بیماری گوگل و تَلۀ اعتیادآوری آن
عباس پورخصالیان - "بیماری گوگل" (و در اصل: Morbus Google) اصطلاحی است که دکتر مانفرد اشپیتزر در کتاب چاپی، الکترونیکی و گویای خود (به آلمانی)، تحت عنوان Cyberkrank به مثابۀ یک عارضۀ فراگیر یاد می کند.
بنا به تعریف وی: بیماری گوگل، احساس هرگونه اختلال در عملکرد طبیعی بدن کاربری است که فاقد تخصص در رشته های دانش پزشکی و داروشناسی است، اما به هر دلیل خیالی/القائی یا واقعی/حقیقی، و از هر راه ممکن (از طریق رسانه های چاپی، شبکه های اجتماعی یا کانال های رادیوتلویزونی یا مراودۀ رو در رو با دوستان و آشنایان) برانگیخته و ترغیب شده است که در مورد ناملایمات مشکوک و مظنون خود، پرس و جو کند و کجا در پی چاره بگردد؟ بله، طبق معمول در اینترنت! و به لحاظ فراگیری جویشگر گوگل، فرض بر این است که وی به جویشگر گوگل روی می آوَرَد، بجای آن که به پزشک مربوط مراجعه کند و مشاورۀ مراجع رسمی و مراکز بهداشت عمومی در دسترس را بجوید و به خدمت گیرد. تعداد چنین کاربرانی البته که کم نیست، بلکه جمعیت آنها، اکثریتی چند میلیون نفری در کشور ایران و جماعتی چند میلیارد نفری در جهان را تشکیل می دهند! پس، بیماری گوگل باید پدیده ای رایج و معضلی جدی باشد! چنین کاربرانی هر قدر از دانش پزشکی و داروشناسی به میزان کمتری برخوردار باشند، معمولاً کلیدواژۀهای جستجوهای شان نیز بیشتر "الله بختکی" و نامرتبط هستند! همچنین، گزینش یک یا چند پاسخ از میان ده ها و صدها پاسخِ مربوط و معمولاً نامربوطِ توسط جویشگر گوگل به پرسش ایشان هم بیشتر "مهندسی شده" است.
گره خوردن حریم کاربران به نفع مادی مالکان موتورهای جستجو
خوانندۀ محترم، شاید بپرسد: پاسخ گوگل چرا "مهندسی شده" است؟ و "پاسخ مهندسی شده" اصلاً یعنی چه؟
می دانیم که دریافت خدمات عمومی از موتورهای جستجو مثل عضویت در دیگر رسانه های اجتماعی، معمولاً مجانی است. مدل کسب و کاری مالکان رسانه های اجتماعی ایجاب می کند که از کاربران معمولی بابت حق عضویت در رسانۀ اجتماعی مربوط پولی دریافت نکنند ولی بجای دریافت پول از ایشان، وقت و عمر کاربران را بگیرند آنهم نه فقط چند بار یا هر از چند گاه، بلکه مادام العمر! یعنی کاربران را چنان به اینترنت معتاد و وابسته کنند که بسامد مراجعۀ هر کاربر به رسانۀ اجتماعی، همواره بیشتر شود؛ تناوب بین دو اتصال کاربر به سرویس دهنده های مالکان رسانۀ اجتماعی، همواره کوتاه تر شود؛ و مدت اتصال برخط بودن کاربر به سرورهای شبکه، مدام طولانی تر شود، تا هر کاربر، همیشه بیشتر از پیش در معرض تبلیغات و القائات دقیقاً مهندسی شدۀ "برادر بزرگ" و "شخص ثالث" قرار گیرد.
رسانه های اجتماعیِ درعمل "ضد اجتماعی"
پیامدهای این مدل کسب و کاری، وحشتناک غیر انسانی و ضد اجتماعی است!
بله! واضح و روشن باید بیان نمود که همۀ رسانه های به اصطلاح اجتماعی چه بومی و چه غیر بومی، از بدو تأسیس و از آغاز رواج آنها در میان مردم تاکنون، با هدفی ضد اجتماعی و صرفاً سوداگرانه و مغرضانه راه اندازی شده اند و می شوند.
به عقیدۀ دکتر مانفرد اشپیتزر، تنها کسانی از گوشی تلفن همراه، از تبلت یا از رایانۀ رومیزی برای جویشگری به درستی استفاده می کنند که: 1) هریک از این پایانه های رایانه ای و کل اینترنت را وسیله و ابزار کار مورد نظر خود ببینند و نه چیزی برتر و فراتر از وسیله و ابزار؛ 2) سواد رسانه ای لازم برای استفادۀ بهتر از این وسایل و ابزار را کسب کرده باشند و آن را پا به پای پیشرفت این وسایل و ابزار ارتقاء دهند؛ 3) گرامی ترین هستار خود را که مغز است، با اعتیاد به این وسایل و ابزار، قربانی فناوری روز و منافع مالی و مادی غول های اینترنتی چندملیتی و نیمچه کوتوله های وطنی نکنند!
