هشدار: «لایک» عشق شما را تهدید میکند
مراقب داشتههایمان باشیم و بدانیم در دنیایی واقعی زندگی میکنیم که قرار است خیلی از چیزهایش واقعی باشند. قطعا بسندهکردن به شمارگان لایکها، نمیتواند سرمایه حقیقی ما باشد.
رضا فضل اله نژاد در یادداشتی که در روزنامه شهروند منتشر شده، نسبت به هجوم اینترنت به زندگی روزمره انتقاد کرده و در ادامه دیدن نمایش «لایک» را توصیه کرده است: این روزها در مترو، اتوبوس شرکت واحد، تاکسی، صف نان، پشت کانتر دفاتر بیمه، درون بیمارستان، سر کلاس درس در دانشگاه، سر میز غذا، در مهمانیها و ختمها و جشنها، حتی هنگام مراسم تشییع جنازه، چیزی که برای افراد اهمیت بسزایی دارد «وجود آنتن» و «کانِکت بودن» است تا مبادا دمی از شبکههای اجتماعی دور باشیم و عدم حضورمان باعث از دست دادن «واقعهای مجازی» شود؛ خبری، جنجالی، دعوایی، مباحثهای یا ارتباطی که میتواند در زندگیمان تاثیرگذار باشد. باید اذعان کنم، شخصا گرفتار «اینستاگرام» شدهام.
هیچوقت هیچکدام از شبکههای اجتماعی، حتی «فیسبوک» نتوانسته بود تا این حد برایم دغدغه ایجاد کند. در میان کاربران اینستاگرام، «دیدهشدگی» ارتباط مستقیمی با سوژه، زاویه دید، خلاقیت در ثبت تصویر، بدیعبودن و مطلبی که برای تصویر انتخاب میکنی دارد. قاعدتا خروجی ماجرا، یعنی میزان و تعداد دیدهشدن با شمارگان «لایک»ها مشخص میشود.
همین موجب میشود تا لایک، تبدیل بشود به یک مسأله، به یک دغدغه. میبینی و لایک میکنی تا ببینندت و لایکت کنند! اما موضوع به همینجا ختم نمیشود. این دیدهشدن و لایک شدن و دیدن و لایک کردن به تمام شئون زندگی تسری پیدا میکند و همهچیز را تحتالشعاع قرار میدهد. چشم باز میکنی و میبینی در مسیری قرار گرفتهای که زندگی مجازیات به موازات زندگی [ظاهرا] واقعی و شاید به همان میزان، اهمیت یافته و تو در آنجا شبکهای از دوستان را داری که باید برایشان وقت بگذاری، گفتوگو کنی، محبت کنی، محبت ببینی، وابسته شوی، مجادله داشته باشی و در نهایت تلاش کنی تا خودت را اثبات کنی و دیده شوی. گاهی اما در این میان، درست مثل زندگی واقعی، ممکن است مراودات و شبکه روابط، سویه احساسی هم پیدا کنند و تو بیآنکه خواسته باشی، وارد ماجرایی عاشقانه میشوی.
اینجاست که به آرامی، زندگی واقعی و مجازی، به نحوی که قابل تشخیص نیست، در هم ادغام شده یا جای خود را با هم عوض میکنند! واقعیت آن است که این، یک امر گریزناپذیر است؛ اینکه ما مجبوریم وارد حیات مجازی شده و برخی از ارتباطاتمان را در آنجا پی بگیریم. بخش اعظم فعالیتهای روزمره متکی به ورود به دنیای مجازی شده و همین اتصال کافی است تا جاذبههای ذاتی این عالم، ما را در خود فرو ببرد و راههای جدید برای گسترش روابط را پیش رویمان قرار دهد.
ناگفته پیداست که این مسیر، زن و مرد و کودک و بزرگ نمیشناسد و همه را به سویی خواهد کشاند. و تو تا چشم باز کنی، همچون مسحوران، خود را درگیر شبکههای اجتماعی و سرویسهای مختلف مجازی خواهی یافت. دوستیها متکی و مبتنی بر عضویت در شبکههای اجتماعی خواهند شد و کسی دیگر را نخواهد یافت، مگر آنکه پیش از آن در جایی از دنیای مجازی دیده باشدش و گپی زده باشد تا بستر ملاقاتی مهیا شود.
خانواده، بازنده اصلی این ماجراست. همانطور که تلویزیون در دورهای توانست با جذابیتی بیبدیل، اساس خانواده را متاثر از خود کرده و اعضای آن را به جای آنکه برای هم باشند و به گپوگفت و خوشوبش با یکدیگر بپردازند، مصادره کرده و از آن خود کند، امروز گوشیهای هوشمند افراد را نه در کنار هم و مقابل جعبه جادو، بلکه هر یک را در گوشهای و جدای از دیگران قرار داده و این امکان را فراهم ساخته تا نهایت فردگرایی را تجربه کنند و دنیایی از آن خود داشته باشند. طنز تلخ ماجرا اینجاست که همسران و فرزندان، زیر سقف یک خانه برای ارتباط با هم، به شبکههای اجتماعی متوسل میشوند!
شاید همینجاست که انواع آسیبهای اخلاقی، همچون نَشت بیسر و صدای گاز، فضا و جو خانواده را مسموم کرده و زمینه نابودی بنیان آن را فراهم میکند. شاید پیشنهاد تماشای نمایشی در این باره به مثابه تلنگری باشد به خودمان؛ «لایک» نوشته محسن عظیمی و کارگردانی امیرعباس رنجبر. این اثر اپیزودیک با نگاهی آسیبشناسانه و طرح موضوع، این مسأله را به ما یادآور میشود که دستکم حواسمان به خودمان باشد.
مراقب داشتههایمان باشیم و بدانیم در دنیایی واقعی زندگی میکنیم که قرار است خیلی از چیزهایش واقعی باشند. قطعا بسندهکردن به شمارگان لایکها، نمیتواند سرمایه حقیقی ما باشد. باید مراقب برخی حقایق بود؛ مثلا عشق، خانواده.