پارادایم دو جهانی شدنها و آیندة هویتهای همزمان
دکتر سعیدرضا عاملی - نگاه به آینده، مورد توجه حوزهها و شاخههای مختلف علوم بوده است. نگاه رشتهای و میانرشتهای قلمروها و نظامهای مطالعاتی گستردهای را در خصوص مطالعات آینده بوجود آورده است (هال - 1969، دلپینو- 1996، فیلد - 1999، روزنو - 1999، بری - 2000، مورتیمور - 2001، تیلور - 2002). تصورات اولیه در مورد آیندهاندیشی. نگاه افسانهای، جادویی و استثناء گرایانه بوده است، ولی به مرور حوزههای گسترده مطالعات علمی آینده با تکیه بر تفسیر، پیشبینی مبتنی بر قانون احتمالات شکل گرفته است (میشل مارین - 2002). مطالعات آینده، هم با نگاه خرد به مقولههای مختلف فرهنگی، اقتصادی و سیاسی، توجه کرده است و هم با نگاه کلان، روندهای جهانی را در جهان آینده مورد بررسی قرار دادهاند. بعنوان نمونه با همین نگاه کلاننگر، نوروین پیترز (2000) مجموعه مقالاتی در مورد آینده جهان در 2020 را که محصول کنفرانسی است که به مناسبت چهلوپنجمین سالگرد مؤسسة مطالعات علوماجتماعی هلند برگزار شده است، جمعآوری و ویراستاری نموده که در کتابی تحت عنوان «آیندههای جهانی: شکلگیری جهانی شدن» به چاپ رسیده است. نویسندگان مقالات تلاش داشتهاند که تحلیلی از روندهای جهانی که منجر به 2020 میشود ارائه دهند. اغلب نویسندگان بر غیرقابل قبول بودن جهانیشدن لیبرال، تأکید میکنند و در عین حال مسیر آینده را در ساختار نظام سرمایهداری تحلیل میکنند. تنوع دیگر، مربوط به نظامهای فکری و حوزههای آیندهاندیشی است. معرفتشناسان با نگاه متدولوژیک و بررسی قوانین تفسیر و تبیین آینده، تلاش میکنند، آیندهاندیشی را با نگاه فلسفی مورد بررسی قرار دهند (آلجیکا - 2003) و روشهای مطالعة آینده را مورد نقد قرار دهند.
از دل این مطالعات، مطالعات انتقادی و مطالعات فراساختارگراها تولید شده است که ضریب اطمینان بسیاری از مطالعات آینده را به چالش کشیده است (بل - 1997 و هیج - 2002). آیندة سیاست نیز حوزة دیگری از مطالعات مربوط به آینده است، که تحت تأثیر دو جهانیشدنها (عاملی، 1382الف)، نهادهای جهانی، تضادهای اجتماعی و فرهنگی، بالا رفتن قدرت فردی (گیدنز - 2001)، سیاست آینده را غیرمرکزی و انتشاریافته (Pervaded) میبینند (روزنو - 1999، بری -2000).
مطالعة آیندة فرهنگ نیز از ابعاد مهم دیگر آیندهاندیشی است که به مطالعة پایداری و یا عدم ماندگاری فرهنگها (استیونسون - 2000) در قالب فرهنگهای بومی (گرونفلت (Groenfeldt) ، فرهنگهای قومی، فرهنگهای ملی و همچنین به مطالعه هویت فردی و اجتماعی میپردازند. یکی از جنبههای مهم در قالب آیندة فرهنگ، هویت فردی و اجتماعی میباشد که محل تأمل این مقاله است. در اینجا سئوال اصلی این است که فرد یا جامعه در آینده چه احساس و درک اولیهای نسبت به خود و دیگری خواهد داشت؟ این احساس چه پیوندی به تاریخ گذشته دارد؟ و فرد و جامعه چگونه خود را از دیگری متمایز میکند؟ با توجه به این پرسشها، این مقاله تلاشی است برای پرداختن به چگونگی هویت فرد در بستر دوجهانیشدنها و اینکه هویت فرد در «فضای دوجهانی» جدید، چه آیندهای خواهد داشت. در این مقاله ابتدا، پارادایم دوجهانیشدن مورد بحث قرار خواهد گرفت و سپس مفهوم هویت و نسبت بین دوجهانیشدنها و هویت و در نهایت چگونگی هویت در فضای دوجهانی آینده مورد بحث قرار خواهد گرفت.
1. پارادایم دوجهانیشدنها
پارادایم دوجهانیشدنها، نگاهی است که در درجة اول به تبیین و متمایز نمودن دو جهان موازی و در عین حال مرتبط و درهم آمیخته در یکدیگر میپردازد و در درجة بعدی جهانیشدنهای متکثری را در درون این دو جهان مورد توجه قرار میدهد. اساساً مهمترین تغییر جهان معاصر که بنیان تغییرات آیندة جهان را میسازد، رقابتی شدن جهان واقعی و جهان مجازی است. ظهور جهان جدید یعنی «جهان مجازی» (Virtual World) بسیاری از روندها، نگرش و ظرفیتهای آینده جهان را تحت تأثیر خود قرار خواهد داد. این جهان در واقع به موازات و گاه مسلط بر «جهان واقعی» (Real Word) ترسیم میشود و عینیت واقعی پیدا میکند.
