میخ و مدیر و مشاور

امیر حسین سعیدی نایینی - (برگرفته از آثار ابوافضل زروعی نصرآباد) - یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود. روزی روزگاری در دیاری دور مقاماتش بر آن شدند تا با بکارگیری IT یا همان فناوری اطلاعات خودمان، سروسامانی به اوضاع احوالشان دهند.
برای این کار ابتدا ساختمانی بزرگ بنا نمودند و چون این بنای بزرگ به اتمام رسید جهت اطلاع رسانی به همگان بجای نصب تابلو با ابتکاری هنری تخته سنکی بزرگ به قسمتی از ساختمان برده و میخی عظیم را به نشانه آی در آیتی به آن فرو نمودند.
سالها گذشت و با کوشش و تلاش مدیران مربوطه تمامی امور آن دیار آنچنان سرو سامانی گرفت که همه کارها با سرعت و دقت هرچه تمامتر انجام میشد تا آنجا که نه بروکراسی پیچیدهای باقی مانده بود و نه کسی از کسی رشوهای میخواست و خلاصه همه چیز شفاف بود و فساد ریشهکن شده بود و به چنان پیشرفت و تکامل و رفاه و اسایشی رسیدند که نگو و نپرس.
القصه کار به جایی رسید که مدیر آن سازمان اعلام کرد اگر کسی یک مورد کوتاهی و نارسایی و مشکل را پیدا کند و خبر دهد به اندازه وزنش به او جواهر داده خواهد شد.
در تمام آن مدت نیز فقط دو نفر برای بیان انتقاد و گرفتن جایزه آمدند.
نفر اول آمد و گفت: مدیریت محترم ما به سلامت بادا، اگر چه این دیار غرق نعمت و رفاه است و همه به دعاگویی مشغولند اما این بنده مشکلی دارد و آن اینکه کثرت اطعمه و اشربه و کم تحرکی موجب اضافه وزن و فشار خون این حقیر گردیده است. مدیر انتقاد او را وارد دانست و گفت هم وزنش به او جواهر دادند.
نفر دوم آمد و ابتدا کلی گریه کرد و گفت: ای مدیر نازنین و با تدبیر در عجبم از کسانیکه میآیند خدمت شما و فقط به فکر منافع فردیشان هستند ولی این حقیر به جهت یک مساله سازمانی مصدع شدهام.
مدیر که موضوع برایش جالب شده بود از مرد خواست که بنشیند و آن مساله سازمانی را بگوید. مرد نشست و گفت: ای نازنین مدیر، بدان و آگاه باش که در قسمتی از سازمان تخته سنگی هست که میخی به چه بزرگی تویش فرو کردهاند. خدا میداند که در طول این چند سال چقدر مردم بیچاره از پیر و جوان و زن و مرد که اتفاقی به بالای آن تخته سنگ رفتهاند، پایشان به آن میخ گیر کرده و خوردهاند زمین، خدا میداند چقدر از ارباب رجوع ما با دیدن آن میخ فکرهای بد کرده و از این دیار متواری شدهاند و چقدر از همکاران ما بر اثر بالا روی از ان تخته سنگ و برخورد با آن میخ چه لطماتی دیدهاند.
اصلا از کجا معلوم که این میخ توطیهای نباشد که بیگانگان بر این سازمان فرو کردهاند.
خلاصه آنقدر از تاثیرات زیست محیطی و اخلاقی و استراتژیک آن میخ گفت که مدیر متقاعد شد و به او جایزه داد و روانهاش کرد. پس از رفتن مرد، مدیر برای رفع مشکل میخ فرو رفته در قسمتی از سازمان جلسه مشورتی تشکیل داد. مدیر مساله را با مشاوران در میان گذاشت و از آنان راه چاره خواست.
مشاور اول گفت: قربان آن میخ یادگاریست از گذشتگان و نیاکان ما و تنها میراث فرهنگی باقیمانده از آن زمانهاست که نتوانستهاند آن را از دیار ما خارج کنند بگذارید سر جایش بماند.
مدیر گفت بماند که چی؟ که ارباب رجوع را ضرر و زیان برساند مهمانان عزیز را بزند زمین؟
مشاور دوم گفت: دستور بفرمایید آن میخ را بیرون آورند و ببرند فرو کنند توی جای دیگه که جلوی دست و پا نباشد.
مشاور سوم گفت: ای آقا یک چیزی میفرماییدها اگر بیرون آمدنی بود که الان اینجا نبود.
نه اقا بیرون کشیدنی نیست ناجور فرو رفته لامصب.
مشاور چهارم گفت: همین است که میگویند گاهی یک آدم نادان یک میخ را در تخته سنگی فرو میکند که چهل تا آدم عاقل نمیتوانند بیرون بکشند و ارشمیدس وار ادامه داد: یک فکری! یک تابلو کنار تخته سنگ نصب میکنیم و ضمن بر شمردن فواید فاوا برای ارباب رجوع اولا میگوییم که این میخ همان آی است در آیتی و سپس مینویسیم ای آقا و ای خانم عزیزی که میروی بالای تخته سنگ مواظب باش پایت به میخ گیر نکند و به زمین نخوری.
مدیر گفت: خیر بی فایده است بلکه آن ارباب رجوع عزیز سواد نداشت و یا چشمش ضعیف بود و تابلو را ندید.
مشاور پنجم گفت: بنده درباره خوردگی مختصر مطالعاتی دارم اگر بشود یک جوی آبی یک سد سیوندی یک چیزی آن اطراف درست کرد میخ به مرور زمان زنگ میزند و دچارخوردگی میشود میرود پی کارش.
مشاور ششم گفت : میبینید تو را بخدا تمام وقتمان دارد برای یک میخ بیقابلیت صرف میشود. اصلا آن قسمت سازمان که میخ و تخته سنگ در آن قرار دارد به چه دردمان میخورد؟ از بنده میشنوید تمام آن قسمت را بدهید برود تا میخ و تخته سنگ برود در حوزه استحفاضی رقیب.
هشت سال بعد :
مشاور چهار هزار و پانصد و بیستم گفت : اصلا بنظر بنده دور تخته سنگ و میخ را دیوار و سیم خاردار بکشید تا مردم بدانند که در صورت نزذیک شدن به محل امنیت جانی نخواهند داشت.
مشاور چهار هزار و پانصد و بیست و یکم گفت: ای آقا آنوقت چو میاندازند که آنجا پنهان کاری میکنند.
ما از این داستان نتیجه میگیریم که مشورت در کارهای سازمانی خوب است.
- ۹۴/۰۶/۲۹
انشالله که معضل میخ به زودی حل شود و چند پروژه از سازمان مذکور به ***** * **** *** تقدیم تا با یک دهم هزینه دریافتی توسط شرکت های دانش بنیان نوپا انجام و به نوعی او و یار غارش به قد وزنشان جواهر نشان شوند . . .