داستان یک روز بدون تلفنهمراه
ساحره چمنی - این روزها تلفنهای همراه نقش بزرگی را در زندگی مردم ایفا میکند تا آنجا که وابستگی عجیبی میان کاربران با دستگاههای ارتباطی همچون گوشیهای موبایل ایجاد شده و بدون این دستگاهها احساس امنیت ندارند یا فکر میکنند تنها هستند.
دین عبیداله، دادستان پیشین، کمدین و مفسر شبکههای تلویزیونی سیانان که اکنون وبلاگ گزارشهای دین (The Dean>s Report) را نیز مینویسد، مقالهای با عنوان «یک روز بدون تلفن همراهم» منتشر کرده که در ادامه میخوانید.
فقط در آمریکا میلیونها کاربر تلفن همراه وجود دارد که تصور همراه نداشتن گوشی موبایل برایشان بعید و غیرممکن است. اما من برای داشتن تجربهای تازه، یک روز صبح زود ناگهان تصمیم گرفتم آن روز را بدون گوشی تلفن همراه سپری کنم.
ابتدا فکر کردم چه روز سختی در پیش خواهم داشت، یا اینکه بدون گوشی، گذراندن روز غیرممکن خواهد بود، اما سعی کردم به زمانی فکر کنم که تلفن همراه وجود نداشت. با همین فکر متقاعد شدم که این کار امکانپذیر است.
هنگام لباس پوشیدن فقط به تلفن همراهم فکر میکردم، اما دیگر تصمیمم را گرفته بودم؛ و بالاخره بدون گوشی از خانه خارج شدم و در خیابانهای نیویورک شروع به قدم زدن کردم.
ابتدا احساس آزادی به من دست داده بود. حالا به جای پیامک بازی یا چک کردن ایمیل، به دقت مردم داخل خیابان را نگاه میکردم. شبیه فیلم بود و انگار داخل دنیای دیگری راه میرفتم و مردم را جور دیگری میدیدم.
خانمی توجهام را جلب کرد که به سرعت در حال راه رفتن، به وضع ظاهریاش میرسید. گروهی توریست آسیایی مشغول عکاسی بودند. یک تاجر داشت با گوشی موبایلاش تجارت میکرد و عدهای در حال سفارش دادن غذاهای آماده از دکههای داخل خیابان بودند.
واقعا هیجانانگیز بود. در حدود 15 دقیقه در میان مردم بودم، بدون اینکه به چیز دیگری فکر کنم. اما یکباره نگران شدم؛ نکند کسی به من نیاز داشته باشد یا پیام مهمی دریافت کرده باشم و کسی منتظر پاسخی از جانب من باشد.
اما یادم آمد که من شغل خیلی مهمی ندارم، رییس شرکت هم که نیستم. پس جای نگرانی نیست.
متوجه شدم که به گوشی موبایلام وابستگی بدی پیدا کردهام. گاهی بدون اینکه به تلفن همراهم فکر کنم، احساس ویبره و لرزش گوشی را ناخودآگاه داخل جیبم احساس کردم. استرس بدتری به من دست داد.
یادم آمد باید ایمیل صوتی خود را چک کنم، زیرا چندین سال است که لحظهای دور از گوشی خود نبودهام. یک باره به سرم زد یک سیمکارت اعتباری تهیه کنم.
در این حال دوباره یاد دوران بدون گوشی تلفن همراه افتادم یا زمانی که بخش صوتی گوشی را فعال میکنم و با صدایی رسا منشی تلفنی میگوید: شما پیام جدیدی ندارید.
دوباره یاد ایمیلهایی افتادم که امروز پاسخ ندادهام و عصبی شدم. بنابراین به فکر پیدا کردن کافهنت افتادم. به نظر ساده میرسید، اما اینطور نبود. دوباره به این موضوع فکر کردم که همه جا اینترنت بیسیم و اتصالات Wi-Fi وجود دارد، اما دستگاههای رایانه برای دسترسی به اینترنت وجود نداشت.
شروع به قدم زدن کردم و از هر کسی سر راهم بود سوال میکردم، کافهنت سراغ دارند؟ انگار دنبال سگ گمشدهام میگشتم.
انگار به سال 1990 برگشته بودم و به آدمهایی برمیخوردم که هیچ ایدهای نداشتند، بالاخره فردی مرا به یک رستوران ترکی بزرگ راهنمایی کرد؛ خیابان دوم، شماره 14 که 45 دقیقه طول میکشید برسم. بالاخره رسیدم، سه دستگاه رایانه وجود داشت. برای 12 دقیقه استفاده، مجبور شدم دو دلار بپردازم.
ایمیل مهمی را از دست نداده بودم و تا زمانی که برگردم خانه مشکلی پیش نمیآمد.
درست یک روز تمام را بدون گوشی تلفن همراهم گذراندم. اما در تمام طول روز به این فکر میکردم که اگر تلفن همراه وجود نداشته باشد، بیشتر با مردم حرف میزنم، اتفاقات جالبی برایم میافتد و تصاویری را میبینم که شاید بیشتر مواقع به دلیل وجود گوشی تلفن همراهم از آنها غافلم.
این اتفاق برای افرادی که بیرون از منزل میبینیم میافتد. اگر آنها هم تلفن همراه نداشته باشند، بیشتر به ما توجه میکنند. شاید اگر گوشی موبایل نداشتیم همسر بهتری باشیم یا دختر و پسر بهتری برای والدینمان باشیم. از سوی دیگر احساس کردم بدون تلفن همراهم، با دوستانم، حرفهام یا دنیا در ارتباط نیستم و حس تنهایی مفرط در میان شهری شلوغ به من دست داد.
در پایان روز بدون اینکه از همسرم خبر داشته باشم سوار مترو شدم و به سوی خانه رفتم.
تجربه من از نبود تلفن همراه دو درس با ارزش داشت؛ یکی اینکه تلفن همراه فقط یک ابزار فناورانه نیست بلکه یک پوشش امنیتی به شمار میرود. و از سوی دیگر بدون موبایل احساس آسایش و دلگرمی کمتری دارم و تنها هستم.
منبع: CNN
منبع : فناوران اطلاعات
- ۹۱/۰۷/۱۸