ITanalyze

تحلیل وضعیت فناوری اطلاعات در ایران :: Iran IT analysis and news

ITanalyze

تحلیل وضعیت فناوری اطلاعات در ایران :: Iran IT analysis and news

  عبارت مورد جستجو
تحلیل وضعیت فناوری اطلاعات در ایران

دکتر محمدرضا تاجیک - جوامع‌ نوین‌ از آغاز تشکیل‌ «جوامع‌ اطلاعاتی‌» بوده‌اند. درک‌ این‌ حقیقت‌ضرورت‌ دارد که‌ همه‌ کشورها «جوامع‌ اطلاعاتی‌» بوده‌اند، چرا که‌ تولید قدرت‌ برای‌ دولت‌، پیامد گردآوری‌، نگه‌داری‌ و کنترل‌ اطلاعاتی‌ است‌ که‌ در جهت‌ اهداف‌ رهبری‌ جامعه‌ به‌ کار می‌رود. اما در دولت‌ - ملت‌ با یک‌پارچگی‌ اداری‌ بسیار زیاد و خاص‌ خود، این‌ امر با استحکام‌ بسیار بیش‌تری‌ توام‌ بوده‌ که‌ تاکنون‌ سابقه‌ نداشته‌ است‌. گیدنز، 178: 1985
در کتاب‌ «پادشاه ازل‌ و ابد»، نوشته‌ تی‌.اچ‌.وایت‌، (نویسنده‌-م) مرلین‌، آرتور جوان‌ را سوار پرنده‌ای‌ می‌کند تا بتواند آسمان‌ها را بپیماید و تصویر دقیقی‌ از دنیای‌ پایین‌ به‌ دست‌آورد. یکی‌ از مشاهدات‌ اصلی‌ بی‌اهمیت‌ بودن‌ نسبی‌ مرزهایی‌ بود که‌ از بالا دیده‌ می‌شدند. آرتور تنگه‌ها را به‌ روشنی‌ و به‌ وضوح‌ یک‌ نقشه‌ می‌دید. مرزها خطوطی‌ غیر واقعی‌ بودند. کافی‌ بود که‌ مرزهای‌ غیر واقعی‌ موجود در کره‌ زمین‌ از اذهان‌ بیرون‌ بروند، پرندگان‌ در حال‌پرواز به‌ طور فطری‌ این‌ مرزها را نادیده‌ می‌گیرند. مرزها چه‌قدر ابلهانه‌ به‌ نظر می‌رسیدند و برای‌ بشر نیز تصویری‌ غیر از این‌ نبود، اگر می‌توانست‌ پرواز کند.
هدف‌ مرلین‌، طرح‌ یک‌ نظام‌ جهان‌ شمول‌ در ذهن‌ آرتور بود که‌ بر پایه‌ اصول‌ صحیح برگرفته‌ از میزگرد پادشاه‌ آرتور و دلاوران‌ او در کملت‌، بنا شده‌ بود. تجربه‌ کملت‌ برای‌ مدت‌زمانی‌ کار آمد به‌ نظر می‌رسید، اما در نهایت‌ مانند هر آرزوی‌ جهان‌ شمول‌ دیگری‌، بر اثر اختلافات‌ معمول‌ جوامع‌ بشری‌، بی‌ نتیجه‌ ماند. به‌ طور ابلهانه‌ای‌، مرزهایی‌ واقعی‌ یا غیرواقعی‌، از یک‌ نوع‌ یا انواع‌ مختلف‌، هنوز هم‌ حفظ شده‌اند.
مطمئنا، آرتور جوان‌ قادر نبود که‌ مانع‌ آن‌ شود، اما در سفر خود مشاهده‌ کرد که‌ بعضی‌از مرزها هرگز خیالی‌ نبوده‌، بلکه‌ قابل‌ ملاحظه‌ و بنیادی‌اند، حصارها مناطق‌ مختلف‌ را مجزا می‌کنند، خندق‌ها و دیوارها از قصرها و کاخ‌ها محافظت‌ می‌نمایند و بعضی‌ شهرها نیز با دیوار محصور شده‌اند. شاه‌ آرتور پیر و دانا با ناراحتی‌ اذعان‌ کرد که‌ حتی‌ مرزهای‌ خیالی‌ نیز، در عمل‌ هولناک‌ و خطرناک‌اند. او مشاهده‌ کرد که‌ مرز قابل‌ ملاحظه‌ای‌ بین‌ اسکاتلند و انگلستان وجود ندارد، اگرچه‌ فلودن‌ و بن‌‌ناک‌بارن‌ بر سر آن‌ جنگیده‌اند. این‌ مرز تنها جغرافیای‌سیاسی‌ را به‌ وجود آورده‌است‌ و غیر از آن‌ چیز دیگری‌ نیست‌.
بی‌تردید، در زمانه‌ ما تجربه‌ چنین‌ تجربه‌ای‌ در دستور کار تمامی‌ نخبگان‌ تصمیم‌ساز و تدبیرپرداز جوامع‌ مختلف‌ قرار گرفته‌ است‌، زیرا از یک‌ سو، دوران‌ ما به‌ طور آشکار و محسوسی‌ نسبت‌ به‌ تمامی‌ دوره‌های‌ پیشین‌ از اطلاعات‌ سرشارتر است‌. ما در محیطی‌ لبریز از رسانه‌ها زندگی‌ می‌کنیم‌، به‌ این‌ معنا که‌ زندگی‌ امروزی‌ اصولا پیرامون‌ نمادسازی‌2 امور، مبادله‌ و دریافت‌ یا تلاش‌ برای‌ مبادله‌ و عدم‌ پذیرش‌ پیام‌هایی‌ درباره‌ خودمان‌ و دیگران‌ دور می‌زند. به‌ بیان‌ دیگر، ما به‌ طور فزاینده‌ای‌ در حال‌ ورود به‌ «جامعه‌ اطلاعاتی» و «عصر اطلاعات» هستیم‌. از جانب‌ دیگر، کماکان‌ «گفتمان‌های‌ ملی‌» (مانند حاکمیت‌، فرهنگ‌، اقتصاد و مرزهای‌ ملی‌) به‌ عنوان‌ گفتمان‌ مسلط، حضور و تأثیر تعیین‌ کننده‌ خود را در عرصه‌ تمامی تعاملات‌ و مناسبات‌ میان‌ دولت‌ها و ملت‌ها حفظ کرده‌اند.
در این‌ شرایط، تنها جوامعی‌ امکان‌ مانایی‌ و پویایی‌ دارند که‌ تمهیدات‌ و تدبیرهای‌نظری‌ و علمی‌ لازم‌ را برای‌ مواجهه‌ این‌ دو «دنیا» داشته‌ باشند. به‌ بیان‌ دیگر و با بهره‌ای‌ آزادانه از میشل‌ فوکو، تنها آن‌ دسته‌ از کشورها موفق‌ به تأمین‌ و نگه‌داری‌ منافع‌ خود هستند که‌ استعداد سازگار کردن‌ این‌ دو جهان‌ ناسازگار را داشته‌ باشند.
با این‌ مقدمه‌، اجازه‌ بدهید برای‌ به‌ دست‌ دادن‌ تحلیلی‌ مشخص‌ از شرایط مشخص‌زمانه‌ خود، و ترسیم‌ موقعیت‌ جامعه‌ ایرانی‌ در این‌ شرایط، تأمل‌ بیش‌تری‌ در مختصات‌ و مقتضیات‌ این‌ دو «جهان» داشته‌ باشیم‌. دانیل‌ بل‌، نخستین‌ کسی‌ بود که‌ به‌ طور جدی‌ به‌شکل‌گیری‌ «نوع‌ جدیدی‌ از جامعه» اشاره‌کرد. هر چند قبل‌ از او عده‌ دیگری‌ از اصطلاح «پساصنعت‌گرایی» استفاده‌ کرده‌ بودند، لیکن‌ وی‌ این‌ انگاره‌ را رواج‌ داد. «کارگران‌کارخانه‌ای» عصر صنعت‌گرایی‌ فراموش‌ می‌شوند و نخبگان‌ جدید حرفه‌ای‌ و فنی‌ بخش‌خدمات‌ برتر و ممتاز می‌گردند. این‌ مرحله‌ جدید جامعه‌ صنعتی‌ که‌ از دهه‌ 1960 پیش‌بینی‌شد، بیش‌ از هر چیز بر اساس‌ دانش‌ نظری‌ استوار است‌ در واقع‌ همان‌ کاری‌ که‌ ماشین‌ها درعصر انقلاب‌ صنعتی‌ به‌ جای‌ قدرت‌ بازو انجام‌ می‌دادند، فن‌آوری‌های‌ ارتباطی‌ و اطلاعاتی‌جدید برای‌ قدرت‌ فکری‌ و ذهنی‌ انجام‌ می‌دهند، که‌ نتیجه‌ آن‌ تحول‌ صنعت‌گرایی خواهد بود.(بل‌ بعد این‌ وضعیت‌ جدید را «جامعه‌ اطلاعاتی» نامید.)
