتری به عمل آوردند و بدینترتیب از شدت وابستگی آنها به حامیان کاستند و موجب تشکیل
حوزهای مستقل از قدرتهای سنتی گشتند که پایبند نقد و نقادی بود. همانگونه که هابرماس میگوید: در این حوزه» گفتوگو و محاوره به نقادی، و کلام نغز و شیرین به استدلال «مبدل شد (وبستر، 1996).
از سوی دیگر، در نتیجه رشدبازار، حمایت بیشتری از» آزادی بیان «و اصلاحات پارلمانی به عمل آمد. هر چهسرمایهداری بیشتر گسترش و قوام یافت استقلال بیشتری از دولت پیدا کرد و درخواستهایی که از دولت برای انجامتغییرات به عمل میآمد، بالا گرفت. یکی از این درخواستها گستردهتر ساختن نظام نمایندگی بود تا بدینترتیبسیاستگذاریها به شکل مؤثری پشتیبان رشد اقتصاد بازار باشد. این مبارزه برای اصلاحات پارلمانی بهطور جنبیمبارزهای برای افزایش آزادی مطبوعات نیز بود. زیرا از نظر آرزومندان اصلاحات اهمیت اساسی داشت که مردمبیشتر بتوانند درباره زندگی سیاسی به تحقیق و تفحص بپردازند. جالب توجه اینکه روزنامه رسمی انگلیس در میانهسده هجدهم با این هدف تاسیس گردید که سوابق دقیقتری از مذاکرات پارلمان در اختیار مردم قرار گیرد (وبستر،1996).
نتیجه چنین تحولاتی، شکلگیری حوزه عمومی بورژوایی در میانه سده نوزدهم بود; حوزهای که از ویژگیهای آنبحث آزاد، موشکافی نقادانه، گزارشدهی کامل، دستیابی فزاینده، و استقلال نقشآفرینان آن از منافع خام اقتصادی ونیز از کنترل دولت بود. هابرماس تاکید دارد که مبارزه برای استقلال یافتن از دولت از ارکان اساسی حوزه عمومیبورژوایی بوده است;به بیان دیگر، سرمایهداری نخستین ناگزیر از مقاومت در برابر دولت مستقر شد و از همین روبرای آزادی مطبوعات، اصلاحات سیاسی و گسترش نظام نمایندگی اهمیت محوری یافت (وبستر، 1996).
هابرماس ریشههای تاریخی و مکانی ظهور حوزه عمومی را در درون سالنها و مجامع عمومی بحثهای آزاد وعلنی قرن هجدهم جستوجو و پیگیری میکند: باشگاهها، کافهها، روزنامهها و مطبوعات که در واقع طلایهدار وپیشگام روشنگری ادبی و سیاسی اروپا بهشمار میرفتند. در این مجامع و مراکز مناقشهها و مباحث متعدد پرباریراجع به نقش سنت صورت میگرفت و در همین مراکز بود که شالوده و سنگ بنای نخستین معارضه و رویارویی بااقتدار فئودالی پایهریزی گردید. با افزایش فاصله و شدت گرفتن تقسیمبندی میان دولت و جامعه مدنی که در پیگسترش نظامهای اقتصادی مبتنی بر بازار صورت گرفت، حوزه عمومی بورژوایی شکوفا گردید. تجار، بازرگانان،فروشندگان و دیگر کسانی که از نعمت ثروت و آموزش) تحصیلات) بهرهمند بودند به گونهای فعال نسبت به مسالهحکومت و اداره جامعه از خود توجه نشان دادند و به درستی متوجه این نکته شدند که اینک باز تولید حیات اجتماعیدر گرو نهادها و تأسیساتی است که از مرزها و محدودههای اقتدار خانگی و داخلی فراتر رفته است (نوذری، 1381).
بسیاری از دستاندرکاران و نظریهپردازان برجسته در تدوین نظریه حوزه عمومی برآنند که حوزه عمومی در واقعمنادی و بیانگر منافع اجتماعی یا منافع عمومی است. در نظر آنان، پیگیری این منافع متضمن آزاد ساختن جامعهمدنی از مداخله سیاسی و همچنین محدود ساختن اقتدار دولت به حوزه یا قلمروی از فعالیتهایی است کهتحتنظارت عموم قرار دارد.
هدف اصلی حوزه عمومی این است که میان شهروندان درباره «خیر مشترک» بحثهای انتقادی عقلانی صورتگیرد و این امر به صورتبندی یا تدوین سلسله اقداماتی که در جهت منافع عموم عمل میکند، منتهی شود. در اینمیان، رسانههای جمعی با توجه به تمرکزشان بر انتشار اخبار و تحلیلهای انتقادی در مورد عملکرد دولت، یکی ازارکان حوزه عمومی کارآمد هستند (Obrien, 2003).
از حوزه عمومی هابرماس، اساسا به عنوان ابزار تحلیلی برای توصیف فضایی استفاده میکنندکه در جامعهبورژوایی میان حوزه خصوصی و دولت پدید آمده بود. شهروندان در این فضا به تامل و تعمق انتقادی درباره خود ودولت میپرداختند. در نتیجه مباحث عقلانی و منطقی، نوعی توافق و اجماع پدید میآمد (Plaisted, 2003).
