ماسک کور و دردسرهای گوگل ترنسلیت
خبرگزاری مهر - کامران برادران - ماجرای انتشار «اولیس» به فارسی نیز، همچون انگلیسی، قصهای طولانی دارد. در دهه هفتاد منوچهر بدیعی ترجمه آن را به پایان رساند اما به گفته خودش، علیرغم صدور مجوز انتشار، به چاپ آن رضایت نداد. سال گذشته دو مترجم دیگر ایرانی ترجمههایی از این رمان را ارائه دادند: ترجمه فرید قدمی از جلد نخست رمان در فروردین ۹۸ منتشر شد و یک ماه پس از آن ترجمه اکرم پدرامنیا از جلد نخست این رمان نیز در خارج از کشور منتشر شد.
یک نویسنده و سه مترجم
جالب است که تحصیلات هیچیک از مترجمان «اولیس» نه در حوزه زبان انگلیسی است و نه در حوزه ادبیات. منوچهر بدیعی دکترایش را در رشتهای غیرمرتبط رها کرده و فرید قدمی نیز دانشآموخته مهندسی مکانیک است و تألیف کتابهایی در حوزه ریاضیات مهندسی و زبان انگلیسی را نیز برای دانشجویان دکترای مهندسی در کارنامهاش دارد. اکرم پدرامنیا نیز در رشتههای علومپزشکی تحصیل کرده است. جالب است که جویس نیز تحصیلاتی در ادبیات نداشت!
از منوچهر بدیعی تا امروز در حدود دوازده عنوان کتاب منتشر شده است که همگی ترجمه آثار ادبی است؛ از فرید قدمی چهلوچهار عنوان که سیوچهارتاشان ترجمه آثار ادبی است؛ و از اکرم پدرامنیا نیز دوازده عنوان کتاب که پنجتاشان در حوزه ترجمه ادبیات است. ترجمه منوچهر بدیعی از رمان «اولیس» همچنان نامنتشر باقی مانده و در این نوشتار سعی خواهم کرد به مقایسهی تطبیقی دو ترجمه موجود از این رمان بپردازم.
دقت و دانش در ترجمه
ترجمه «اولیس» شاید یکی از دشوارترین پروژههایی است که هر مترجمی میتواند سمت آن برود. ظرایف و دقایق بسیاری در متن رمان نهفته است که ترجمهشان به فارسی نیازمند دانش، خلاقیت و دقتی بالا است. در ادامه سعی میکنم با آوردن نمونههایی دقت و دانش مترجمان «اولیس» را مورد ارزیابی کوتاهی قرار دهم.
۱) در صفحه ۳۷۰ از ترجمه اکرم پدرامنیا آمده است: «آقای بلوم کنار ایستاد و ماسکهای کور آنها را تماشا کرد…» عبارت «ماسک کور» توجهم را جلب کرد. این جمله آغاز عبارتی از فصل «لوتوسخواران» است، فصل پنجم رمان «اولیس». عبارت انگلیسی را یافتم:
He stood aside watching their blind masks…
واضح است که «ماسک کور» عبارتی بیمعناست، اما متأسفانه اکرم پدرامنیا بیدقتی بسیاری در ترجمه این عبارت بهخرج داده است. Blind Mask در انگلیسی بهمعنای «چشمبند» است. در ترجمه فرید قدمی از این سطر میخوانیم: «ایستاد کنار، در کار تماشای چشمبندهاشان…» که ترجمهای دقیق و درست است.
۲) دوباره در همان صفحه ۳۷۰ از ترجمه اکرم پدرامنیا میخوانیم: «دوست دارم ببینمشان که با لبهای ورقلمبیده حلقهوار نشستهاند، در عالم خلسه گوش سپردهاند. هنوز زندگی. به نظرم آن را مثل شیر لیس میزنند.» عبارت «هنوز زندگی» وادارم کرد که پانوشت اکرم پدرامنیا بر این عبارت را ببینم. عجیب آنکه او در پانوشتهای مربوط به همین عبارت آن را «زندگی ساکن» ترجمه کرده است، ترجمهای که بهنظر درست میآید، اما آیا او به پانوشتهای خودش هم بیاعتنا بوده است؟ بهنظر میرسد که اکرم پدرامنیا پانوشتها و متن را در دو فرآیند مجزا ترجمه کرده است که چنین تناقضی میان متن و پانوشت وجود دارد.
