آتشِ زیرِ خاکستر

زهرا میرخانی - عادت کردهایم به فراموشی و این یعنی زنگ خطر مدتهاست که به صدا درآمده، گویی چشمها و گوشهایمان عادت کرده به مسلسل اخبار ناگوار؛ ربوده شدن کودکان، تجاوز، کلاهبرداری، بیقانونی و از همه بدتر موجهایی که از سر احساسات زودگذر راه میافتند و به سرعت نیز فروکش میکنند.
فراموش کردهایم موضوع قدیمی سیمکارتهای بیهویت را که به شکل فلهای و بیقانون در جامعه تزریق شدند و همین بیقانونی و اهمالکاری چه مشکلات جبرانناپذیری که برای امنیت و آبروی مردم به بار نیاورد. حالا از سیمکارتهای بیهویت به رانندگان بیهویت رسیدهایم؛ رانندگانی که با یک تکه مقوا در کنار خیابان استخدام میشوند و قرار است از فیلتر جوانانی با میانگین سنی 25 سال عبور کنند که شوربختانه خود آنها راه دور زدن به ظاهر قوانین داخلیشان را به خاطر چندهزار تومان پورسانت بیشتر به مجرمان و خلافکاران بالقوه آموزش میدهند و مدیران بالادستیشان هم عملا بدون برخورد مسوولانه و به جای قرار گرفتن در کنار مردم، مقابل آنها میایستند. موضوع سوءپیشینه به یک شوخی تبدیل میشود، رانندگان بعضا ناشی که حتی نقشهخوانی نمیدانند، استخدام میشوند و سختگیریها به حداقل میرسند.
حالا موضوع تعرض راننده تاکسییاب اینترنتی به یک خانم در هفته گذشته بر سر زبانها افتاده و خبر از یک فضای هیجانی جدید میدهد، موجی جدید ایجاد شده و مسوولان را هم به تکاپو انداخته است. موجی که سر ماجرای آتناها و بنیتاها هم به راه افتاد اما به همان سرعت هم عقبنشینی کرد و تنها حلقه بازماندگان و نزدیکان آنها هستند که تا عمر دارند باید از درد جبرانناپذیر این فجایع بسوزند.
متاسفانه دیگر عادت کردهایم به وقوع اتفاقات تلخ و سپس به تکاپو افتادن برای پیدا کردن راهحل برای آنها، گویی با واژهای به نام "پیشگیری" بیگانهایم. حتما باید آبرویی برود، خسارت مالی یا جانی و از همه مهمتر روحی غیرقابلبرگشتی به بار آید تا به فکر بیفتیم و بیفتند. بسیاری معتقدند این دست اتفاقها در همهجای دنیا رخ میدهد و حتی در کشور ما هم در هر صنفی محتمل است. قبول! اما این دلیل قانعکنندهای بر سرپوش گذاشتن و رد شدن از کنار مشکلات و سرسری گرفتن آنها و پاسخگونبودن در قبال مسایل نیست. این آتش، زیرخاکستر باقی میماند و باید منتظر ماند تا با هر جرقهای دوباره سرکشیده و بسوزاند. (منبع:عصرارتباط)