در جامعه‌ اطلاعاتی‌، ما شاهد یک‌ تغییر بنیادی‌ خواهیم‌بود، به‌طوری‌که‌ «اصول‌ بسیار محوری» جامعه‌ نه‌ در «کار و سرمایه»، بلکه‌ به‌طور فزاینده‌ای‌ در «دانش‌ نظری» شکل‌ می‌یابند. درست‌ همان‌طوری‌ که‌ جوامع‌ کشاورزی‌ متکی‌ بر زمین‌ جای‌ خود را به‌ جوامع‌ صنعتی‌ متکی‌بر تولید کارخانه‌ای‌ دادند، جوامع‌ جدیدی‌ در حال‌ پیدایش‌اند که‌ متکی‌ بر خدمات‌ هستند. جامعه‌ پسا صنعتی‌ دانیل‌ بل‌ «چهارچوب‌ اجتماعی» را برای‌ «جامعه‌ اطلاعاتی» فراهم‌ کرد که در آن‌ ارتباطات‌ راه‌ دور و رایانه‌ها برای‌ «انجام‌ و هدایت‌ مبادلات‌ اقتصادی‌ و اجتماعی‌ و روش‌های‌ خلق‌ و بازیافت‌ دانش‌ و ماهیت‌ کار و سازمان‌هایی‌ که‌ انسان‌ها در آن‌ مشغول‌هستند»، از اهمیت‌ محوری‌ و قاطع‌ برخوردارند.
روایت‌ مدرن‌ از پساصنعت‌گرایی‌ و جامعه‌ اطلاعاتی‌ روایتی‌ مملو از اعتقاد و باور به پیشرفت‌ است‌. بکارگیری‌ این‌ فن‌آوری‌های‌ جدید استعداد مناسبی‌ برای‌ پیشرفت‌ و توسعه‌ایجاد می‌کند. بسیاری‌ هنوز بر این‌ باورند که‌ در نهایت‌ همه‌ بخش‌های‌ جهان‌ از این‌ انقلاب فن‌شناختی‌ سود خواهند برد. این‌ اندیشه‌ها در آثار دانشمندان‌ اجتماعی‌ مروج‌ نظریه‌هایی‌ نظیر نظریه‌های‌ ناشی‌ از «موج‌های‌ حامل» توسعه‌ اقتصادی‌ و فن‌شناختی‌ مربوط به‌ کندراتیف‌3 نیز نمایان‌ می‌گردند.
روایت‌ پسامدرن‌ از جامعه‌ اطلاعاتی‌ را می‌توان‌ در کتاب‌ «وضعیت‌ پسامدرن» لیوتار مشاهده‌ کرد. این‌ کتاب‌ هر چند نقطه‌ عزیمتی‌ آشنا دارد و براساس‌ اندیشه‌های‌ پساصنعت‌گرایی‌ بل‌ و همچنین‌ آلن‌ تورن‌4 بنا نهاده‌ شده‌است‌، لیکن‌ تصویری‌ از یک‌ جهان فراسوی‌ پیشرفت‌5 را به‌ دست‌ می‌دهد. لیوتار تصریح‌ می‌کند: «دشوار است‌ در ذهن‌ خود مجسم‌ کنیم‌ که‌ فن‌آوری‌ معاصر چه‌ جهت‌ بدیلی‌ را می‌تواند به‌جای‌ رایانه‌ای‌ کردن‌ جامعه‌ در پیش‌ بگیرد». در این‌ وضعیت‌، نکته‌ و موضوع‌ محوری‌ لیوتار این‌ است‌ که‌ «جایگاه‌ دانش‌ در حال‌ تحول» است‌. اما نارضایتی‌ وی‌ از اندیشه‌ «رایانه‌ای‌ شدن‌ جامعه» این‌ است‌ که‌ «رایانه‌ای شدن‌، پارادایم‌ کلی‌ و عمومی‌ پیشرفت‌ در علم‌ و فن‌آوری‌، که‌ رشد اقتصادی‌ و گسترش‌ قدرت‌اجتماعی‌ - سیاسی‌ مکمل‌های‌ طبیعی‌ای‌ برای‌ آن‌ به‌نظر می‌رسند، را به‌ چالش‌ نمی‌طلبد یا در به‌ چالش‌طلبی‌ آن‌ ناکام‌ می‌ماند». دیگر نمی‌توان‌ چنین‌ پیشرفتی‌ را فرض‌ قرارداد. ما اکنون‌ در جهانی‌ زندگی‌ می‌کنیم‌ که‌ به‌ چنین‌ «فراروایت‌ها» بی‌ باور و ظنین‌ است‌. در حالی‌که‌ بل‌ میان‌اقتصاد، سیاست‌ و فرهنگ‌ تمایز قایل‌ می‌شود و علم‌ و فن‌آوری‌ را، در تقابل‌ با «خود شیفتگی‌فرهنگ‌ معاصر»، به‌ عنوان‌ موتور تحول‌ اجتماعی‌ می‌داند. فوکو خود علم‌ را به‌ عنوان‌ یک «شکل‌ از گفتمان» مورد بحث‌ قرار می‌دهد. به‌ نظر بل‌، علم‌، به‌ عنوان‌ جنبه‌ای‌ از «اصل‌محوری‌» جدید، بیش‌ گفتمان‌ صرف‌ است‌؛ علم‌ خنثی‌ است‌. اما، لیوتار علم‌ را با فرهنگ مجددا پیوند می‌زند و خاطرنشان می‌نماید که‌ تجاری‌ سازی‌ تحقیق‌ و پژوهش‌ بدان‌ معناست‌که‌ ما آنقدر که‌ به‌ دنبال‌ گسترش‌ و افزایش‌ قدرت‌ هستیم‌، به‌ دنبال‌ کشف‌ حقیقت‌ نیستیم‌. تضمینی‌ وجود ندارد که‌ عقل‌ و خرد نتایج‌ آزادی‌ بخش‌ و رهایی‌ بخش‌ ایجاد کنند.
مثلا در آلمان‌ آموزش‌ خود که‌ تحت‌ تأثیر اندیشه‌ روشنگری‌ یا به‌ عنوان‌ یک‌ دقیقه‌ در شکوفایی‌ فزاینده‌ آزادی‌ (مثلا در فرانسه‌) یا به‌ عنوان‌ یک‌ وسیله‌ بهبود بهداشت‌ و سلامت‌ملی‌ مورد نظر قرار گرفت‌، اکنون‌ به‌ عملکرد و نحوه‌ انجام‌6، مهارت‌ها و تعلیم‌7 تقلیل‌ یافته‌است‌. از نظر لیوتار، جوامع‌ پیشرفته‌ به‌ طور فزاینده‌ای‌ مجبور می‌شوند «نسبت‌ به‌ سهم‌ مطلوبی‌از آموزش‌ عالی‌ را جهت‌ عملکرد بهینه‌ نظام‌ اجتماعی» بیابند. بنابراین‌، خرد آزادی‌بخش‌ و رهایی‌بخش‌ جای‌ خود را به‌ عقلانی‌ سازی‌ فن‌سالارانه‌ می‌دهد. همان‌گونه‌ که‌ رابینز8 و وبستر عنوان‌ می‌کنند، «وقتی‌ که‌ تولید سیستماتیک‌ مهارتها و شایستگی‌های‌ عملیاتی‌ به‌ هدف‌ نظام‌اجتماعی‌ - فنی‌ تبدیل‌ می‌شود، آن‌گاه‌ استیناف‌ و رجوع‌ به‌ حقایق‌ و ارزشهای‌ رهایی‌بخش‌ رامی‌توان‌ به‌ عنوان‌ عملی‌ نامتناسب‌ با زمان‌ خودش‌ دید»9.