تعریف هابرماس از حوزه عمومی، بر محوریت گفتوگوی عقلانی و انتقادی استوار است. به بیان دیگر، از دیدگاههابرماس، حوزه عمومی در فرایند استدلال فعالانه عموم مردم درباره عقاید و دیدگاههای خویش پدید میآید. ازطریق این گفتوگو است که افکارعمومی شکل میگیرد و به نوبه خود در شکلگیری سیاستهای دولتی و رشدجامعه در مفهوم کلیاش مؤثر میافتد.
هابرماس در تبیین افول حوزه عمومی بورژوایی براین باور است که هدف آزادی بیان یا بیان آزاد و تکوین ارادهگفتمانی در عرصه سیاسی جوامع سرمایهداری هرگز بهطور کامل تحقق پیدا نکرد. با بسط و تکامل سازمانهایعریض و طویل اقتصادی و تجاری و با افزایش فعالیت دولت به منظور تثبیت اقتصاد، قلمرو عملکرد و مانور فضایعمومی بهتدریج محدود و محصور گردید. سازمانها و تشکیلات قدرتمند در تلاش برای مصالحه و سازش سیاسیبا یکدیگر و با دولت، تا حد امکان عامه مردم یا حوزه عمومی را از جریان مذاکرات خارج ساختند و به دور از انظارعمومی به مذاکره و سازش پرداختند.
هابرماس در تحلیل تاریخی خود، به ویژگیهای ظاهرا متناقض حوزه عمومی بورژوایی اشاره میکند که به گفتهخودش نهایتا به «بازفئودالیشدن» این حوزه در برخی زمینهها انجامیده است. نخستین ویژگی، به فزونخواهیمستمر سرمایهداری باز میگردد. هر چند هابرماس یادآور میشود که میان دارایی خصوصی و حوزه عمومی مدتهانوعی رخنه متقابل وجود داشته است، ولی به باور او توازن بیثباتی که در این میان وجود داشت در طول دهههایپایانی سده نوزدهم به نفع مالکیت خصوصی به هم خورد. با افزایش توانمندی و نفوذ سرمایهداری، شیفتگان ایننظام از درخواست انجام اصلاحات در دولت مستقر، به سوی دست گرفتن نهاد دولت و بهکارگیری آن در جهتپیشبرد مقاصد خود رفتند. در یک کلام، دولت سرمایهداری متولد شد: هواداران این دولت هر چه بیشتر به نقشتهییجی و استدلالی خویش پشت کردند و از دولت که اینک زیر سلطه سرمایه بود، برای پیشبرد اهداف خود استفادهکردند. نتیجه رشد» مدیریت خصوصی « نمایندگان مجلس، تامین مالی احزاب سیاسی و هستههای فکری ـ مشورتیبه دست سوداگران، و فعالیت پشت پرده ولی سیستماتیک منافع سازمان یافته برای جلب نظر مجلس و افکارعمومی،کاهش استقلال حوزه عمومی بوده است (وبستر، 1996).
دومین تعبیر از باز فئودالیشدن حوزه عمومی که با تعبیر نخست در ارتباط است، از تغییرات به وجود آمده درنظام ارتباطات جمعی ریشه میگیرد. باید به یاد داشت که این نظام برای عملکرد مؤثر حوزه عمومی اهمیت اساسیدارد. زیرا این رسانهها هستند که امکان موشکافی در امور عمومی و بنابراین دسترسی گسترده به آن را فراهممیسازند. اما در طول سده گذشته، رسانههای جمعی به انحصارات سرمایهداری تبدیل شدند و از همینرو از نقشکلیدی آنها به عنوان منتشر سازنده مطمئن اطلاعات مربوط به حوزه عمومی کاسته شده است. با تبدیل هر چه بیشتررسانهها به بازوی منافع سرمایهداری، کارکرد آنها دستخوش دگرگونی شد و از تامینکننده اطلاعات به صورتسازنده افکار عمومی در آمدند (وبستر، 1996).
نظریه حوزه عمومی هابرماس توسط اندیشمندان نحلههای فکری گوناگون مورد نقد و تشکیک قرار گرفت کهمهمترین این نحلهها، پسامدرنیسم و فمینیسم میباشند. فمینیستها با اشاره به فقدان حضور زنان در حوزه عمومیبورژوایی موردنظر هابرماس، آن حوزهها را مردسالارانه و تبعیضآمیز تلقی میکنند. پسامدرنیستها، با توجه به ابهامو ایهامذاتی زبان و پخش بودن قدرت در همه مناسبات اجتماعی از جمله در زبان، اولا رسیدن به توافق و اجماع را کههابرماس مدعی آن بود، غیرممکن و ثانیا تصور وجود فضایی فارغ از روابط قدرت را نیز غیرواقعی میدانند.
