آموزش و پرورش و توسعه در عصر فناوری
زهرا حقیقت دوست - آموزش وپرورش به جای پرداختن به مواد درسی به کلانسان می پردازد و به تمام ابعاد زندگی او توجه می کند.
کلید واژه ها : توسعه، برنامه ریزی، اصلاحات، آموزش و پرورش
فناوری های جدید، بویژه فناوری های مربوط به عرصه اطلاعات و ارتباطات زمینه تحولات سریع و غیرقابل برگشتنی رادر جهان فراهم آورده است . این تحولات نیز دنیای جدیدی را شکل داده و به ظهور رسانده که از قسمتهای متعادلی تشکیل شده است ؛ قسمت هایی که جمع شدن آنها در کنار یکدیگر در شبکه جدید ارتباطات تعاملی نه ازسر اتفاق که از روی اجبار ناشی از ضرورت تاریخی است
این تجمع و تعامل موجد ظهور و تجدید حیات زبان ها و فرهنگ هایی شده که به گونه ای متنوع نظام پویای جهانی را پیریزی کرده است . چالش های برآمده از این تحولات از جمله دمکراسی، مشارکت مردمی، تمرکز زدایی، و کثرت گرایی، زمینة نگاهی نو را به آموزش و پرورش فراهم ساخته است . آموزش و پرورشی که قرار است انسان را برای آینده آماده کند . بنا بر همین وظیفه ، باید توانایی روبه رو شدن با چالش هایی را که تحولات کنونی رو در روی نسل حاضر قرار می دهد، داشته باشد . طبیعت آموزش وپرورش آن را به مثابه یک فراینده کیفی برحسب آن چه باید باشد شرح میدهد، نه آن چه هست . از این رو، ماهیت آن زاینده، پویا، تغییر پذیر و منعطف است و ناگزیر رو به رشد و تعالی و تغییر . افزون بر آن آموزش و پرورش به منزله پرورش دهندة نیروی انسانی مورد نیازدر فرایند تعامل فناورانة عصرحاضر، نقش بی بدیل خود را درجهان همچنان حفظ کرده است . حفظ و حراست نظام تعلیم و تربیت از این نقش اساسی با دگرگونی هایی همراه بوده است . دگرگونی هایی که بنا به تقاضای زمان و نیازهای برآمده از عصر حاضر ایجاد شده است . تجربه کشورهایی چون آمریکا (1957) ، ژاپن (1948) وکره جنوبی در سالهای اخیر به خوبی نشان می دهد که با تغییر و بازنگری در ساختار آموزش و پرورش در ادوار تاریخی در حفظ و بقای رشد و توسعه اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ملت ها تأثیر حیاتی داشته است .
توسعه و ضرورت اصلاح
امروزه، تقریباً تمام کسانی که به هر نحو طرفدار توسعه و اصلاحات هستند در همه جای دنیا از آموزش و پرورش شروع می کنند؛ چه، توجه به اصل تعلیم و تربیت و تلاش در راه آن می تواند امر توسعه را پیش ببرد و با مسیر جهان هماهنگ کند .
روی کردهای برآمده ازعصر جدیدارتباطات و فناوری ها درتعلیم و تربیت از جمله دیدگاه حداکثری مبتنی بر خود یادگیری و چگونه یادگیری (فراشناخت) ، یادگیری فرایند مدار و مستقل موجب حرکت تدریجی در باز تعریف مفاهیم اساسی تعلیم و تربیت شده است . سواد، علم، تدریس، معلم، شاگرد، محتوای درسی و مدرسه در حال احراز تعاریف جدید هستند.
درعصر حاضر تأکید نظام آموزش و پرورش بر انتقال دانش نیست و نقش مدرسه با گذشته تفاوت بسیارکرده است . آموزش و پرورش به جای پرداختن به مواد درسی به کل انسان می پردازد و به تمام ابعاد زندگی او توجه می کند . معلم در نظام جدید آموزپ و پرورش در مقام یاور در بالندگی انسان، ایفای نقش می کند نه انتقال دهنده اطلاعات . شاگرد پرسشگر، خردگرا و فعال است نه شنونده ای منفعل و پذیرا . امروزه، با دسترسی فراگیرندگان به اینترنت و گذرگاه های گوناگون کسب اطلاعات و با لطبع تأثیر پذیری از فرهنگ جهانی و غیر بومی، اقتدار علمی معلم رفته رفته رنگ می بازد . از همین روست که اثر بخشی آموزش و پرورش ناگزیر است کارکردهای نوی را متناسب با روح زمانه برای خویش برگزیند . گزینش و دستیابی به کارکردهای نو مستلزم نگاهی نو به نظام آموزش و پرورش است . نگرشی نو در ابعاد و محورهای گوناگونی چون تعاریف، اصول، اهداف، ساختار، محتوا، مدیریت و منابع انسانی در کشور ما نیز تغییرات و نگره های برآمده از تحولات عصر کنونی نیز خود نیازها و انتظارات جدیدی را از آموزش و پرورش شکل می دهد .