فن‌آوری‌ جدید جایگاه‌ مهمی‌ در تحلیل‌ لیوتار دارد. او تأکید می‌کند که‌ همراه‌ با برتری‌ و استیلای‌ رایانه‌ها یک‌ منطق‌ خاص‌ و به‌ دنبال‌ آن‌ دستورالعمل‌هایی‌ پدیدار می‌شوند که‌ تعیین‌ می‌کنند چه‌ گزاره‌هایی‌ به‌ عنوان‌ گزاره‌های‌ «دانشی‌ یا معرفتی»10 پذیرفته‌ می‌شوند. جست‌ و جوی‌ دانش‌ هدف‌ نیست‌ و فقط به‌خاطر دانش‌ نیز نیست‌، بلکه‌ آن‌چه‌ دانش‌ را مشروعیت‌ می‌بخشد، «عملکرد» است‌. بنابراین‌، دانش‌ به‌طور فزاینده‌ای‌ کالایی‌ می‌شود. لذا از نظر لیوتار، قدرت‌ و مشروعیت‌بخشی‌ آن‌ پیوند زیادی‌ با ذخیره‌کردن‌ دانش‌ و قابل‌ دسترس‌کردن‌ سریع‌ آن‌ دارد. «رایانه‌ای‌ کردن‌ جامعه» باعث‌ افزایش‌ کنترل‌ در بسترهای‌ متعدد و مختلف‌ می‌شود. براساس‌ نظر لیوتار، وقتی‌ کسی‌ فن‌آوری‌ را تقویت‌ می‌کند، در واقع‌ واقعیت‌را «تقویت‌» می‌کند و از آن‌رو شانس‌ «درست‌ بودن» و «بر حق‌ بودن» خود را تقویت‌ می‌کند. در مقابل‌، اگر کسی‌ به‌ علم‌ و اختیار و قدرت‌ تصمیم‌گیری‌ دسترسی‌ داشته‌ باشد، می‌تواند فن‌آوری‌ را به‌طور بسیار کارآمدتری‌ تقویت‌ کند.
به‌طور کلی‌، ما بازتاب‌ مدیریت‌گرایی‌ معاصر را در این‌ شرح‌ می‌شنویم‌. در این‌ جهانی‌که‌ بازار لجام‌ آن‌ را در دست‌ دارد، به‌طور فزاینده‌ای‌ جست‌ و جو می‌شود تا برای‌ معماهای‌معاصر راه‌ حل‌های‌ مدیریتی‌ یافت‌ شود. اکنون‌ نه‌ تنها از دولت‌ها انتظار می‌رود کارپردازی درست‌ شرکت‌ها را اداره‌ کنند، بلکه‌ انتظار می‌رود اقتصاد را نیز مدیریت‌ کنند. اکنون‌ واژه‌کلیدی‌ در خدمات‌ بهداشتی‌ و حتی‌ در زندان‌ها و برخورد با متخلفان‌، واژه‌ مدیریت‌ است‌. جایی‌ که‌ زمانی‌ خرد قانون‌گذار حاکم‌ بوده‌است‌ و متخصصان‌ یا حرفه‌ای‌ها قوانین‌ اخلاقی‌موضوع‌ مورد بررسی‌ (حفظ حیات‌ و مجازات‌ قانون‌شکنی‌) را وضع‌ می‌کردند، اکنون‌ زبان‌مشترک‌ مدیریت‌، به‌ گونه‌ای‌ آشکار و بی‌توجه‌ به‌ تخصصی‌ بودن‌ حوزه‌ اجتماعی‌ که‌ در آن‌فعالیت‌ می‌نماید، حاکم‌ می‌شود. «مدیریت‌ اطلاعات» آخرین‌ مرحله‌ تکامل‌ در این‌ روند است‌.
در شرح‌ لیوتار، فن‌آوری‌ اطلاعاتی‌ نقش‌ دوگانه‌ای‌ ایفا می‌نماید. از یک‌ سو، فن‌آوری‌ فوق‌ با ترویج‌ سایبرنتیک‌ به‌ عنوان‌ یک‌ بازی‌ زبانی‌ جدید، به‌ پیشبرد و ترویج‌«وضعیت‌ پسامدرن‌» کمک‌ می‌کند. از سوی‌ دیگر، فن‌آوری‌ اطلاعاتی‌ برخی‌ موضوع‌های اصلی‌ مدرنیته‌ را بیان‌ می‌کند و کارایی‌ را به‌ عنوان‌ یک‌ کمک‌ مصنوعی‌ گسترش‌ می‌دهد. هرچند دمدمی‌ مزاجی‌ و بی‌‌قاعدگی‌ و تصادف‌ افزایش‌ می‌یابد، ولی‌ نظارت‌ نیز افزایش‌ می‌یابد. اما برای‌ این‌که‌ درباره‌ لیوتار منصف‌ باشیم‌، باید گفت‌ که‌ تأکید او بر انشقاق‌ مدرنیته‌ مربوط به‌بازی‌های‌ زبانی‌ و زوال‌ سلسله‌ مراتب‌ است‌. بنابراین‌، او از مسئله‌ تحول‌ اجتماعی‌ که‌ به‌نظر می‌رسد مفهوم‌ پسامدرن‌ وی‌ به‌ آن‌ ارجاع‌ می‌کند، کنار می‌رود.
اما، این‌ موضوع‌ به‌وسیله‌ بسیاری‌ افراد دیگر، به‌ویژه‌ آن‌هایی‌ که‌ در درون‌ سنت‌های تجربی‌تر کار می‌کنند، مورد توجه‌ قرار گرفته‌ است‌. در حال‌ حاضر، مباحث‌ پسافوردیسم بخش‌ مهمی‌ از مناظره‌های‌ پیرامون‌ پسامدرنیته‌ شده‌اند. خاطر نشان‌ می‌شود که‌ 5 دلار در برابر8 ساعت‌ کار در روز که‌ با فورد آغاز شد، هدف‌ اصلی‌اش‌ این‌ بود که‌ هم‌ رضایت‌ کارگر از رژیم‌ تولید صنعتی‌ را تأمین‌ نماید و هم‌ جیبهای‌ او را برای‌ استفاده‌ از محصولات‌ مصرفی‌مازاد پر نماید. اما در دهه‌ 1970، کاهش‌ تقاضا برای‌ کالاهای‌ استاندارد شده‌ و به‌طور انبوه‌تولید شده‌ به‌ اضافه‌ رقابت‌ کشورهای‌ تازه‌ صنعتی‌ شده‌ نظیر کشورهای‌ حاشیه‌ اقیانوس‌ آرام‌، جست‌ و جوی‌ روش‌های‌ نوین‌، انعطاف‌پذیر و قانع‌ کننده‌تر از فوردیسم‌ را برانگیخت‌. تولید انعطاف‌پذیر (پسافوردیسم‌) موجب‌ ایجاد بازار کار فرار و متغیر، تغییر سریع‌تر شیوه‌های تولید و مصرف‌ کننده‌ محوری‌ بیش‌تر شد. نتیجه‌ای‌ که‌ حاصل‌ شد عبارت‌ بود از تلاش‌ برای‌فن‌آوری‌های‌ جدید، الگوهای‌ جدید مدیریت‌ و به‌هم‌ پیوستگی‌های‌ نوین‌ جهانی‌ سرمایه‌ مالی‌و بازار.
پس‌ آن‌چه‌ لیوتار ارائه‌ می‌دهد، یک‌ نظریه‌ پسامدرنیته‌ است‌ که‌ کاملا متفاوت‌ با نظریه‌های‌ «پساصنعت‌گرایی» یا «جامعه‌ اطلاعاتی» است‌ که‌ در آغاز با آنها شروع‌ کردیم‌. در واقع‌، به‌نظر می‌رسد، همین‌ فرایندهای‌ مورد بحث‌ توجه‌ را از جوامع‌ مجزا به‌ پسامدرنیته‌ به‌عنوان‌ یک‌ «وضعیت‌ جهانی» منحرف‌ می‌کنند. شرح‌ لیوتار از این‌ پدیده‌ها ما را در یک گرداب‌ فلسفی‌ و زبان‌شناختی‌ رها می‌سازد، اما تفسیرش‌ از پیامدهای‌ فن‌آوری‌ جدید بسیار دلالت‌آمیز است‌. از سوی‌ دیگر، پسافوردیسم‌، تحولات‌ محسوسی‌ را در چشم‌اندازهای صنعتی‌ و مصرف‌ به‌ ما خاطر نشان‌ می‌سازد، تحولاتی‌ که‌ برای‌ درک‌ اهمیت‌ ارتباطات‌ ومصرف‌گرایی‌ در نظریه‌های‌ پسامدرنیته‌ از اهمیت‌ محوری‌ برخوردارند.