نظریه حوزه عمومی هابرماس، مورد انتقاد پساساختارگرایانی چون لیوتار قرار گرفت که پتانسیل رهایی بخشالگوی توافق یا اجماع از طریق بحث منطقی را به زیر سؤال برد. الگوی روشنگری هابرماس در مورد سوژه منطقیمستقل به عنوان شالوده جهانشمول دموکراسی، توسط پسا ساختارگراها نقد شد (Poster, 1995).
فوکو با نظریهپردازی درباره ماهیت قدرت در دوران جدید، ایده حوزه فارغ از اجبار را به چالش میکشد. لیوتارنفس امکان حوزه عمومی یکپارچه و مبتنی بر اجماع و وفاق را در عصری که شاهد مرگ فراروایتهایمشروعیتبخش و به تبع آن، چندپارگی عرصه گفتمانی در قالب بازیهای زبانی ناهمگون است مورد تردید قرارمیدهد. به نظر لیوتار، فرض «اجماع به عنوان هدف گفتوگو» در نظریه حوزه عمومی هابرماس، نه تنها ناهمگونیبازیهای زبانی را از میان میبرد بلکه به ناهمگونی بازیکنان ـ کثرت آنها ـ هم خدشه وارد میسازد; زیرا همه را تابعرژیم واحدی از کنش گفتمانی قرار میدهد که هدف از آن، غلبه بر چیزی است که بعد جدلی این بازیهاست (ویلا،1379).
پسامدرنیستها از اینکه حوزه عمومی بتواند در عصر پسامدرن نیروی تازه بگیرد و رواج یابد، تردید دارند. حتیاگر این امر، ممکن و محقق میشد، باز هم آنها درباره آرزوهای دموکراتیک بدبین هستند و آن را به عنوان یک نمایسردرگاه مینگرند. آنها میگویند حوزه عمومیبخشی از سلطهگری و ستم مدرن است; زیرا در حوزه عمومی،مباحثه و مناظره وابسته به « فشار»است. چنین مباحثه و مناظرهای، شکلی از مبارزه است که همیشه استدلال قویتراستدلالی است که برنده روز است. عقاید باید در چارچوب « معین و ثابت» باشند تا به عنوان یک عقیده«بهتر» پذیرفته شوند. نظریه حوزه عمومی، تفکر روشنگری را متشکل و واحد و آن را تحمیل میکند، زیرا میپذیرد کهاستدلال غلط، نتیجه خطا، اعتقاد بد و منطق ورشکسته و معیوب است. در نهایت، گفتمان در حوزه عمومی میپذیردکه یک شخص « برنده» و بقیه«بازنده و شکست خورده»اند (روسنائو، 1380).
پیتر دالگرن مینویسد: یکی از دشواریهای اصلی در الگوی هابرماس، نگرش گزینشی وی به زبان بشر است،نگرشی که بر شفافیت زبان تاکید میورزد. براساس این نگرش، متکلمان به هر زبان میتوانند به بازنمایی واقعیت بپردازند، بر سرهنجارهای اجتماعی به توافق برسند و ذهنیت خویش را بیان کنند. به بیان دیگر، هابرماس معتقد است که مردم از زبان استفاده میکنند تا آنچه را که میخواهند درباره خود و جهان بگویند و ابراز دارند. هیچ تنشی بین آنچهکه میگویند و معنای آنچه که گفته میشود، وجود ندارد. در اندیشه هابرماس نقش زبان در شکل دادن به واقعیتی کهخود، آن را توصیف میکند، عمدتا مورد اغماض قرار میگیرد. این طرز نگرش به زبان را میتوان متعلق به پیش ازعصر نشانهشناسی دانست، به این معنا که نگرش مزبور، بخش اعظم دیدگاههای سوسور و نظریات حاصل از ظهورعلم زبانشناسی و نشانهشناسی را درباره ماهیت اجتماعی زبان نادیده میگیرد. نشانهشناسی زبان را یک نظاماجتماعی ـ فرهنگی میداند. نشانهشناس به دلیل کیفیت متحرک و چند ظرفیتی خویش، عقلانیت را آشفته میسازد.«تفاوت» و «تعویق»(تاخیر) در فرایند معناسازی که پیشنهاد دریدا بوده است، و ناهمگنی بین دال و مدلول موردنظراین مفاهیم، عقلانیت را به نفع عدم عقلانیت متزلزل نمیسازد، بلکه براساس این مفاهیم، توهمی را که خرد از تفوقخود خلق کرده بود مورد سؤال قرار میدهد و شفافیت، معرفت مطلق و حضور قائم به ذات زبان عقلانی را که موردادعای برخی اندیشمندان است، نفی میکند (دالگرن، 1380)
هابرماس جهتگیری فردگرایانه شدیدی به نفع کنشهای«خودآگاه» دارد. منظور دقیق وی از کنش خودآگاه آگاهیکامل فرد از مفروضات و انگیزههایی است که استدلالها و رفتار او بر آنها مبتنی است.
