شغلم را عوض نمیکنم
علی شمیرانی - در ترافیک ماندهام، قند خونم پایین آمده، گوشهای توقف کرده و از یک مغازهدار محلی یک کیک میخرم. بقیه پول را نداشت و بیآنکه به روی خودش بیاورد چند شکلات له هم روی کیک میگذارد.
مکث کردم و او که علت مکث را میدانست گفت: پول خرد ندارم. گفتم بله ظاهرا چند سالی میشود که بانک مرکزی به جای پول خرد، آبنبات و شکلات توزیع میکند.
از مغازه بیرون آمده و با ماشین به ترافیک بر میگردم. بسته کیک را باز میکنم، کیک رنگ خوبی ندارد، آن را بو کردم، بوی خوبی هم نمیدهد، عقل میگوید لاجرم نباید مزه خوبی هم داشته باشد اما معدهام اصرار دارد که طعمش را هم بچشم. مزه بدی دارد، به پلاستیک کیک نگاه میکنم، نوشته "انقضاء 10 روز پس از تولید" جلوی تاریخ تولید اما خالیست.
همه چیز را دور انداخته و برای فروشنده، تولیدکننده، نظارتکننده و ارواح امواتشان دعا میکنم و گرسنه به راهم ادامه میدهم.
به محل کار میرسم. باید سوژهها و موضوعات را برای نوشتن و پیگیری همکاران مشخص کنم. به آرشیو مخصوص این کارم مراجعه میکنم، از عصبانیت خندهام میگیرد، گویی سالهاست کارمان نوشتن از مشکلات، کاستیها و تخلفات شده و کار روزانه عدهای نیز تولید مشکلات و کاستیها و تخلف شده است!
گوشه هر موضوع و سوژهای را که بالا میزنی، پر از ابهام و کمکاری و فساد است، برخی اسامی ثابت مانده و اسامی و چهرههای جدید هم گویی اصلا نیامدهاند، چون در بر همان پاشنه میچرخد که میچرخید.
حرف یکی از دوستان به ذهنم میآید که چند سال قبل میگفت: این چه شغلی است که تو داری، مثلا چه میگویید و مینویسید که کسی نمیداند؟! این همه نوشتی به کجا رسیدی، گردن خیلیها را دیگر تبر هم قطع نمیکند. دنبال شغل دیگری باش تا دیر نشده!
این روزها این صدا و حرفها بیشتر در ذهنم رژه میرود. ناخواسته اما یاد حرف سردبیر یک روزنامه آمریکایی میافتم که در پاسخ به حرف فردی که گفته بود کار بیفایدهای میکنی، روزنامهاش را لوله کرد و روی سر مگسی که روی میزش بود کوبید و گفت: با این روزنامه هیچکاری هم که نتوانم بکنم حداقل چند مگس را میتوانم بکشم!
نفس عمیقی میکشم، خودم را جمعوجور میکنم و همکارم را صدا میکنم تا سوژههای این هفته را برای پیگیری به او بدهم. (منبع:عصر ارتباط)
- ۹۷/۰۲/۳۱