عبارت انگلیسی اینگونه است:
Like to see them sitting round in a ring with blub lips, entranced, listening. Still life. Lap it up like milk, I suppose.
در اینجا نیز ترجمه فرید قدمی ترجمهای دقیق است: «دوست دارم ببینمشان گرداگرد نشسته دور هم با لبهای قلمبه، مدهوش و مستمع. زندگی ساکن. مثل شیر لیساش میزنند، بهگمانم.»
۳) باز در همان صفحه ۳۷۰ از ترجمه پدرامنیا میخوانیم: «نزدیک به یک میلیون بشکه که فرقی هم ندارد.» این جمله ترجمه این جمله انگلیسی است: « About a million barrels all the same.» پدرامنیا دست به بیدقتی مشهودی در ترجمه زده است که البته تاحدی نیز میتواند ناشی از فقدان دانش لازم از زبان انگلیسی نیز باشد. All the same در انگلیسی معادل anyway یا nevertheless است، اما مترجم در اینجا آن را بهشکل لفظیاش ترجمه کرده. باز هم ترجمه فرید قدمی در اینجا ترجمهای دقیق است: « تقریباً یک میلیون بشکه بههرحال.»
۴) در صفحه ۳۶۳ از ترجمه اکرم پدرامنیا، مککوی از بلوم میپرسد: «عیالت چطوره؟» شاید باورکردناش سخت باشد اما اصل عبارت انگلیسی این است: « how's the body?» دربارهی این عبارت در متن رمان و تأکیدش بر «بدن» چندین مقاله به انگلیسی نوشته شده و آن را به جملهای مشهور بدل کرده است، اما شاید برای نخستینبار در تاریخ ترجمه است که کسی body را «عیال» ترجمه میکند! مطمئناً قدمی هم کار خاصی نکرده که این جمله ساده را بهدرستی ترجمه کرده است: «تن و بدن چطور است؟»
۵) در صفحه ۳۶۲ از ترجمه پدرامنیا میخوانیم: «گلبرگهایشان خستهتر از آناند که. مرض خوابزدگی در هوا. روی برگهای رز راه میروی.» با خواندن ترجمه فرید قدمی میتوان دریافت که ماجرا چیز دیگری است: «گلبرگها بیش از آن خسته که. داء النوم در هوا. روی برگهای رُز قدم بگذار» آنچنان که قدمی بهدرستی در پانوشتهایش توضیح داده است Sleeping sickness بیماری خواب یا آنگونه که در طب ایرانی به آن میگویند «داء النوم» است (و نه «مرض خوابزدگی»)؛ بیماریای انگلی که مگسِ تسهتسه ناقل آن است و گویا تنها در بخشهایی از آفریقا وجود دارد.
۶) در صفحه ۴۵۸ از ترجمه پدرامنیا آمده است: «مارتین کانینگم از کنارهراهی نمایان شد، اندوهزده حرف میزد.» که ترجمه این جمله از فصل «هادس» است:
Martin Cunningham emerged from a sidepath, talking gravely.
gravely بهمعنای «شدیداً»، «عمیقاً» و «بهسختی» است و در اساس ربطی به «اندوه» ندارد. احتمالاً پدرامنیا بهخاطر ریشه grave بهمعنای «گور» و فضای گورستان دچار اشتباه شده است. باز هم نمیتوان گفت که ترجمه درست قدمی از این عبارت کار دشواری بوده است: «مارتین کانینگهام از مسیری کناره ظاهر شد، گرم حرفزدن.»