الکساندر به درستی، ناپایداریهای فرهنگی ناشی از این بروز شفافیت در کنشهای انسانی را زیرسؤال میبرد.وی این نظریه را مطرح میسازد که اگر چه شواهد زیادی از قلمرو مدرنیته، افتراق فرهنگ، جامعه و شخصیت فردیانسانها را تایید میکند هنوز بخش قابل توجهی از شخصیت و رفتار انسان مدرن ناخودآگاه، مرکب از عناصر متنوع وضدعقلانی است. بصیرت ما نسبت به جهان اجتماعی از زبان و طرحهای ذهنی ناخودآگاه رنگ و بو میپذیرد. حتیجهانبینی ما برای خودمان هم کاملا شفاف نیست; جهانبینیها هم تحتتاثیر عوامل فرا عقلانی قرار دارند (دالگرن،1380).
واکنش فرهنگنگر دیگری که به الگوی هابرماس ابراز شده این است که تاکید هابرماس را بر مقوله «اجماع» موردنقد قرار میدهد. طبق تعریف هابرماس، اجماع یعنی کوشش برای نیل به توافق نظر در میان متکلمان به یک زبانخاص و با استفاده از همان مجرای زبان. جان کین توجه خوانندگان خویش را به این واقعیت جلب میکند که اجماعطبق تعریف فوق که باید آن را پیش شرط ارتباطات عقلانی بدانیم با مساله نسبیت شناختی و اخلاقی انسان در تضاداست. به بیان دیگر، به نظر میرسد هابرماس این امکان بسیار جدی را دستکم گرفته است که افراد برای مشارکت دردانش ارتباطی با هدف نیل به تفاهم و توافق، توانایی یا تمایل لازم را نداشته باشند. نیز انگیزه انسان برای ارتباطمتقابل با همنوعان خود فقط اجماع فکری نیست، بلکه لذتجویی، بیان خواهشهای نفسانی، ابراز هویت و نظایر آننیز هست که اغلب برای ذهن انسان به شکل آگاهانه کاملا قابل درک نیست (دالگرن، 1380).
از منظر فمینیستی، محققانی چون جون لندز، مری رایان و جف الی استدلال میکنند که گزارش هابرماس، حوزهعمومی لیبرال را آرمانی میکند. آنها میگویند حوزه عمومی رسمی مبتنی بر شماری از تبعضیات و محرومیتهایمهم بود، و در واقع بدینوسیله ساخته شد. از نظر لندز، محور اصلی تبعیضات، جنسیت بود; او استدلال میکند کهخصیصه حوزه عمومی جمهوری جدید فرانسه در تقابلی سنجیده با آن حوزهای ساخته شد که بیشتر مرتبط با فرهنگسالنهای زنان بود. یعنی آن حوزهای که جمهوریخواهان به آن انگ «تصنعی»، «خالهزنکی» و «اشرافی» میزدند. درنتیجه، سبکی جدید و بیپیرایه در سخن و رفتار عمومی پیشرفت کرد، سبکی که «عقلانی»، «زاهد منش» و «مردانه» بود. بدینصورت، بناهای جنسیتی طرفدار برتری مردانه به صورت نفس ایده حوزه عمومی جمهوری در آمد. و اینموضوع به منطقی بدل شد که در اوج قانون ژاکوبن، به طرد رسمی زنان از زندگی سیاسی منجر شد. در اینجاجمهوریخواهان از سنتهای کلاسیکی مدد گرفتند که زن بودن و عمومیت را در تقابل با یکدیگر در نظر میگرفتند (فریزر، 1382).
جفری الی با بسط استدلال لندز ادعا میکند که کارکردهای تبعیضآمیز و طردکننده برای حوزههای عمومی لیبرالامری اساسی هستند. هم در فرانسه و هم در انگلیس و آلمان و خلاصه همه کشورها، طرد و تبعیضهای جنسیتی بهدیگر تبعیضاتی پیوند خورده بودند که در فرایند شکلگیری طبقه ریشه داشتند. او مدعی است که در تمامی اینکشورها، زمینهای که باعث رویشورشد حوزه عمومی لیبرال شد،» جامعه مدنی «و ظهور مجموعه پراکنده جدیدی ازمشارکتهای داوطلبانه بود که ناگهان سر بر آوردند. بهطوری که دوره موردنظر به عنوان» عصر جوامع «شناختهمیشود. لیکن این شبکه باشگاهها و مشارکتها ـ بشردوستانه، مدنی، تخصصی و فرهنگی ـ در دسترس همگان نبود.برعکس، این شبکه محل نمایش، سالن تمرین و ناگزیر پایه قدرت قشری از مردان بورژوا بود که خویشتن را به عنوانطبقهای جهانشمول در نظر میگرفتند و آماده میشدند تا شایستگیشان را به حکومت اثبات کنند (فریزر، 1382).
دیگر نمیشود فرض که حوزه عمومی بورژوایی صرفا یک آرمان شهر تحقق نیافته است، بلکه باید اذعان کرد کهدر ضمن یک مقوله ایدئولوژیکی مردسالار بود که به منظور مشروعیت بخشیدن به شکل نوظهوری از قاعده طبقاتیعمل میکرد. از همینرو الی از این حکایت نوعی نتیجه اخلاقی گرامشیوار میگیرد. حوزه عمومی رسمی بورژواییمحل نهادینه برای دگرگونی تاریخی عمده در ماهیت استیلای سیاسی بود. این دگرگونی، حرکتی از وجه سرکوبگراستیلا به وجه هژمونیک آن بود، حرکتی از عرف اساسا مبتنی بر قبول نیروی برتر به عرف اساسا مبتنی بر رضایت وتوافق که به حدودی از سرکوب اضافه شده است (فریزر، 1382).