در نظر دکتر مانفرد اشپیتزر، رشد موزون و توسعۀ هدفمند شبکۀ پیوندهای میانیاخته ایِ بینِ سلول های عصبی مغز، نتیجۀ یادگیری مداوم است (فرمول شناختی وی چنین ساده است: «یادگیری= ایجاد پیوند بین سلول های عصبی مغز»). به باور وی: اتکاء روافزون کاربران به وسایل و ابزار رایانشی از طریق انتقال تدریجی محتوای حافظۀ طبیعی انسان به حافظه های رایانه ای و سپردن مهارت های سنتی انسان (مثل قلم به دست گرفتن و خوشنویسی کردن) به پایانه های رایانه ای، نه تنها مانع رشد موزون و انسداد توسعۀ هدفمند شبکۀ پیوندهای میانیاخته ای بین سلول های عصبی مغز انسان است، بلکه تداوم و شدت گرفتن میزان اعتیاد انسان به این وسایل و ابزار، باعث زدوده شدن تدریجی پیوندهای قبلاً موجود در شبکه های میانیاخته ای بین سلول های عصبی مغز انسان و درنتیجه فراموشی فزاینده می شود.
از منظر دکتر مانفرد اشپیتزر: «انسان، رایانه دارد و رایانه نیست! در صورتی که انسان، "مغز" ندارد؛ بلکه "انسان، مغز است"!».
"بیماری گوگل" فقط تمام یا بخشی از یک اندام کاربر را تحت تأثیر قرار نمی دهد، بلکه در صورت به کارگیری مداوم پایانه های رایانه ای توسط کودکان و نوجوانان می تواند فراگیر شود، به ایجاد ضایعات مغزی در عموم افراد جامعه منجر گردد، و حتی ممکن است فراموشی زودرس در بزرگسالان و فروپاشی نهایی فرهنگ در جوامع بشری را در پی داشته باشد.
شرایط پیشگیری از زوال مغزی
جستجو کردن در گوگل و جویشگرهای دیگر، امروزه یک "باید" است که در مقابل حجم عظیم انواع محتواها و اطلاعات و آمار پراکنده در فضای سایبری و در واقعیت، از آن گریزی نیست. اما پیش شرط اول جویشگری خوب در موتورهای جستجوی اینترنتی، داشتن رشد مغزی مناسب و بلوغ فکری برای رسیدن به شناخت کافی، حد اقل در دو مورد است: 1) داشتن شناخت لازم از ویژگی های جویشگر مورد استفاده؛ و 2) داشتن شناخت زمینه ای از موضوع مورد جستجو.
میلیاردها کاربر پایانه های رایانه ای، از این دو پیش شرط محروم و در این دو مورد دچار کمبود و کاستی شدید هستند.
اگر فردی به یُمن آسانی کار با پایانه های رایانه ای موبایلی، کاربر اینترنت باشد و به رشد مغزی مناسب و بلوغ فکری برای رسیدن به شناخت کافی هم رسیده باشد اما هیچ شناختی (حتی حد اقلی) در دو مورد فوق نداشته باشد، به احتمال قوی اصلاً به این یا آن موتور جستجوی اینترنتی روی نمی آورد؛ حتی اگر پرسشی داشته باشد، آن را از مرجعی غیر اینترنتی می پرسد! حسن چنین کاربری این است که بدیهی است، مصون از بیماری گوگل است. همچنین بدیهی است که کاربر، به هر میزانی که در دو مورد مذکور کمتر و سطحی تر آشنائی داشته باشد، بیشتر احتمال دارد دچار بیماری گوگل شود. باید توجه داشت که قوی ترین روشی که موتورهای جستجو از هوش مصنوعی استفاده می کنند، طبقه بندی کاربران بر اساس تاریخچۀ رفتار تاکنونی و سطح و عمق کلیدواژه های مورد پرسش آنها، به علاوۀ رتبه بندی صفحات وب، ویدیوها و دیگر انواع محتوا در نتایج جستجو است. گوگل و برخی از جویشگرهای مشابه آن، برای تعیین این که یک کاربر یا یک محتوای معین چگونه بهتر است طبقه بندی و رتبه بندی شود، بر الگوریتم های پیچیدۀ جویشگری مبتنی یر هوش مصنوعی و یادگیری ماشین تکیه می کنند. این عوامل با هم به هوش مصنوعی جویشگر کمک می کنند تا حد اقل دو مطلب را تعیین کند: 1) کدام نشانی ها و چه محتواهایی را در پاسخ به درخواست جستجوی یک کاربر معین بهتر است ارائه کند تا کاربر ارضاء شود ؛ و 2) کدام نشانی ها و چه محتواهایی برای عرضۀ بعدی بهتر است به کاربر پیشنهاد شوند تا کاربر، پای پایانه های رایانه ای میخکوب شود و بیشتر از پیش برخط و متصل بماند!
اگر به پاسخ یوتیوب در قبال رفتار کاربر توجه کرده باشید می دانید که وقتی رؤیت یک ویدیوی مورد پرسش و علاقۀ کاربر به پایان می رسد و نوبت به پیشنهاد ویدیوی بعدی از سوی یوتیوب می رسد، یوپیوب ویدیویی صددرصد مغایر مطلب و محتوای ویدیوی قبلی به کاربر پیشنهاد می نماید. برای برنامه نویسان یوتیوب به تجربه ثابت شده است که:
«غافلگیر کردن = تلۀ اعتیادآوری است برای طولانی تر کردن مدت به دام انداختن کاربران سُست عنصر»(منبع:عصرارتباط)
بله قطعا از گوگل که بگذریم اینترنت خودش می تونه عامل اصلی افسردگی های شدید و بیماری های فکری و حتی خودکشی باشه.کلا اینترنت متاسفانه تبدیل به یک مشکل در کار و زندگی مردم شده و باید اصلاح بشه.