۷) در صفحه ۴۵۰ از ترجمه پدرامنیا متصدی گورستان میگوید: «سایمن عزیزم، من تو مشتری را نمیخواهم اصلاً.» استفاده از کلمهی «مشتری» در گورستان کمی عجیب مینمود و برای همین به متن اصلی رجوع کردم. جمله جویس این است:
I don't want your custom at all.
Custom بهمعنای «رسم» و «سنت» و «عادت» است و متأسفانه اکرم پدرامنیا با بیدقتی عجیبی آن را با customer بهمعنای «مشتری» اشتباه گرفته است.
در ترجمه قدمی بهدرستی میخوانیم: «سایمن عزیزم. من اصلاً این عادتِ تو را نمیخواهم.»
۸) در همان صفحه، درست در سطر بعد، از ترجمه پدرامنیا میخوانیم: «با آن دو کلید بلند پیچخورده در پشتش رفت کنار مارتین.» «کلید پیچخورده» کمی نامعقول بهنظر میرسد، چراکه اگر کلید پیچ بخورد قطعاً دیگر کار نمیکند! جمله انگلیسی این است:
he walked on at Martin Cunningham's side puzzling two long keys at his back.
گویا اکرم پدرامنیا puzzling را که در اینجا بهمعنای «گیجکننده» و «معمایی» است بهاشتباه «پیچخورده» ترجمه کرده است.
ترجمه فرید قدمی بدین گونه است: «رفت کنار مارتین کانینگهام، با دو کلید معمایی بزرگ در پشتاش.»
۹) در صفحه ۴۴۳ از ترجمه پدرامنیا میخوانیم: «کیک برای مردهها. بیسکویتهای سگ. کی اینها را میخورد؟ عزادارها دارند بیرون میآیند.» متأسفانه بهنظر میرسد تسلط پدرامنیا به گرامر زبان انگلیسی نیز بسیار ناچیز است. جمله انگلیسی این است:
cakes for the dead. Dogbiscuits. Who ate them? Mourners coming out.
که سوال و جوابی ساده است: «چه کسی آنها را خورد؟ عزادارانی که دارند بیرون میآیند.»
در ترجمه فرید قدمی باز هم میتوان ترجمه دقیق و درست را یافت: «کیکهایی برای مردگان. بیسکوئیتهای سگخور. کی خوردشان؟ عزادارانی که میآیند بیرون.»
۱۰) در همان صفحه ۴۴۳ با خواندن ترجمه پدرامنیا مخاطب گمان میکند که «اولیس» به رمانی درباره اشباح بدل شده است: «سپیدارهای تیره، اشباح سفید پراکنده. اشباح با تکرر بیشتر، اشباح سفید ازدحام کرده در میان درختان، اشباح و اجزا سفید بیصدا در گذرند، با حفظ اداهای واهی در هوا.» جدا از آنکه مسلماً «اولیس» داستان اشباح نیست، اینکه جویس حتا از رنگ اشباح هم سخن گفته کمی غریب مینماید: «اشباح سفید». و اینکه پس از آن از «اشباح و اجزا» هم سخن گفته شده، «با حفظ اداهای واهی در هوا.» (!!!) تعجب نکنید! مشکل از جویس نیست، اشباح هم البته رنگی نیستند! جملات انگلیسی جویس را بخوانیم تا مطمئن شویم که سخنی از اشباح در میان نیست:
Dark poplars, rare white forms. Forms more frequent, white shapes thronged amid the trees, white forms and fragments streaming by mutely, sustaining vain gestures on the air.
شاید وقتی میتوان «body» را به «عیال» ترجمه کرد، بتوان «Form» را هم به «شبح» برگرداند! جویس در اینجا از مجسمههایی حرف میزند که هیبتی انسانی دارند و در محوطه گورستان پراکندهاند، بدون آنکه مستقیم به کلمه «مجسمه» اشاره کند. بیایید ترجمه ظریف فرید قدمی از این پاراگراف را بخوانیم:
«صنوبرهای تیره، هیبتهای سپید غریب. هیبتهایی متداولتر، هیبتهای سفیدِ فوجفوج میان درختها، و تکهپیکرهایی افراشته خموش با ژستهایی بهعبث در هوا.»