حوزه عمومی بورژوایی هیچگاه برای عموم نبوده است. برعکس، عملا مقارن با حوزه عمومی بورژوایی، شمارزیادی از حوزههای عمومی تقابلی و بدیل، از جمله حوزههای عمومی ملیگرا، مردمی روستایی، نخبگان زن و طبقهکارگر وجود داشتند.
مفهوم حوزه عمومی به عقیده فلیسکی باید بنیاد و اساس تجربه اعتراض سیاسی را شکل بدهد، باید گوناگونیسوژه را تصدیق کند و تفاوتهای جنسیتی را تبیین نماید. او مینویسد: حوزه عمومی فمینیستی برخلاف حوزهعمومی بورژوایی، ادعای نمایندگی و بازنمایی جهانشمول را ندارد، بلکه نقدهایی را در مورد ارزشهای فرهنگی ازنقطهنظر زنان به عنوان گروه طرد شده، عرضه میکند. از این منظر، حوزه عمومی فمینیستی یک حوزه عمومیمخالف یا حوزه عمومی خاص است. فلیسکی به جد مفهوم حوزه عمومی هابرماس را اصلاح میکند و آن را ازوابستگی پدرسالارانه ـ بورژوایی و قطبی شده جدا میسازد (Poster, 1995).
فمینیستها مدعیاند که قطببندی بین عقلانیت و اشراق، به نحوی به جدا شدن حوزههای عمومی و خصوصیزندگی بشر منجر میشود که برای زنان خسران اجتماعی به بار میآورد. هابرماس با انکار عشق، عنصر حیاتی را ازنظریه ارتباطی خویش و نیز ذهن بشر حذف کرده است (دالگرن، 1380).
اینترنت به عنوان حوزه عمومی
الف: نگرش مثبت و خوشبینانه
صرفنظر از نقدها و تشکیکهایی که بر نظریه حوزهعمومی هابرماس شده است، امروزه عدهای معتقدند کهفناوریهای نوین ارتباطی و بهویژه اینترنت میتواند حوزه عمومی را مجددا در تاریخ احیا کند و به شکلگیری حوزهعمومی مجازی منجر بشود. در حالت خوشبینانه، اگر مؤلفههای اساسی حوزه عمومی را» گفتوگو
وقتی انسان درباره» عموم «(Public) میاندیشد، مبادلات آزادانه ایدهها و اندیشههای سیاسی را در ذهن تصورمیکند. ایده عموم با آرمانهای دموکراتیکی که خواهان مشارکت شهروندان در امور عمومی است، رابطه تنگاتنگدارد. توکویل معتقد است که مشارکت در امور عمومی به نحو قابل توجهی به حس موجودیت فردی و عزتنفسکمک میکند. دوی تاکید میکند که جستوجو و ارتباط اساس جامعه دموکراتیک را تشکیل میدهد و شایستگیهایتعمق و تفکرات گروهی را نسبت به تصمیمات یک مرجع منحصربهفرد برجسته میسازد. واژه» عموم «بر ایدههایشهروندی، اشتراک نظر و چیزهای غیرشخصی دلالت میکند (Papacharissi, 2004).
رسانههای الکترونیکی ـ تعاملی نوین مانند شبکه جهانی اینترنت و به تبع آن پایگاههای اطلاعرسانی، پستالکترونیکی، بولتنهای الکترونیکی و دیگر انواع واقعیت مجازی، نوع جدیدی از فضای اجتماعی را با خود به ارمغانآوردهاند. این ابر فضا که از غیرفیزیکیترین فضاها نیز هست، میتواند برای حوزه عمومی آثار و فواید فراوانی در برداشته باشد و بدون شک اهمیت آن روزبه روز افزایش بیشتری مییابد.
اینترنت رسانهای است که به همه مشارکتکنندگان و کاربران، برای استفاده مشترک از اطلاعات، فرصت برابراعطا میکند. اینترنت از این لحاظ، و بدون اعمال محدودیت از سوی سایر رسانههای جمعی و به مثابه یک واسطهجمعی عمل میکند. تلویزیون و روزنامهها، بهطور خاص، به زیرساختهای عظیم و گران قیمت نیاز دارند و در نتیجهباید دید چه کسانی استطاعت مالی برای مالکیت و کنترل آنها را دارند. پیدایش اینترنت به معنای این است که هر کسمیتواند با حداقل تلاش و دشواری، به دیگران وصل بشود و دانش و دیدگاههایش را برای فردی بهخصوص یاهمگان منتشر سازد. از این لحاظ، اینترنت وسیلهای پایدار جهت تقویت گفتوگوی عمومی در مورد طیف وسیعی ازمسائل مربوط به خیر مشترک است (Obrien, 2003).