اگر خود را در محدوده آن چه هستیم واقع بینانه ببینیم، متوجه خواهیم شد که آموزش و پرورش کنونی ما نه تأمین کننده دیر و زمان بوده و نه برآورنده توقعات بر حق امروزمان . رفاه نسبی در جهان امروز نتیجه آموزش و پرورش پویای کسانی است که با توجه به نیازهای زمان و گریزاز تعصبات ناروا خود را مسئول بهزیستی انسان ها می دانند و درسخت ترین شرایط به دنبال بهروزی همگانند . باید گفت اختراعات شگفت انگیز وامیدواری های روز افزون، الهام گرفته ازاندیشه کسانی است که همگان را وامدار خودکرده است وماهمچنان منفعلانه چشم به راه آنان هستیم تابی آنکه سهمی در این دستاوردها داشته باشیم برداشت کننده دست دومی از پدیده های رفاهی واختراعی دیگران با پرداخت هزبنه های سرسام آور باشیم.
راهبردها در فرایند توسعه
ازنگاه این مقاله برای همگام شدن آموزش و پرورش کشور با روح زمانه و رویکردهای جدید تعلیم و تربیت و برای پاسخ گویی به نیاز نسل آینده وحتی نسل حاضر در امتداد دو مسیر می توان حرکت کرد و دو راه برد را مورد توجه قرار داد .
الف) نگرشی نو، باز تعریف مفاهیم
راه برد نخست، مبتنی بر تحول و بازنگری در حیطه نگرش ها در حوزة فکری کلان جامعه است . بر این پایه، مفاهیم اساسی تعلیم و تربیت باز تعریف می شوند . ضرورت باز نگری در حوزه های فکری جامعه براساس آینده ای پویا،تغییرپذیر، و غیر شخصی مدنظر قرارمی گیرد.در این مسیر، نظام آموزش وپرورش کلان نگرش به دانش آموز، معلم، محتوا و مدرسه را متأثر از تحولات زمان تغییر می دهد . دانش آموز و معلم را در فرآیند امروزی آموزش و پرورش از دیدگاهی پرسشگر، مستقل، خلاق و کثرت گرا می نگرد و می خواهد با کنار نهادن ارتباط یکسویه سنتی و فرسوده، به جریان یادگیری-یاددهی حرکت و خلاقیت بخشد . از این دیدگاه، مفاهیم با الهام از فلسفه اجتماعی، سیاسی و فرهنگی معاصر و متناسب با نیاز جامعه واقع بینانه و غیر متعصبانه، باز تعریف می شود .
فرد محوری، نخبه پروری و پرورش اسطوره ای در آموزش و پرورش امروزه جایگاهی ندارد . کار آموزش وپرورش آموزش زندگی است . ازاین رو برای طراحی نظام آموزش متناسب با نیازفردا یاحتی امروز به چیزی پیچیده تر از یک نظام کلیشه ای وفرد مدارانه احتیاج داریم . در این مسیر اصل دمکراسی و مشارکت همراه با نهادی کردن اندیشه به مثابه وظیفه یک نظام مترقی و جدید تعلیم و تربیت مورد توجه قرار می گیرد . بدیهی است نهادی کردن اندیشه مستلزم ایجاد بستر مناسب برای پذیرش و مدارا با دیدگاه ها و اندیشه ها و نگرشی کثرت گرایانه است . در این مسیربرخورد های خشک و خشن و متعصبانه، مردود و ناموفق است . در این راهبرد، روش های آموزش و پرورش و ارزشیابی مورد تجدید نظر اساسی قرار می گیرد راه کارهای پرورشی وارزشیابی ازوضعیت تک بعدی، کّمی، ناکارآمدونامنعطف به روش هایی کارآمد،کیفی و منعطف تغییرمییابد .
ب) تحول ساختاری
بر پایه راه برد دوم، ساختار آموزش و پرورش در دو بعد کمی و کیفی مورد بررسی قرار می گیرد . در بعد کمی تشکیلات وسیع و حجیم با ساختاری تمرکزگرا، دیوان سالار و کم بازده به ساختاری غیر متمرکز و کوچک تر تبدیل میشود . نگاهداشت قدرت و تمرکز مسئولییت با تفویض آن به سطوح میانی و پایین تر تغییر شکل می دهد و در این میان واگذاری بخشی از مسئولیت ها به نهادهای مردمی مرتبط کم حجم کردن اداره ها و نهادهای دولتی از یکسو زمینه بروز خلاقیت ها را فراهم می آورد و از سوی دیگر از حجم بوروکراسی اداری کم بازده و وقت گیر می کاهد .