مارک‌ پوستر، با تأثیرپذیری‌ از آثار لیوتار طرح‌ می‌کند که‌ «یک‌ سبک‌ جدید اطلاعات» در حال‌ جایگزین‌ شدن‌ ساخت‌های‌ اجتماعی‌ - فرهنگی‌ پیشین‌ است‌. وی‌ استدلال‌می‌کند که‌: «روندهای‌ معمول‌ نهادی‌ خشک‌ که‌ برای‌ حدود 200 سال‌ مشخصه‌ جامعه‌ مدرن‌بوده‌اند به‌ وسیله‌ زلزله‌ ارتباطات‌ الکترونی‌ در هم‌ شکسته‌ و به‌ روندهای‌ معمول‌ جدید تجزیه‌شده‌اند که‌ دورنمای‌ آنها هنوز روشن‌ نیست‌.»
او بر رسانه‌های‌ تلویزیونی‌، قابلیت‌های‌ مراقبتی‌ فن‌آوری‌ اطلاعاتی‌، نوشتار الکترونی‌و علوم‌ رایانه‌ای‌ تأکید دارد و مطرح‌ می‌کند که‌ نظریه‌ اجتماعی‌ مبتنی‌ بر عمل‌ (که‌ معرف‌مدرنیته‌ است‌)، دیگر برای‌ درک‌ و شناخت‌ این‌ مقوله‌ها متناسب‌ نیست‌. پوستر با پیروی‌ از تأکیدهای‌ لیوتار، به‌ نظریه‌پردازی‌ پیرامون‌ خصلت‌ ویژه‌ علم‌ رایانه‌ به‌ عنوان‌ یک‌ بازی‌ زبانی‌ و گسترش‌ قدرت‌ با استفاده‌ از فن‌آوری‌ اطلاعاتی‌ می‌پردازد.
پوستر، با توجه‌ به‌ این‌که‌ فن‌آوری‌ اطلاعاتی‌ قدرت‌ اجتماعی‌ را به‌طور مصنوعی‌گسترش‌ می‌دهد، به‌طور عمیق‌ به‌ بررسی‌ پایگاه‌های‌ داده‌پردازی‌ یا بانک‌های‌ اطلاعاتی می‌پردازد و وجه‌ مقایسه‌ مطالعه‌ خود را مفهوم‌ پن‌ اپتیکن‌ فوکو قرار می‌دهد. پوستر، مراقبت‌الکترونی‌ را به‌ عنوان‌ یک‌ ابر پن‌ اپتیکن‌ می‌نگرد که‌ نه‌ تنها قدرت‌ دانش‌ را تقویت‌ می‌کند، همچنین‌ «خودها یا نفس‌هایی‌» را که‌ ابژه‌ آن‌ هستند نیز تغییر شکل‌ می‌دهد و مضاعف‌ می‌کند. او همانند لیوتار، به‌طور ویژه‌ای‌ به‌ نظریه‌پردازی‌ پیرامون‌ کالایی‌ سازی‌ این‌ اطلاعات می‌پردازد. در این‌ موقعیت‌، وی‌ عناصر نظارت‌ اجتماعی‌، نظارتی‌ را که‌ تا حد زیادی غافلگیرانه‌ و غیر ملموس‌ است‌، در حال‌ گسترش‌ می‌بیند.
در حالی‌که‌ واضح‌ است‌ که‌ پوستر در این‌ فن‌آوری‌های‌ جدید استعدادهای‌ عظیمی‌برای‌ اشکال‌ جدید سلطه‌ می‌بیند، اما چندان‌ روشن‌ نیست‌ که‌ چه‌ سبک‌هایی‌ از مقاومت‌متناسب‌ این‌ نوع‌ از سلطه‌هاست‌. او می‌پذیرد که‌ راهبرد پیشنهادی‌ لیوتار دسترسی‌ همه‌ مردم‌ به‌بانک‌های‌ اطلاعاتی‌، می‌تواند راهی‌ به‌ جلو باشد، اما به‌نظر نمی‌رسد که‌ او چندان‌ اعتمادی‌ به‌این‌ روش‌ها داشته‌ باشد. این‌ به‌ آن‌ علت‌ است‌ که‌ سبک‌ اطلاعات‌ در درون‌ خودش‌ حاوی «محرکه‌های‌ واگرایانه‌ و فروپاشنده» است‌ که‌ می‌تواند هرگونه‌ اقدام‌ «مشترک» را نامتناسب‌ و بی‌فایده‌ گرداند. با این‌که‌ ارتباطی‌ الکترونی‌ به‌ طرق‌ متعددی‌ مکمل‌ سبک‌های‌ ارتباطی‌موجود باشد: با این‌ حال‌ علائمی‌ وجود دارد که‌ نشان‌ می‌دهند ارتباطات‌ الکترونی‌ ممکن‌است‌ به‌ طریقی‌ که‌ هنوز برای‌ ما قابل‌ درک‌ نیستند، جایگزین‌ سبک‌های‌ ارتباطی‌ موجود بشوند.
مارشال‌ مک‌ لوهان‌، با این‌ که‌ دچار سرنوشتی‌ شبیه‌ دانیل‌ بل‌ شد (که‌ آثارش‌ غالبا به‌عنوان‌ آثار «ناقص» و «مربوط به‌ گذشته» پنداشته‌ می‌شوند)، لیکن‌ توانست‌ جنبه‌هایی‌ از اندیشه‌ای‌ را تجسم‌ بخشد که‌ در آن‌ رسانه‌های‌ الکترونی‌ برای‌ فهم‌ اواخر قرن‌ بیستم‌ از اهمیت‌محوری‌ برخوردار می‌شوند. با این‌ که‌ بعضی‌ بزرگنمایی‌ها قطعا در داخل‌ انگاره‌ «دهکده‌جهانی» وجود دارد، لیکن‌ اندیشه‌ فوق‌ بعضی‌ از تأثیرهای‌ مهم‌ فن‌آوری‌ جدید را روشن‌ و آشکار می‌سازد. رخدادها و پدیده‌های‌ دوردست‌ در سراسر جهان‌ به‌ طور پیوسته‌ و مداوم‌ به‌وسیله‌ این‌ فن‌آوری‌های‌ جدید (برای‌ افرادی‌ که‌ به‌ آن‌ها مجهزند) قابل‌ دسترسی‌ می‌شوند. به‌علاوه‌، آن‌ها واکنش‌های‌ ما به‌ روابط و بحران‌هایی‌ نظیر مرگ‌ را تحت‌ تأثیر قرار می‌دهند. ما با استفاده‌ از تلفن‌ که‌ از طریق‌ ماهواره‌ها به‌ تلفن‌ها و شبکه‌های‌ رایانه‌ای‌ وصل‌ شده‌ است‌، می‌توانیم‌ در زمان‌ واقعی‌ به‌ طور شفاهی‌ و رو در رو یا برعکس‌ به‌ واسطه‌ پست‌ الکترونی‌ با دوستان‌ و آشنایان‌ خود در هزاران‌ کیلومتر دورتر ارتباط برقرار کنیم‌.
یکی‌ از موضوع‌های‌ معمول‌ و پیش‌پاافتاده‌ توصیف‌های‌ جامعه‌ شناختی‌ از مدرنیته این‌ است‌ که‌ روابط ما به‌ گونه‌ بی‌سابقه‌ای‌ در عرض‌ فضا و زمان‌ گسترش‌ یافته‌ است‌. برای‌نسل‌های‌ گذشته‌، توسعه‌ خط و نگارش‌ ارتباطات‌ واسطه‌ای‌ و رسانه‌ای‌ را در مقیاس‌ وسیع امکان‌پذیر ساخت‌ و صنعت‌ چاپ‌ آن‌ها را بیش‌تر گسترش‌ داد. اما این‌ فرایند در طی‌ سده‌بیستم‌ شتاب‌ گرفت‌، به‌ طوری‌که‌ ابتدا تلگراف‌، سپس‌ تلفن‌، رادیو، تلویزیون‌ و امروزه‌ رایانه‌ها و وسایل‌ ارتباطی‌ راه‌ دور در یک‌ توالی‌ سریع‌ ظاهر شدند و هر چیزی‌، از پوشش‌ جهانی‌رخدادهایی‌ مانند «جام‌ برتر» تا گردش‌ مداوم‌ سرمایه‌ در گرداگرد جهان‌ را، در یک‌ بازار بورس‌ همیشه‌ باز، تسهیل‌ کردند. در حالی‌که‌ در گذشته‌ «جهان‌های‌ کوچک» بسیاری‌ وجود داشتند، اکنون‌ تنها یک‌ جهان‌ وجود دارد.