یکی از مهمترین ویژگیهای اینترنت این است که فرصتی را در اختیار خالقان فرآوردههای فرهنگی قرار میدهد تاآثار خود را فارغ از دخالت دولت و بدون نیاز به سرمایه و استفاده از رسانههایی مثل رادیو، تلویزیون و مطبوعات،منتشر سازند. پیدایش پست الکترونیکی به مردم امکان داده است تا به ارتباطات خود جنبه جهانی بدهند. نیز اینترنتبه شهروندان این امکان را میدهد تا با دسترسی خود به سایر نقاط جهان، یک بحث و گفتوگوی منطقی را عرضهکنند و به نقد منطقی بپردازند (Plaisted, 2003).
اینترنت به جهت دارا بودن ویژگیهایی خاص در مقایسه با سایر وسایل ارتباط جمعی، میتواند به عنوان حوزهعمومی مجازی تلقی شود. این ویژگیها را میتوان چنین برشمرد:
1. تمرکز زدایی
اینترنت یک سیستم ارتباط غیرمتمرکز است. هر کس که به اینترنت وصل است شبیه سیستم تلفن میتواند تماسبرقرار و پیام موردنظرش را ارسال کند. حتی میتواند پیامش را برای دریافتکنندگان متعدد ارسال نماید. اینترنتهمچنین در سطح تشکیلات بنیادین نیز غیرمتمرکز میباشد چرا که شبکه شبکههاست (Poster, 1995).
تمرکززدایی نه تنها توزیع اطلاعات، بلکه همچنین شیوه ارتباط را تغییر میدهد: ارتباط در اینترنت به شکلعدهای زیاد به عدهای زیاد است. هر مصرفکننده اطلاعات، همزمان تولیدکننده اطلاعات نیز هست. بدینصورت،قدرت بر روی یکی از مهمترین منابع دموکراسی یعنی اطلاعات، از نهادهای متمرکز ]حکومتی[ به استفادهکنندگانفردی منتقل میشود.
2. تکهتکه بودن
اینترنت یک جوهر یا ذات واحد نیست، بلکه از صدها شیوه متفاوت انتقال اطلاعات و ارتباطات ساخته شدهاست. نه تنها یک تنوع تکنیکی بزرگ، بلکه همچنین به لحاظ اجتماعی، یک تنوع بیشمار در اینترنت وجود دارد.تارهای جهانگستر، تارهای گپ و گفتوگو، گروههای خبری، پست الکترونیک، سیستمهای برگزاری کنفرانس و...امکانات تکنیکیای است که برای برقراری ارتباط و مبادله اطلاعات، مورد استفاده قرار میگیرد (Schalken, 1998).
3. مجازی بودن
یکی از مفاهیم اصلی در جامعه معاصر و متاثر از اینترنت، مجازی بودن و تغییر ماهیت زمان و مکان است.بهواسطه Online، ارتباط از فاصله زیاد و همزمان ممکن میشود و این همزمانی و نزدیکسازی (برداشتنمحدودیتهای زمان و مکان(محدودیتهای مرزی را برمیدارد. لذا قلمروی که مردم در آن ارتباط برقرار میکنند ودست به کنش میزنند، مجازی است، زیرا مکانهای اقامت در اینترنت مجازی است.
طبق نظر مک لوهان، تکنولوژی ارتباطات جهان را به صورت یک دهکده جهانی در میآورد. امروزه، در اینترنت نهتنها یک دهکده جهانی هستی یافته است بلکه تعداد زیادی از دهکدههای جهانی یا اجتماعات مجازی بوجودآمدهاند که فاقد محدودیتهای زمانی و مکانی هستند (Schalken, 1998).
4. جهانیبودن
در اینترنت، یک موضوع یا رویداد که توجه افراد و گروههای وسیع انسانی را جلب میکند میتواند در دسترسهمگان قرار بگیرد. چنانکه حتی رسانههای خبری تودهوار نمیتوانند به این تعداد افراد دسترسی داشته باشند.
5. تعاملی بودن
در حالی که ارتباطات پخش (رادیو و تلویزیون) یک سویه میباشد، ارتباطات کامپیوتری دو یا چند سویه است.افراد میتوانند با استفاده از کامپیوتر با دیگران بهطور مستقیم ارتباط برقرار کنند و ضمن کسب اطلاعات، در مباحثعمومی نیز شرکت نمایند. این کار با استفاده از یک « مودم» و یک خط تلفن، امکانپذیر است. برای مثال بسیاری ازصفحات اعلان کامپیوتری و سایتها دارای نوعی کنفرانس مباحثات سیاسی هستند، بهطوری که افراد میتوانندعقاید و اندیشههای خود را منعکس نمایند و سایرین در صورت تمایل به آنها پاسخ دهند. این وضعیت، شکلجدیدی از تعامل و گفتوگوی عمومی را پدید میآورد (Kellner, 2003).