۱۱) در صفحه ۴۴۶ از ترجمه پدرامنیا آمده است: «کشیشی سفیددودی از پی او آمد، با یک دست زُنارش را مرتب کرد، با دست دیگر کتاب کوچکی را روی شکم وزغیاش میزان کرد. کی کتاب را خوانده؟ زاغ گفت: بنده.» شاید حتی پاپ فرانسیس هم نداند که «کشیش سفیددودی» چه نوع کشیشی میتواند باشد! جمله انگلیسی را از متن «اولیس» مییابم:
The whitesmocked priest came after him, tidying his stole with one hand, balancing with the other a little book against his toad's belly. Who'll read the book? I, said the rook.
متوجه میشوم که پدرامنیا whitesmocked را «سفیددودی» ترجمه کرده است. Whitesmocked ترکیبی است از دو کلمه white و smocked؛ که smock بهمعنای «خرقه» و «ردا» و »روپوش» است، اما متأسفانه پدرامنیا این smock (خرقه) را با آن smoke (دود) اشتباه گرفته است! بگذریم از اینکه پدرامنیا جمله پایانی این پاراگراف را هم که بهوضوح زمان آن آینده است (Who will) بهشکل ماضی نقلی ترجمه کرده است! متأسفانه چنین اشتباهاتی در ترجمه او مکرر است و در برابر اشتباهات چشمگیر ترجمهاش البته به چشم هم نمیآید. دوباره میتوان ترجمه دقیق این جملات را از فرید قدمی خواند.
«کشیش خرقهسفید از پی او آمد، در حال مرتبکردن خرقهاش با یک دست، و با دست دیگر در حال میزان کردن کتابی کوچک روی شکمِ وزغگوناش. کی میخواند کتاب را؟ من، غراب گفت این را.»
فارغ از ترجمه صحیح و دقیق قدمی، شاید بد نباشد به این نکته نیز اشاره کنیم که او حتا به کوچکترین ظرایف جملات نیز توجه کرده و آنها را به فارسی درآورده است. در همین جمله، جویس با شباهت لفظی «book» و «rook» بازی کرده است و قدمی عیناً همین بازی را با «کتاب» و «غراب» کرده است؛ کلماتی که خالی از هر ظرافتی در ترجمه پدرامنیا بهصورت «کتاب» و «زاغ» آمدهاند!
۱۲) متأسفانه پدرامنیا حتی به منطق روایی رمان نیز اهمیتی نداده است. در بخشی از فصل «هادس» آقای بلوم دارد با خودش فکر میکند که میشود سر راه گورستان میخانهای زد و پولی ازش درآورد. آقای بلوم سوار کالسکه است و آنچنان که در رمان میخوانیم اصلاً توقفی هم نمیکند. در ترجمه فرید قدمی میخوانیم:
«آقای پاور، وقتی کالسکه پیچید راست، اعلام کرد: پیچ دانفی.
پیچ دانفی. درشکههای عزا آمادهی توقف شوند، که وقفهای به اندوهشان دراندازند. مکثی کنار جاده. بهترین جا برای میخانه. سر راه برگشت اینجا که میرسیم باشد که به سلامتیاش بنوشیم. بگردانیم پیالهی تسلی را. اکسیر زندگی.»
حتا با خواندن ترجمه پدرامنیا نیز مخاطب متعجب خواهد شد که چطور کالسکه در اینجا متوقف شده است! متأسفانه پدرامنیا متوجه تفاوت فکر و خیال بلوم با روایت واقعی ماجرا نشده است.
در صفحه ۴۴۱ از ترجمه پدرامنیا میخوانیم:
«دلیجان های سوگوار متوقف شدند تا سوگشان را تخفیف دهند. مکثی در کنار جاده. نقطهای معرکه برای نوشخانه. حدس میزنم در راه برگشت اینجا بایستیم و به سلامتیاش بنوشیم. سوگ را تسلی بدهیم. اکسیر زندگی.»