اما، شرح‌های‌ پسامدرن‌ از فن‌آوری‌ ارتباطی‌ غالبا روی‌ عکس‌ وحدت‌ جهانی‌ و اشکال‌ جدیدی‌ از واگرایی‌ و چندپارگی‌ متمرکز می‌شوند. از نظر بودریار، رسانه‌های الکترونی‌ جهان‌ از یک‌ جهان‌ شبیه‌ سازی‌های‌ صرف‌، جهان‌ مدل‌ها، کدها و دیجیتال‌ بودن‌همه‌ چیزها و بالاخره‌ جهان‌ تصاویر شبیه‌سازی‌ شده‌ رسانه‌ای‌ خبر می‌دهند که‌ خود را به‌ عنوان «واقعی» جلوه‌ می‌دهند و تمایز بین‌ جهان‌ «واقعی» و جهان‌ تصویری‌ رسانه‌ها را از بین‌ می‌برند. در واقع‌، یکی‌ از علت‌های‌ این‌ امر ممکن‌ است‌ خود جامعه‌ یا به‌ قول‌ بودریار «اجتماعی‌»11باشد. وقتی‌ که‌ رسانه‌ها نشان‌ می‌دهند که‌ «اجتماعی‌» یا جامعه‌ خود و همراه‌ با آن‌ راهبردهای‌سیاسی‌ سنتی‌ یک‌ «وهم‌»12اند، «رسانه‌های‌ جمعی‌»13 ممکن‌ است‌ یک‌ نام‌ بی‌مسمی‌ باشد.
یورش‌های‌ رعدآسای‌ نشانه‌ها در اطراف‌ ما، خودآرایی‌‌مان‌ با نشانه‌ها و ناتوانی‌ در گریز از نشانه‌ها در همه‌جا، به‌ سرانجامی‌ شگفت‌آور می‌انجامد؛ ویرانی‌ معنا. ژان‌ بودریار می‌گوید: «اکنون‌ اطلاعات‌ افزون‌ و افزون‌تر و معنای‌ آنها کم‌ و کم‌تر شده‌اند» (1983:95). از این‌ دیدگاه‌ نشانه‌ها در گذشته‌ مرجعی‌ داشتند (مثلا: نوع‌ لباس‌ پوشیدن‌ دال‌ بر موقعیت‌اجتماعی‌ معینی‌ بود، اظهارات‌ سیاسی‌ بر فلسفه‌ای‌ خاص‌ و اخبار تلویزیون‌ بر «آن‌ چه‌ واقعا رخ‌ می‌داد» دلالت‌ داشتند. در فضای‌ جامعه‌ اطلاعاتی‌، ما در چنان‌ کلاف‌ سر در گمی‌ از نشانه‌ها گرفتار شده‌ایم‌ که‌ اهمیت‌ معانی‌ از میان‌ رفته‌ است‌. نشانه‌ها از جهت‌های‌ گوناگون می‌آیند و آن‌ چنان‌ متنوع‌، سریع‌التغییر و متناقض‌اند که‌ قدرت‌شان‌ در معنی‌ بخشیدن‌ محرز نیست‌. به‌ علاوه‌، پیام‌گیران‌ به‌ موجوداتی‌ آفرینش‌گر، خودآگاه‌ و فعال‌ تبدیل‌ شده‌اند، به‌طوری‌ که‌ همه‌ نشانه‌ها را با شک‌ و گمان‌ و چشمانی‌ پرسشگر استقبال‌ می‌کنند و بنابراین‌ نشانه‌ها به‌‌سادگی‌ معنایی‌ وارونه‌ به‌ خود می‌گیرند، مورد تفسیر دوباره‌ قرار گرفته‌ و از معنای‌ مورد نظر فرستنده‌، منحرف‌ می‌شوند.
هم‌چنان‌ که‌ آگاهی‌های‌ مردم‌ از تجربه‌ مستقیم‌ رویدادها کاهش‌ می‌یابند، شواهدی‌ به‌دست‌ می‌آیند که‌ نشان‌ می‌دهند، نشانه‌ها به‌ درستی‌ و صراحت‌ نماینده‌ چیزی‌ یا کسی‌ نیستند. این‌ عقیده‌ که‌ نشانه‌ها تا حدودی‌ و نه‌ کاملا «واقعیت‌» مستقل‌ از خودشان‌ را بازنمایی‌ می‌کنند، اعتبار آن‌ واقعیت‌ را از میان‌ می‌برد. به‌ عبارت‌ دیگر، نشانه‌ها خود مرجع‌14 هستند: آن‌ها شبیه‌سازی‌های‌15 همه‌ آن‌ چیزی‌ هستند که‌ وجود دارد. آن‌ها در اصطلاح‌ بودریار «ابرواقعیت‌»16 هستند.... در این‌ شرایط ما به‌ عصر «نمایش‌»17 وارد شده‌ایم‌ که‌ مردم‌ ساختگی‌بودن‌ نشانه‌های‌ قابل‌ ارسال‌ را می‌فهمند... و عصری‌ که‌ در آن‌ غیر اصیل‌ بودن‌ نشانه‌هایی‌ که‌مردم‌ خود آنها را به‌ وجود می‌آورند، پذیرفته‌ می‌شود.
در جهان‌ حاد واقعیت‌ بودریار، زندگی‌ در تلویزیون‌ حل‌ شده‌است‌. در حالی‌که‌ برخی‌این‌ را به‌ معنای‌ مضاعف‌ شدن‌ کدها می‌دانند. بودریار این‌ فرایند را فرایندی‌ وحدت‌بخش‌ ویک‌پارچه‌ ساز یا حداقل‌ رهنمون‌ شونده‌ به‌ «همگنی» می‌داند؛ فرا واقعیت‌ با یک‌ کد ژنتیکی‌ یا تکوینی‌ پیوند دارد. اما واقعیت‌ این‌ است‌ که‌ جهان‌ تصاویر تبلیغاتی‌ تلویزیونی‌ جهانی‌ چندپاره‌ است‌ و تنها وجه‌ مشترک‌ این‌ تصویرها این‌ است‌ که‌ همه‌ آن‌ها از یک‌ بستر سرمایه‌ داری‌مصرف‌ ریشه‌ می‌گیرند.18
جیانی‌ واتیمو جامعه‌ معاصر را جامعه‌ای‌ می‌داند که‌ مشخصه‌ اصلی‌ آن‌ «ارتباطات‌عمومیت‌ یافته‌ یا همگانی» است‌. این‌ همان‌ جامعه‌ «رسانه‌های‌ گروهی» است‌. به‌ نظر او گذار از مدرنیته‌ هنگامی‌ رخ‌ می‌دهد که‌ تاریخ‌ دیگر به‌ صورت‌ «تک‌ خطی‌» دیده‌ نشود. مرگ‌ یا پایان تاریخ‌، پیشرفت‌ را نیز با خود به‌ گور می‌برد. با این‌ که‌ «جامعه‌ شفاف‌» واتیمو تا اندازه‌ای‌ نتیجه فروپاشی‌ استعمار و امپریالیسم‌ است‌ که‌ آشکار می‌سازد روش‌ و طریق‌ اروپایی‌ تنها راه‌ و طریق‌ نیست‌، این‌ هم‌ باز آفریده‌ ارتباطات‌ همگانی‌ و انبوه‌ است‌.