آلینتاتورنتون جنبههای امیدوارکننده اینترنت به عنوان احیاءکننده حوزه عمومی را چنین برمیشمارد:
1. توانایی گروههای ذینفع کوچک برای یافتن یکدیگر و برقرار کردن ارتباط
2. توانایی افراد و گروههای کوچک برای معرفی خود و ارایه نقطهنظراتشان به یکدیگر
3. دسترسی آسان به دیدگاهها و نقطهنظرات گوناگون
4. بقا و ماندگاری مواد و اطلاعات در اینترنت
5. تعاملی بودن که باعث شکلگیری ارتباط دوسویه بین فرستنده و دریافتکننده میشود (Thornton, 2003).
اوبرین نمونههایی را در خصوص قابلیتهای اینترنت جهت شکل دادن به حوزههای عمومی «محلی» و «جهانی» بهدست میدهد: در سال 1996 م، حکومت محافظهکار ایالت «اونتاریو» ی کانادا اعلام کرد که قصد دارد قانون ادغامشش شهر را تصویب و ناحیه تورنتوی بزرگ را به یک کلان شهر تبدیل کند. شهروندان فعال این شهرها که با تصویباین قانون مخالف بودند بلافاصله استفاده از اینترنت را به عنوان ابزاری برای بسیج افکارعمومی علیه آن لایحه دردستورکار قرار دادند. به این منظور، یک سایت اینترنتی تاسیس شد که در دوره منتهی به رایگیری درباره آن لایحه، بهمرکز فرماندهی جنبش شهروندان مخالف تبدیل گردید. پیامها و از جمله یادداشتهای جلسات ویژه، زمان و نحوهراهپیمایی و تظاهرات، شعارها، مقالات، آخرین سخنرانیها و دستورات مربوط به نحوه مشارکت در آن جنبش دراختیار انبوه مردم قرار میگرفت. اگر چه برخلاف نظر شهروندان، آن لایحه تصویب شد، اما شهروندان خشمگین بهسازماندهی خود ـ از جمله از طریق اینترنت ـ ادامه دادند و دامنه مخالفت خود را به بیش از هفت لایحهجنجالبرانگیز گسترش دادند و افکارعمومی را علیه نمایندگان محافظهکار بسیج کردند. این جنبش «شهروندان درخدمت دموکراسی محلی» نشان داد که از اینترنت میتوانبه نحو کارآمد برای فراخوان مردم و ایجاد مشارکتاجتماعی در عرصه سیاسی استفاده کرد (Obrien, 2003).
سازمانهای جامعه مدنی از مدتها پیش، به استفاده مطلوب از شبکههای کامپیوتری به عنوان بخش اصلی وسازنده فعالیتهایشان مشغول بودهاند. اوبرین و فردریک بر نقش تسهیلکننده شبکههای منطقهای و جهانی « انجمنارتباطات پیشرو»(APC) تاکیدکردهاند. ای پی سی که در سال 1990 شکل گرفت میزبان صدها کنفرانس کامپیوتریخصوصی و دولتی در مورد موضوعات گوناگون از موادشیمایی سمی گرفته تا تنشزدایی و آزمایش سلاحهایهستهای بوده است. مشارکتکنندگان که از این کنفرانسها جهت روزآمد نگه داشتن همکارانشان درباره مسائل وموضوعات استفاده میکردند، در کشورهای گوناگون سکونت داشتند و این سیستم را به یکی از اولین تریبون عمومیجهانی جاری برای مسایل مربوط به» خیر مشترک «مبدل ساختند. سیستمی که از طریق یک کامپیوتر و یک» مودم
به عنوان نمونهای دیگر، در ژانویه 1994، ارتش آزادیبخش ملی « زاپاتیستا» دست به شورش مسلحانه در ایالت «چیاپاس»در مکزیک زد. اگر چه تعداد شورشیان اندک بود و در نتیجه ضدحملات سنگین ارتش مکزیک مهارشدند، اما تبلیغات ناشی از این حادثه، نوعی طوفان سیاسی برپا ساخت که امتیازات غیرقابل پیشبینی از جانب دولترا به همراه داشت. رانفلت و آرکویلا استدلال میکنند که این اتفاق به این خاطر افتاد که ارتش آزادیبخش و حامیانآنها از اینترنت برای بسیج شبکههای فعالان جامعه مدنی در سراسر جهان استفاده کردند و بدینترتیب به آن قدرتدست یافتند. جنبش زاپاتیستا یک» شبهمورد «از جنگ اینترنتی اجتماعی را عرضه کرد. فعالان حقوق بشر و عدالتاجتماعی تلاش کردند با استفاده مناسب از اینترنت خود را نسبت به وضعیت آگاه نگه دارند و اقداماتشان راسازماندهی کنند. آنها توانستند از طریق مسافرت به ایالت چیاپاس به منظور کمک به فرایند حفظ صلح، یکپارچگیخود را به نمایش بگذارند. صدها نفر از نمایندگان سازمانهای غیردولتی خارجی و مکزیکی به مدت چند روز یککمربند حفاظتی در اطراف ساختمانی که در آن پیمان صلح میان ارتش آزادیبخش و دولت مکزیک امضا شد، درستکردند. جنگ اینترنتی دولت مکزیک را مجبور ساخت به حرکت خود در مسیر اصلاحات ادامه دهد. فشار علیهرهبران مکزیک جهت ایجاد اصلاحات انتخاباتی و سیاسی افزایش یافت و نظام سیاسی شفافتر، پاسخگوتر ودموکراتیکتر شد. دولت مجبور گردید که حقوق بشر را جدی بگیرد، ظهور جامعه مدنی را بپذیرد و به نیازهای مردمبومی توجه کند (Obrien, 2003).