در بعد کیفی می توان که دستور کار اصلاح تغییر در شکل و محتواست . محتوا و برنامه های درسی نظام تک رسانه ای، مدیرت های ناکارآمد، اقتدارگرا و نا منعطف نمی تواند بستر ساز حرکت هماهنگ با کاروان جهانی دانش امروز به جلو باشد . از این دیدگاه، ایجاد تغییر در ساختار آموزش و پرورش با راه بردهای کلان نگر، تدریجی و مستمر، دقیق و کارشناسانه می تواند توسعه کیفی را محقق سازد .
اصلاح کیفی آموزش و پرورش فرایندی نیست که با اقدامی ضربتی بتوان آن را انجام داد، بلکه به اقتضای نیازهای نشأت گرفته از تقاضای عدالت اجتماعی در جامعه هماهنگی کامل دارد . از این نظر، اصلاح کیفی آموزش و پرورش رسمی زنجیره ای از تغییرات را در دیگر شکل های آموزش به وجود خواهد آورد که به نوبه خود به الگوهای رشد ساختارهای تشکیلاتی اعم از آموزش رسمی و غیر رسمی تنوع خواهد بخشید . لازمة این امر یک اساس گسترده و همگانی در مبارزه با بیسوادی است . زدودن بیسوادی امری است ملازم با ارتقای آموزش و پرورش ابتدایی . هیچ کودکی نمی تواند با اعتماد به نفس به یادگیری بپردازد، مگر آن که از طرف والدین مورد تشویق قرار گیرد . بنابر این ممکن است، والدین بی سواد مانعی برای یادگیری باشند . آموزش خانواده به صورت مستمر، جذاب و فراگیر در زدودن کم سوادی می تواند نقش مهمی ایفا کند.
دو خصوصیت مهم در یادگیری برای تغییر کیفی آموزش و پرورش حایز اهمیت اساسی است . نخست آموزش توانایی های نوجوانان برای تدوین سؤالها و مسأله هاست . شیوه حل مسأله جایگزین ضعیفی است اگر مسأله به دانش آموز داده شود؛ زیرا نقش فعال دانش آموزان در تدوین مسأله ها فوق العاده مهم است . یادگیری مبتنی بر حل مسأله با یادگیری خود انگیزشی و یادگیری مستقل نیز رابطه نزدیک دارد . مسائلی که موضوع این گونه یادگیری هاست در زمان معاصر به وجود آمده و به چندین رشته علمی مانند مکسائل جهانی جمعیت، منابع طبیعی و محیط زیست مربوط می شود . این گونه مسائل باید برای نوجوانان چالشی در فرایند آموزش و پرورش بشمار آید و توانایی های تجزیه و تحلیل آنها را پرورش دهد و حساسیت آنها را نسبت به مسائل جهانی و ملی برانگیزد . چه اگر حسا سیت وجود داشته باشد از آن تعهد فکری و عملی و عزم معنوی برخواهد خواست . این ارزش ها مستقیماً تدریس پذیر نیستند و از طریق تعامل بین معلم و متعلم و اندیشه ها به منصة ظهورمی رسند.ارزش ها نه فقط به رفتار فردی مربوط میشودبلکه با مسائل عظیم معنوی دنیای معاصرنیزدرارتباطند .
خصوصیت دوم، توانایی انجام کارگروهی است . درعصرحاضر محیط های یادگیری مانند محیط های کاربالاترین اولویت را به کار گروهی می دهد؛ زیرا در این محیط ها ترکیب مهارت های افراد بزگتر از مجموع آنهاست . در فرایند توسعه کیفی آموزش و پرورش، محتوا و برنامه های درسی از اهمیت اساسی برخوردار است . محتوای درسی مبتنی بر مفاهیم نظری، جزوات فراوان، تعیین تکلیف شبانه و طاقت فرسا به همراه روش های تدریس تکراری، خسته کننده و معلم مدار به کاهش انگیزه دانش آموزان منجر می شود .