واتیمو، برخلاف‌ تئودور آدرنو نظریه‌پرداز انتقادی‌ که‌ پیش‌‌بینی‌ کرد جامعه‌ به‌ وسیله‌رسانه‌های‌ همگانی‌ «همگن‌» خواهد شد، تأکید می‌کند که‌ رادیو، تلویزیون‌ و روزنامه‌ها به عناصر یک‌ انفجار یا گسترش‌ عمومی‌ جهان‌بینی‌ و جهان‌بینی‌ها تبدیل‌ شده‌اند. بنابراین‌، به‌جای‌ استعاره‌ «برادر بزرگ‌» ارول‌ که‌ بر همه‌ سلطه‌ دارد، اکنون‌ همه‌ اقلیت‌های‌ علاقه‌مند ومستمسک‌ به‌ میکروفون‌ها می‌شوند. گسترش‌ پیوسته‌ ارتباطات‌ چیزی‌ را ایجاد می‌کند که واتیمو آن‌ را به‌ عنوان‌ «متکثرسازی‌ ظاهرا غیر قابل‌ مقاومت‌» می‌بیند. از این‌رو، «جهان‌حقیقی‌ یک‌ افسانه‌ می‌شود». نیچه‌ به‌ طرقی‌ دیده‌ می‌شود که‌ در آن‌ فهم‌ و درک‌ ما از واقعیت‌، مرکب‌ از انگاره‌ها، پنداشت‌ها، تفسیرها و بازنمایی‌هایی‌ است‌ که‌ به‌وسیله‌ رسانه‌هایی‌ جریان‌ و انتشار می‌یابند که‌ بدون‌ هرگونه‌ هماهنگی‌ «مرکزی‌» با هم‌ رقابت‌ می‌کنند.
از نظر واتیمو، رهایی‌ و آزادی‌ نه‌ در دانش‌ کامل‌ فردی‌ که‌ می‌داند چیزها واقعا چگونه هستند، بلکه‌ در داخل‌ کثرت‌ و تحلیل‌ و فرسایش‌ خود اصل‌ واقعیت‌، نهفته‌ هستند. واتیمو می‌پرسد که‌ آیا اصلا این‌ فرسایش‌ و تحلیل‌ یک‌ باخت‌ و ضرر بزرگ‌ است‌؟ ما جهان‌ عینیت‌(ابژه)ها را که‌ به‌ وسیله‌ علم‌ و فن‌آوری‌ سنجیده‌ و محاسبه‌ می‌شوند، در ازای‌ جهان‌ پنداشت‌ها، انگاره‌ها، تصویرها و خیال‌پردازی‌های‌ رسانه‌های‌ گروهی‌ مبادله‌ می‌کنیم‌. نوستالژی‌ برای واقعیت‌های‌ معتبر و پایدار گذشته‌ می‌تواند به‌ عنوان‌ اختلال‌ روانی‌ پایان‌ یابد. البته‌، آزادی‌باید در «سرگردانی»19 جست‌ و جو شود. ما نباید به‌ دنبال‌ این‌ باشیم‌ که‌ به‌ عنوان‌ زن‌، سیاه‌پوست‌، مرد و غیره‌ واقعا چه‌ کسی‌ هستیم‌، بلکه‌ باید به‌ دنبال‌ کشف‌ محدود، تاریخیت‌ وعاملیت‌ هویت‌ها و نظام‌های‌ ارزشی‌مان‌ باشیم‌.20
در یک‌ جمع‌بندی‌ کلی‌، می‌توان‌ شناسه‌های‌ یک‌ جامعه‌ اطلاعاتی‌ را با برجسته‌ کردن محورهای‌ اساسی‌ رویکردهای‌ فوق‌، در این‌ موارد خلاصه‌ کرد: 1. تولید و توزیع‌ اطلاعات‌انبوه‌ و مبادله‌ مجموعه‌ای‌ از معانی‌ در ارتباطات‌؛ 2. گشتاوری‌ لحظه‌ای‌ امور اقتصادی‌، اجتماعی‌ و سیاسی‌ در سطح‌ جهانی‌؛ 3. تسهیل‌ و تسریع‌ در فرایند وحدت‌ اقتصادهای‌ ملی‌ ومنطقه‌ای‌؛ 4. دگرگونی‌ ویژگی‌های‌ «زمان‌» و «مکان‌»؛ 5. کاهش‌ اهمیت‌ معنا؛ 6. پدیدار شدن‌جهانی‌ مبتنی‌ بر شبیه‌ سازی‌های‌ صرف‌ (جهان‌ مدل‌ها، کدها و جهان‌ دیجیتال‌)؛ 7. کالایی‌سازی‌ اطلاعات‌ و 8. گسترش‌ عناصر نظارت‌ اجتماعی‌ (از رهگذر تبدیل‌ جوامع‌ به‌ جوامع‌ پن‌اپتیکن‌ یا سراسربین‌).
شاید شرایط فوق‌، بهترین‌ بیان‌ خود را در این‌ گفته‌ یاسپرس‌ می‌یابد که‌ در شرایط کنونی‌: «ما در آستانه‌ تحول‌ تاریخی‌ بزرگی‌ قرار داریم‌. دیگر برون‌ وجود ندارد. جهان‌ به‌ هم‌ نزدیک‌شده‌ است‌. یک‌ زمین‌ واحد داریم‌. در این‌ فضا تهدیدها و فرصت‌های‌ تازه‌ روییدن‌ گرفته‌اند. تمامی‌ مسائل‌ ضروری‌ ما صبغه‌ جهانی‌ دارند. موفقیت‌ فعلی‌ ما، بشری‌ (و نه‌ ملی‌) است‌.» دراین‌ شرایطی‌ که‌ «ریزپردازنده‌ توانمند» پیشقراول‌ یک‌ «تمدن‌ سیلیکونی‌» شده‌است‌، نوآوری‌های‌ فن‌شناسانه‌ موجب‌ نوعی‌ «ویرانی‌ آفرینشگر» شده‌اند و مرزها شیشه‌ای‌ شده‌اند و از ورای‌ آنان‌ فرهنگ‌های‌ سایر ملل‌ به‌ طور موازی‌ دیده‌ می‌شوند و اصالت‌، استقلال‌ و زلالی فرهنگ‌های‌ بومی‌ مورد مخاطره‌ قرار گرفته‌اند، جامعه‌ ایرانی‌ می‌تواند به‌ دور خود دیواری‌ به بلندای‌ دیوار چین‌ کشیده‌ و از فرایند همسان‌ سازی‌21 و ناهمگون‌‌سازی‌22 و یا خرد کردن‌هویت‌ها23 که‌ در متن‌ و بطن‌ «جامعه‌ اطلاعاتی‌» نهفته‌ است‌، خود را برهاند؟24 در این‌ زمانه‌ای که‌ با تعبیر دانیل‌ بل‌، دولت‌ - ملت برای‌ حل‌ مسائل‌ بزرگ‌ زندگی‌، بسیار کوچک‌ و برای‌ حل‌مسائل‌ کوچک‌ زندگی‌ بسیار بزرگ‌ شده‌است‌؛ فرهنگ‌ ویژگی‌ بارز عینی‌ یافته‌ است‌ و همچون الگوهای‌ پیشین‌ «ناکجاآبادی‌» نیست‌؛ میزان‌ وابستگی‌ ما بر فضای‌ رایانه‌ای‌ (سایبرسپیس‌) دربسیاری‌ از جنبه‌های‌ حیاتی‌ خود، با سرعت‌ بیش‌تری‌ نسبت‌ به‌ میزان‌ آگاهی‌مان‌ از این‌ محیط رشد یافته‌؛ فن‌آوری‌ اطلاعاتی‌ و شبکه‌های‌ الکترونی‌، ماهیت‌ دکترین‌ها، آموزه‌ها و کنش‌های سیاسی‌ - امنیتی‌ را متحول‌ کرده‌ و شبکه‌های‌ الکترونی‌ با رخنه‌ در درون‌ تمام‌ زوایای‌ یک‌نظام‌ سیاسی‌، الزام‌های‌ جدیدی‌ را برای‌ بقای‌ آن‌ به‌ عنوانی‌ یک‌ جامعه‌ یا هستی‌ سیاسی‌ تحمیل می‌کنند. در این‌ شرایط تکلیف‌ و وظیفه‌ جامعه‌ ایرانی‌ چیست‌؟