ب: نگرش منفی و بدبینانه
در مقابل نگرشهای مثبت و خوشبینانه در خصوص قابلیتهای اینترنت جهت احیا حوزه عمومی و بسط وگسترش گفتوگوی عقلانی و انتقادی، عدهای از محققان و متفکران ضمن نقد و نفی این دیدگاه، توانایی و قابلیتادعایی این شبکه نوین ارتباطی را به چالش میکشند. مارک پاستر مینویسد: این ادعا که امروزه گروههای خبریاینترنتی و سایر اجتماعات مجازی به عنوان حوزههای عمومی نوپا، احیاگر دموکراسی در قرن بیستویکم خواهندبود، نادرست است (Poster, 1995).
وی میافزاید: در تمدن غرب، حوزه عمومی به مکانی گفته میشد که مردم به عنوان انسانهای برابر میتوانستندگفتوگو کنند و تفاوتهایی که در زمینه مقام و منزلت اجتماعی وجود داشت مانع از شکلگیری بحثهای صادقانهنمیشد. هدف بحثهای منطقی همانا رسیدن به اجماع یا توافق بود. البته اینترنت به مردم فرصت میدهد تا بهطوربرابر گفتوگو و ابراز وجود بکنند. اما در این گفتوگو بهندرت بحث منطقی در میگیرد و دسترسی به اجماع یا توافقعملا غیرممکن بهنظر میرسد. اینها از جمله علائم و نشانههایی است که هویت در حوزه عمومی و در اینترنت را بهشیوههای متفاوتی تعریف میکند (Poster, 1995).
پاستر با اشاره به مقوله هویت و نسبت آن با ثبات سیاسی، هویت متغیر و ناپایدار در حوزه مجازی را با پدیده ثباتسیاسی در تعارض میبیند: سنتا هویت هر کس براساس تماس ـ با او ـ تعریف میشد. هویت در جسم فیزیکی ریشهدارد. این نوع ثبات افراد را بالاجبار در قبال جایگاهشان پاسخگو میسازد و اجازه اعتمادسازی میان مردم را هموار ومیسر میکند. البته اینترنت به افراد اجازه میدهد تا هویتشان را تعریف کنند و بنا به اراده هم آن را تغییر دهند. ولیاین نوع هویت متغیر با شکلگیری یک اجتماع سیاسی با ثبات و پایدار، همخوان نیست. همچنین، مخالفت دراینترنت به اجماع یا توافق منتهی نمیشود؟ چرا که تکثیر دیدگاههای متفاوت را سبب میشود. اینترنت، دولت را بهخاطر مکالمات غیرقابل نظارت تهدید میکند، مالکیت خصوصی را از طریق تکثیر یا بازتولید نامحدود و اطلاعات بیاثر میسازد و اخلاقیات را از طریق اشاعه پورنوگرافی تضعیف میکند. فناوری اینترنت را نباید به عنوان شکلتازهای از حوزه عمومی تصور کرد (Poster, 1995).
نقد ایده «اینترنت به عنوان حوزه عمومی» را میتوان حول سه محور قابلیت اینترنت در انتقال اطلاعات، پتانسیلآن در جمع کردن مردم متعلق به پیشینههای متفاوت در کنار هم و آینده آن در عصر سرمایهداری ساماندهی کرد.
دسترسی به اطلاعات
بیشتر مباحث در خصوص اطلاعات آنلاین (Online)، حول سودمندی ]این اطلاعات[ برای اغنیا و ضرر و زیانآن برای فقرا متمرکز شده است. اینترنت برای مشارکت سیاسی کسانی که به کامپیوتر دسترسی دارند منبعارزشمندی است. اما همزمان، دسترسی به اینترنت فعالیت سیاسی در سطح بالا یا گفتوگوی سیاسی روشنفکرانه راتضمین نمیکند. انتقال مباحث سیاسی به فضای مجازی، کسانی را که به این فضا دسترسی ندارند، محروم میسازد.به علاوه، ارتباط دهندگی، متضمن یک حوزه عمومی نیرومند و مبتنی بر نمایندگی نیست. باید گفت اینترنت مجاریفراوانی را برای بیان یا ابراز وجود سیاسی شهروندان و شیوههای متعددی برای تاثیرگذاری بر سیاست عرضهنمیکند و آنان را به لحاظ سیاسی فعال نمیسازد. علیرغم اینکه اینترنت برای مباحث سیاسی، فضای اضافی ایجادمیکند اما هنوز گرفتار نواقص نظام س
- ۸۴/۰۲/۱۲