فارغ از منطق روایی داستان، متأسفانه پدرامنیا حتا متوجه گرامر جمله انگلیسی نیز نشده است:
Dunphy's corner. Mourning coaches drawn up, drowning their grief. A pause by the wayside. Tiptop position for a pub. Expect we'll pull up here on the way back to drink his health. Pass round the consolation. Elixir of life.
۱۳) اجازه بدهید مثالهایی نیز از فصلهای دیگر بزنیم. در اپیزود چهارم رمان، «کالیپسو»، میخوانیم:
He listened to her licking lap. Ham and eggs, no. No good eggs with this drouth. Want pure fresh water.
که پدرامنیا در صفحه ۳۰۶ از ترجمهاش آن را اینطور به فارسی برگردانده است:
«به لیس لیس زدنش گوش داد. ژامبون و تخم مرغ، نه. با این خشکسالی تخم مرغِ خوب نیست. آب تمیز و تازه میخواهد.» در همین سطر چند اشتباه فاحش ترجمه رخ مینمایاند. اولین کلمه آخرین سطر از این پاراگراف بدون s سومشخص آمده، پس به گربه برنمیگردد و در واقع آقای بلوم از خودش حرف میزند (I want). و البته قبل از آن هم از «خشکی دهان» اش حرف زده است و بلافاصله در جمله بعدی نیز درباره اینکه برود از کجا قلوهی گوسفندی بگیرد فکر میکند. ایراد بعدی ترجمه پدرامنیا در کلمه «خشکسالی» است! چطور ممکن است دهان کسی دچار خشکسالی شود؟ drouth را میتوان به «تشنگی»، «عطش» و «خشکی دهان» نیز ترجمه کرد و مسلماً همیشه نخستین پیشنهاد گوگلترنسلیتر پیشنهاد خوبی نیست!
ترجمه دقیق فرید قدمی را بخوانیم:
«به صدایِ لیسهای لیساناش گوش داد. ران خوک و تخممرغ. نه. با این خشکی دهان تخممرغ خوب نیست. آب شیرین ناب میخواهم. پنجشنبه: روز خوبی هم برای قلوهی گوسفندیِ باکلی نیست. با کره سرخ کنی، کمی فلفل. قلوهی خوک دلاگچ بهتر است.»
۱۴) در صفحه ۳۰۷ از ترجمه پدرامنیا از فصل چهارم «اولیس» میخوانیم: «سایههای مساجدِ میان منارهها: روحانی با کتیبهای لولهشده.» «کتیبه» در فارسی بهمعنای «سنگنبشته» است، معادل Epigraphy در انگلیسی، همچون کتیبههای داریوش هخامنشی و بیستون و… حال اینکه چگونه میتوان «کتیبهای» را «لوله» کرد بدل به معضلی بزرگ میشود! البته برای درک این نکته که «کتیبه» را نمیتوان لوله کرد، نیازی به یادگیری مهندسی مواد نیست! بیایید متن انگلیسی را مرور کنیم:
The shadows of the mosques among the pillars: priest with a scroll rolled up.
در متن انگلیسی کلمه « Scroll» آمده که بهمعنای «طومار» است و اتفاقاً میشود «لولهاش» هم کرد.
در ترجمه فرید قدمی میخوانیم: «سایهی مساجد در میانِ ستونها: شیخی با طوماری پیچیده.»
ذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست که ترجمه «pillar» به «مناره» کاملاً غلط است و «ستون» معادل بهتری برای آن است. برای کلمهی «مناره» در انگلیسی واژهی دقیق minaret وجود دارد.
۱۵) کمی جلوتر در صفحه ۳۰۹ از ترجمه پدرامنیا میخوانیم: «جلوی پنجرهی دلوگَکز توقف کرد. به کلافهای سوسیسها خیره شد…» شاید عجیب باشد مترجمی که سراغ متن دشواری مانند «اولیس» میرود نداند که window بهمعنای «ویترین» نیز است و طبیعتاً مغازهی قصابی «پنجره» ندارد، ویترین دارد!