نخست‌، باید آگاهانه‌ بپذیریم‌ که‌ در جهان‌ اطلاعاتی‌ کنونی‌، مانایی‌ و پویایی‌ نظام‌سیاسی‌ و اجتماعی‌ ما سخت‌ در گروی‌ توانایی‌ و استعداد انطباق‌ با مقتضیات‌ بی‌‌بدیل‌ کنونی‌است‌. تحولات‌ ژرف‌ و گسترده‌ فوق‌ انسان‌ و جامعه‌ ایرانی‌ را در مقابل‌ یک‌ «سرمشق‌» تاریخی‌قرار داده‌ که‌ مملو از «انسدادها» و «گشایش‌ها»؛ «گسست‌ها» و «پیوست‌ها»؛ و «گشت‌ها» و«بازگشت‌ها» است‌. در حالی‌ که‌ در دنیای‌ کنونی‌، فن‌آوری‌ اطلاعاتی‌ به‌ مهم‌ترین‌ عامل‌ تولید، رقابت‌‌پذیری‌، رشد اقتصادی‌ و حضور در بازارهای‌ جهانی‌ تبدیل‌ شده‌است‌،25 لیکن‌، از رهگذر قوت‌ بخشیدن‌ به‌ نیروهای‌ مرکز گریز، جهان‌گرا و بازیگران‌ متعدد دیگر، در چهره مهم‌ترین‌ ابزارهای‌ چالش‌طلبی‌ مرزهای‌ سیاسی‌ قلمرویی‌، و مرزهای‌ معرفتی‌ و هویتی‌ ظاهرشده‌ است‌. بنابراین‌، باید به‌ دقت‌ به‌ احصای‌ تهدیدها و فرصت‌های‌ ناشی از شرایط جدید پرداخت‌ و در پرتوی‌ آنان‌ به‌ ترسیم‌ راهبردهای‌ مواجهه‌ و مقابله‌ مناسب‌ مبادرت‌ کرد.
دوم‌، باید بپذیریم‌ که‌ انفجار اطلاعات‌ و جهانی‌ شدن‌، جهان‌ را در قالب‌ یک‌ شهر کوچک‌ خلاصه‌ کرده‌ که‌ تمامی‌ گستره‌ آن‌ توسط چشم‌های‌ نظارتی‌ مستقر در یک‌ برج‌ دوار قابل‌ مشاهده‌ و کنترل‌ است‌. به‌ تعبیر کاستلز، ما در هزاره‌ سوم‌ با پشت‌ سر گذشتن‌ «عصر ارتباطات‌» و ورود به‌ «عصر اطلاعات‌»، وارد فضایی‌ می‌شویم‌ که‌ در آن‌ کل‌ جهان‌ به‌ مثابه‌ یک اندامواره‌ واحد و تمامی‌ افراد، موسسات‌ و واحدهای‌ سیاسی‌، به‌ عنوان‌ اجزای‌ این‌ تنواره متجلی‌ می‌شوند. به‌ بیان‌ دیگر، آن‌ چه‌ وجود واقعی‌ دارد، «شبکه‌ای‌» است‌ که‌ همگان‌ جزئی‌ ازآن‌ هستند.26 در این‌ جامعه‌ شکبه‌ای‌، هر فرد می‌تواند به‌ مثابه‌ چشم‌ قدرت‌ نقش‌ آفرینی‌نماید.27 در این‌ شرایط، باید بیندیشیم‌ که‌ چگونه‌ می‌توان‌ «اندامواره‌ ملی‌» خود را از گزند چشم‌های‌ قدرت‌ متکثر و شبکه‌ای‌ محفوظ نگاه‌ داشت‌ و در عین‌ حال‌، از مواهب‌ این‌ پیوند جهانی‌ بی‌ نصیب‌ نماند.
سوم‌، باید نسبت‌ به‌ نابرابری‌های‌ عمیق‌ اجتماعی‌ و اقتصادی‌ مرتبط با رشد فن‌آوری‌های‌ الکترونی‌ و استعداد بسیار عظیم‌ این‌ فن‌آوری‌های‌ جدید برای‌ نظارت‌ اجتماعی‌آگاه‌ باشیم‌. از نظر بسیاری‌، جامعه‌ اطلاعاتی‌ جهانی‌، راهی‌ دیگر برای‌ گرفتن‌ منابع‌ از کسانی‌است‌ که‌ بیش‌ترین‌ نیاز را به‌ آن‌ها دارند. نباید اندیشه‌ پوستر را مبنی‌ بر این‌که‌ اشکال‌ جدیدی‌ از سلطه‌ ممکن‌ است‌ در حال‌ ایجاد باشند، به‌ راحتی‌ نادیده‌ گرفت‌. باید این‌ «اشکال‌ جدید» را مورد کاوش‌ قرارداد. با توسعه‌ رسانه‌های‌ گروهی‌ متکی‌ بر فن‌آوری‌ جدید ممکن‌ است‌ اشکال‌بسیار خطرناکی‌ از قدرت‌ پدیدار شوند، اما در عین‌ حال‌، ممکن‌ است‌ آن‌ چیزی‌ که‌ ظاهر می‌شود، قدرت‌ پراکنده‌ و متفرق‌ نیز باشد.
امروزه‌ ارتباطات‌ به‌ عنوان‌ عنصر مرکزی‌ فرایند اجتماعی‌28 در حکم‌ سلسله‌ اعصاب‌حکومت‌ است‌ که‌ تمام‌ بخش‌ها و عناصر مختلف‌ جامعه‌ را به‌ هم‌ پیوند می‌دهد، چنان که هرگونه‌ اخلال‌ در بخشی‌ از آن‌ به‌ منزله‌ تضعیف‌ یا حذف‌ کنترل‌ دولت‌ در همان‌ قسمت‌خواهدبود. بر همین‌ مبنا، اگر سیاست‌ را به‌ عنوان‌ یک‌ «نظام‌» در نظر بگیریم‌، کنترل‌ آن‌ بر محور ارتباطات‌ می‌چرخد، و توانایی‌ دولت‌ برای‌ کنترل‌ با توانائی‌ آن‌ در برخورد با اطلاعات‌مرتبط است‌. در حقیقت‌، ارتباطات‌ و کنترل‌ ملازم‌ همدیگرند و برقراری‌ ارتباط همیشه‌ به‌منزله‌ اعمال‌ کنترل‌29 در است‌. در واقع‌، هر اندازه‌ که‌ اطلاعات‌ ما نسبت‌ به‌ پدیده‌ای‌ بیش‌ترباشد، شناخت‌ ما نیز از آن‌ کامل‌تر است‌ و بنابراین‌ پیش‌بینی‌ صحیح‌تر در مورد آن‌ امکان‌پذیر می‌شود و در نهایت‌ توانایی‌ نظارت‌ ما فزونی‌ خواهدیافت‌.
در این‌ شرایط، باید به‌ «کمینه‌ سازی‌ حوزه‌ امنیتی» (و نه‌ لزوما «تقلیل‌ حساسیت‌های امنیتی») پرداخت‌. به‌ بیان‌ دیگر، برای‌ برخورد اصولی‌ با جامعه‌ اطلاعاتی‌ کنونی‌ باید «امنیت‌کم‌تر، سیاست‌ بیش‌تر» را در دستور کار خود قرارداد. وظیفه‌ اساسی‌ ما، به‌ تعبیر اگبرت‌جان‌30، این‌ است‌ که‌ چگونه‌ می‌باید تهدیدهای‌ ناشی‌ از جامعه‌ اطلاعاتی‌ را به‌ چالش‌ها تبدیل‌کرد و تحولات‌ را از سپهر ترس‌ زیستی‌ و صیانت‌ ذات‌ به‌ سپهری‌ منتقل‌ کرد که‌ بتوان‌ با ابزارهای‌ عرفی‌ و معمولی‌ نظیر سیاست‌، اقتصاد، فرهنگ‌ و نظایر آن‌، با آنان‌ مواجه‌ شد.
چهارم‌، باید در این‌ گفته‌ دانیل‌ بل‌ تأمل‌ و تعمق‌ نماییم‌ که‌ «در جامعه‌ ما قبل‌ صنعتی‌ زندگی‌»«بازی‌ بر علیه‌ هستی‌» است‌. در عصر صنعتی‌ زندگی‌ «بازی‌ بر علیه‌ هستی‌ مصنوعی‌ است‌».برعکس‌ این‌ دو، زندگی‌ در یک‌ «جامعه‌ فراصنعتی‌» بازی‌ میان‌ اشخاص‌ است‌. در این‌ جا «آن‌چه‌ به‌ حساب‌ می‌آید، اطلاعات‌ است‌». بنابراین‌، باید پذیرفت‌ که‌ در جهان‌ کنونی‌، ما صرفا امکان‌ تأمین‌ و نگهداری‌ منافع‌ ملی‌ خود را داریم‌، و برای‌ نیل‌ به‌ این‌ هدف‌ از طبیعت‌، ماهیت‌ و قواعد بازی‌ میان‌ اشخاص‌ و جوامع‌ آگاه‌ باشیم‌ تا بتوانیم‌ از اطلاعات‌ به‌ مثابه‌ یک‌ مولفه‌ قدرت‌برتر برای‌ نیل‌ به‌ اهداف‌ سلبی‌ و ایجابی‌ خود بهره‌ بجوییم‌.
منابع‌