آزمایش و خطاهای دائمی در تغییر نظام و محتوای کتب درسی، لطمات جبران ناپذیری به آموزش و پرورش وارد می آورد . تقسیم ناعادلانه امکانات آموزشی درمدارس و مشکلات معیشتی نیزمانع ازآن می شود که دانش آموز انرژی، لبخند و نشاط لازم را از معلم دریافت کند . کمبود معلمان متخصص و آموزش دیده و آشنا با روان شناسی کودک ممکن است به تنزل کیفیت آموزشی منجر شود . ناآشنایی معلم با مراحل رشد روانی، اجتماعی، حرکتی و مسائل هیجانی-رفتاری کودکان لطمات فراوانی به کودکان وارد می آورد . از این رو، لازم است در گزینش معلمان به تخصص، دانش و نیز وضعیت ظاهری و آراستگی ظاهری این قشر که ساعاتی در روز را در ارتباط نزدیک و مستقیم با کودکان و نوجوانان هستند توجه بیشتری شود . از سوی دیگر، اقدام به برگزاری دوره های مستمر ضمن خدمت با هدف باز آموزی برای تطبیق با وظایف جدید و ارئه اطلاعات به روز از جمله کارهایی است که آموزش و پرورش می تواند به انجام آن مبادرت ورزد .
تبدیل فرایند یاددادن به یادگرفتن و استفاده از روشهای فراشناختی در آموزش از خط مشی های نو در توسعه کیفی آموزش و پرورش است . گذر از یاد دادن به یادگیری و آموزش راه بردهای مناسب برای خود یادگیری از رویکردهای جدید تعلیم و تربیت در جهان است که فراگیرنده را در فرایند یادگیری فعال می کند و این روش با معلمان آموزش دیده و محتوای درسی که دانش آموز را به تفکر وامی دارد همساز است، نه با محتوایی که مبتنی بر حفظ طوطی وار با کم ترین تفکر و تأمل است .
از دیگر محورهای عمده در فرایند توسعه آموزش و پرورش، مدیریت های کارآمد و متخصص است . سپردن امر آموزش و پرورش به دست غیر متخصصان کم تجربه و غیر موجه، کارایی و سلامت نظام تعلیم و تربیت را به مخاطره می اندازد . انتصاب های نابجا و رابطه مدار، ضربات اساسی به ساختار آموزش و پرورش وارد می کند . در نظریه های مدیریت نو در جایگاه یکی از عناصر ساختاری نظام به نوبه خود بر سایر عناصر نظام تأثیر می گذارد و نقشی تعیین کننده دارد .
طبق مکتب اصالت ساخت هرگاه یکی از عناصر ساخت تغییر کند بقیه عناصر ساخت به تبع آن تغییر می کند و الگو به تغییرات احتمالی واکنش نشان می دهد . از این رو، به منظور حرکت مؤثردر جهت توسعه و محقق ساختن اصلاحات اساسی در آموزش و پرورش، باید مدیران متخصص و عمل گرا بر اساس ضابطه و شایستگی انتخاب شوند و در رأس امور قرار گیرند و بر این باور تأکید شود که مدیریت و هدایت صحیح و عالمانه همراه با جلب مشارکت و تلاش همگانی کلید توسعه آموزش و پرورش است و توسعه آموزش و پرورش به نوبه خود زیر بنای توسعه همه جانبه کشور است .
خلاصه سخن این که برای آماده کردن نسل حاضر برای زندگی در آینده، آموزش و پرورش باید با شناخت روح زمانه و نیازهای نشأت گرفته از آن، پاسخگوی تقاضاهای مبتنی بر شرایط جدید باشد و خود را با آن منطق کند . با انباشت مسائل جهانی و ملی و دائماً پویا و تغییر پذیر، آموزش و پرورش ناگزیر است با تدوین راه بردهای منطقی و واقع بینانه خود را با حرکت نسل امروز هماهنگ کند و با مسائل حل نشده و اضطرابها و بحران های ناشی از آن همچون هویت، اشتغال و کنکور روبه رو شود . از این رو اقدام به انجام دادن اصلاحات اساسی در آموزش و پورش بنا به تجربه سایرممالک، زیر بنای توسعه در کشور ضرورت دارد .
از نگاه این مقاله توسعه را می توان در دو بعد نگرشی و ساختاری مورد مورد توجه قرار داد . راه برد نخست بر تحول و باز نگری در حیطه نگرش ها در حوزه فکری کلان جامعه تکیه می کند و به باز تعریف مفاهیم اساسی تعلیم و تربیت می پردازد . پذیرش اندیشه ها و تفاوت ها، مدارا و انعطاف اساس این راه برد است . راه برد دوم تغییر در ساختارهای آموزشی و تربیتی را مد نظر قرار می دهد و بر توسعه کمی و کیفی با تأکید بر تحول در ساختارهای مدیریتی به سوی مدیریت های متخصص و عمل گرا تأکید می ورزد .
کارشناس ارشد روانشناسی تربیتی
(نقل از مجله رشد تکنو لوژی آموزشی )
- ۸۵/۱۲/۰۹