متن انگلیسی:
He halted before Dlugacz's window, staring at the hanks of sausages…
بیایید دیگر از عبارت غریب «کلافهای سوسیسها» و تلفظ غریب Dlugacz حرف نزنیم!
ترجمه فرید قدمی: «جلوی ویترین مغازهی دلاگِچ متوقف شد، خیره به قلابِ سوسیسها..»
۱۶) دوباره در همان صفحه ۳۰۹ از ترجمه پدرامنیا میخوانیم: «پرواربندها با چکمههای میخدار روی کاه و خاشاک زیر دست وپای حیوانات آهسته آهسته راه میرفتند.» چرا پرواربندها باید زیر دستوپای حیوانات راه بروند، آن هم آهسته آهسته؟ مگر از جانشان سیر شدهاند؟
جمله جویس این است:
the breeders in hobnailed boots trudging through the litter.
the litter در اینجا بهمعنای آشغال و فضله و امثالهم است و واضح است که بههیچوجه من الوجوه نمیتواند بهمعنای «روی کاه و خاشاک زیر دست وپای حیوانات» باشد.
ترجمه فرید قدمی: «دامدارهایی با پوتینهای گُلمیخخورده که بهزحمت راه میروند میانِ تاپالهها.»
۱۷) در صفحه ۳۱۰ از ترجمه پدرامنیا این جمله نسبتاً بیمعنا را میخوانیم: «به دامها نگاه کرد، در گرمای نقرهای رنگ مبهم.» چطور میشود تفاوت گرمای واضح و مبهم را دریافت؟!!
جمله انگلیسی:
He looked at the cattle, blurred in silver heat.
Blurred بهمعنای محو و تیره و تقریباً غیرقابلدیدن در اینجا بهوضوح بهعنوان صفتی برای cattle (گلهی گاو) آمده است و با مختصر دانشی از زبان انگلیسی میتوان فهمید که نمیتواند در توصیف silver heat آمده باشد. جمله انگلیسی واقعاً ساده است. ترجمه درستش را از فرید قدمی بخوانیم: «به گلهی گاوها نگاه کرد، محو در گرمای سیمگون.»
۱۸) فهرست اشتباهات فاحش ترجمه پدرامنیا را میتوان بهراحتی همینطور ادامه داد و طولانیتر کرد (من بیش از دویست مورد را در فایل پیدیاف هایلایت کردهام)، اما غرض از آوردن این نمونهها تنها نشاندادن بیدقتی آشکار ایشان و گاه فقدان دانش پایهشان در زبان انگلیسی بود. پس این نمونهها از اشتباهات ترجمه اکرم پدرامنیا را با این مثال از فصل چهارم «اولیس» به پایان میبرم.
در ترجمه اکرم پدرامنیا میخوانیم: «پنجره های اتاق پذیرایی را مشمای آگهی چسباندهاند. مشمایی روی چشمی دردناک.» چه کسی تابهحال «مشمای آگهی» را از نزدیک دیده است؟ و چه کسی دیده است که بر «روی چشمی دردناک» «مشما» بگذارند؟
آقای بلوم از کنار خانهای میگذرد که روی پنجرههایش آگهیهای اجاره چسبانده شده. در متن انگلیسی اینگونه میخوانیم:
parlour windows plastered with bills. Plasters on a sore eye.
جویس در اینجا با معانی مختلف کلمه plaster بازی کرده است: در جمله اول جویس از شکل سوم فعل plaster استفاده کرده است، بهمعنای «پوشاندن سطحی با چیزی همچون گچ، رنگ، و …» که فرید قدمی بهزیبایی آن را به «اندودن» ترجمه کرده است. در جمله دوم جویس از معنای دیگر plaster در مقام اسم استفاده کرده است، بهمعنای «ضماد» و «مرهم». حال، ترجمه هنرمندانهی قدمی را بخوانیم: «پنجرههای نشیمن آگهیاندود. ضمادی روی چشمی مجروح.» شاید بهخاطر آفرینش چنین جملاتی در ترجمه است که منوچهر بدیعی ترجمه فرید قدمی را «هنرمندانه» خوانده است.