- رجائی‌، فرهنگ‌، پدیده‌ جهانی‌ شدن‌؛ وضعیت‌ بشری‌ وتمدن‌ اطلاعاتی‌، ترجمه عبدالحسین‌ آذرنگ‌، تهران‌: نشر آگه‌، 1380.

- عنان‌، کوفی‌، ما مردمان‌.

- فروم‌، اریش‌، 1968.

- کاستلز، مانوئل‌، عصر اطلاعات‌: پایان‌ هزاره‌، ج‌1، مترجم‌ احد علیقلیان‌ و افشین‌خاکباز، تهران‌: طرح‌ نو، 1380.

- لاین‌، دیوید، پسامدرنیسم‌، ترجمه‌ و مقدمه‌ از محمدرضا تاجیک‌، تهران‌: نشر بقعه‌،1381.

- وبستر، فرانک‌، نظریه‌های‌ جامعه‌ اطلاعاتی‌، ترجمه‌ اسماعیل‌ قدیمی‌، تهران‌: قصیده‌سرا، 1380.

- Blondel, Jean, Comparative Government (New York: Philip Allan, 1990).

- Taylor, Trevor, Approaches and Theory in Internatinal Relations(London and New York: Longman, 1978).

منبع: http://www.it4tech.com

  • ۸۴/۰۵/۱۵

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">