آفرینش و خلاقیت
رمان «اولیس» به ظرافتهایش مشهور است و مسلماً توانایی مترجم در آفرینش این ظرافتها در زبان مقصد نقشی اساسی در ترجمه این اثر دارد. با توجه به آنچه در پیش آمد نیز مخاطب خود میتواند به مقایسه توانایی این دو مترجم (فرید قدمی و اکرم پدرامنیا) بنشیند، اما اجازه دهید تا نمونهای نیز در اینجا بیاورم:
در صفحات آغازین فصل ششم آقای بلوم آگهی ترحیمی را در روزنامه میبیند که بهنظم نوشته شده است:
It is now a month since dear Henry fled
To his home up above in the sky
While his family weeps and mourns his loss
Hoping some day to meet him on high
ابتدا ترجمه اکرم پدرامنیا را بخوانیم:
«حالا دیگر یک ماه است که هنری عزیز پرواز کرده
به خانهاش در اوج آسمانها
و اینک خانوادهاش در سوگ و گریاناند
و امیدوار که روزی در آن اوج او را ببینند»
و حالا ترجمه فرید قدمی را (که دقیقاً با همان آهنگ و لحن و بهشکل موزون بهفارسی درآمده است):
«سی روز شدهست رفته از دست، هنری عزیزمان به بالا
منزلگه او کنون رفیع است در جایگهِ آسمانها
اکنون که جمیع خویشوندان گریان ز فراق اوست نالان
باشد که دوباره باز بینیم او را به دگر جهانِ والا.»
آنچه کار مترجم را دشوار میکند دقیقاً بازآفرینیِ چنین ظرافتها و دقایقی است. مواردی از این دست در ترجمه قدمی فراوان است و اجازه دهید لذت کشفشان را به خوانندگان کتاب واگذارم.
و سر آخر...
پس از انتشار ترجمههای فرید قدمی و پس از آن اکرم پدرامنیا از رمان «اولیس» تقریباً تمام رسانهها و منتقدان ادبی (!) رویکردی عجیب را در پیش گرفتند. تبلیغات عجیب و پرهیاهویی برای ترجمه اکرم پدرامنیا بهراه افتاد (روزنامه همشهری، تلویزیون بیبیسی فارسی، رادیو فردا، رادیو زمانه، تلویزیون ایراناینترنشنال و …) و همهگی در ستایش ترجمهای نوشتند که در این یادداشت کوتاه سعی کردم بخش کوچکی از نقایص آشکارش را نشان بدهم. از آنسو، بهاستثنای چند رسانه (خبرگزاری مهر، روزنامهی جمجم و شاید یکی دو رسانهی دیگر) یا در قبال ترجمه فرید قدمی سکوت کردند و یا او را آماج حملاتی قرار دارند که مطلقاً ارتباطی به ترجمه او نداشت و جخ که حتی یکی از این نفرت پراکنان سطری از ترجمه او را نیز نخوانده بود. همانگونه که پیشتر در یادداشتی اشاره کرده بودم، بحث در این زمینه نه بر سر ترجمه بلکه سازوکارهایی برای سرکوب صداهایی است که به مسیرهای معمول نمیروند.
به گمان نگارنده، ترجمه اکرم پدرامنیا تنها از آن رو اتفاق مهمی است که میتواند برای هر مخاطبی قدرت و درخشندگی ترجمه فرید قدمی را آشکار کند، از این جهت است که من بهتأکید خوانندگان ادبیات را به خواندن هر دو این ترجمهها دعوت میکنم.
بخشهایی که از ترجمه فرید قدمی نقل شد از دو جلد اول و دوم «اولیس» به ترجمه او نقل شده است که توسط انتشارات مانیاهنر منتشر شده است. بخشهایی که از ترجمه اکرم پدرامنیا نقل شد مستقیماً از فایل پیدیاف منتشرشده توسط انتشارات نوگام آمده است.
- ۹۹/۰۵/۲۸