این دو جهان از یک رابطه «انعکاسی هندسی» (Geometrical Reflection) برخوردار هستند.
جهان اول با خصیصه جغرافیا داشتن، از نظام سیاسی مبتنی بر دولت ـ ملت برخوردار بودن، طبیعی ـ صنعتی بودن، محسوس بودن و معطوف به احساس قدیمیتر بودن از جهان دوم قابل متمایز است. جهان دوم نیز با خصیصههایی مثل بیمکانی، فرازمان بودن، صنعتی بودن محض، عدم محدودیت به قوانین مدنی متکی بر دولت ـ ملتها، از معرفتشناسی تغییر شکل یافته پسا مدرن برخوردار بودن، قابل دسترسی بودن همزمان، روی فضا بودن و برخورداری از فضاهای فرهنگی، اعتقادی، اقتصادی و سیاسی جدید از جهان اول بصورت نسبی جدا میشود. این دو جهان در بسیار از موارد تبدیل به دوقلوهای به هم چسبیده خواهند شد که تعامل فردی و اجتماعی در قلمروهای بسیار، بستگی به «تعاملهای دوجهانی» دارد و ما مواجه هستیم با «دوجهانیشدنهای به هم چسبیده» (Twin Globalizations). آموزش پرورش آینده، نظامهای تجاری و بانکی در حال و آینده، نظامهای کنترل شهری و شهرسازی، حتی پزشکی جهان آینده برایند تعامل پیوند خورده این دو جهان است.
فهم دقیق تغییرات آینده جهان، نیازمند توجه جدی به وجود این دو جهان موازی است. دوجهانیشدنها، فرایندهای جهانی است که در عین حال منعکسکننده دوجهانیگرائی (Dual Globalism) نیز هست. دوجهانیشدنها بیانکنندة فرایندهای جهانی در دو فضای متفاوت است و دو جهانگرائیها اشاره به شکلگیری معرفتهای جدید جهانی نسبت به جهان واقعی و جهان مجازی است. بر این مبنا نگارنده که در دو نوشتار دیگر، که در یکی به آسیبشناسی جهان معاصر در بستر دوجهانیشدن تحت عنوان «دوجهانیشدنها و جامعة جهانی اضطراب» (عاملی، 1382ب) و در مقالهای دیگر با تکیه بر دوجهانیشدنها، با تحلیل کلگرایانه روندهای آیندة جهان را مورد مطالعه قرار داده (عاملی، 1382الف)، توجه به این موضوع را به لحاظ «فضاشناسی» محوریترین بستر برای مطالعة جهان معاصر و جهان آینده میداند.
به لحاظ معرفتشناسی ادیان بزرگ جهانگرا، ادبیات، رمان و حوزههای سنتی و مدرن یوتاپیائی (کومار، 2003) و آرمان شهرهای فلسفههای قدیم و اساساً نگاه جهانگرایانه مسلط بر اندیشة فلسفی نقش مهم در شکلگیری نگاه جهانگرایانه حدید و ظهور فرایندهای جهانی شدن داشته است. در کنار اندیشههای فیلسوفانه، قدرت خلاق هنرمندان و نقاشان در ترسیم جهان آینده جایگاه جدی داشتهاند و فضای جهانی جدید محصول و برایند همة تولیدات فلسفی، هنری، تکنولوژیکی و تجربیات حوزههای مختلف علوم میباشد. به قول نیچه (63؛1382) «اگر از ارتفاعی درست بنگریم همه چیزها سرانجام به هم میرسند، اندیشة فیلسوف، کار هنرمند و اعمال نیک» و در واقع تلاقی اندیشههای جهانگرا و جهانشدنهای امروز را معنا میبخشند.
نگاه جهانگرایانه، زمینههای ظهور ذهنی «جهانی غیر از جهان شناختهشدهای» را که در آن زندگی میکنیم فراهم آورده است. تصورات واقعی و خیالی نیز در این عرصه کارساز بوده است، نگاه خیالی و جادوئی به جهان، انسانی را تصویر میکند که به صورت اعجابانگیز و خارقالعاده مسلط بر همة مخلوقات و همة هستی است و هر آنچه را که اراده کند تحققیافته، مییابد. جهانی را معرفی میکند که حتی انسان با ارادة ذهنی بر زمان و مکان مسلط میشود، و همة کرات را در مینوردد، جهانی که یک فرد از انرژی خارقالعاده برخوردار میشود و در و بر همه جا مسلط میشود، همسایگی این جهان، کار و شغل در این جهان، تجارت و معاملات. تفریحات و سرگرمیها و بسیاری از نظامهای زندگی از نمودهای مجازی و در عین حال «واقعیت مجازی» (Virtual Reality) است که برای این جهان پیشبینی میشود.
2. هویت چیست؟
منظور از هویت چیست؟ هویت ابتدا به معنای «یکیشدن» و در روانشناسی به معنای «یکیشدن خود» مطرح گردیده است و در مردمشناسی هویت متجلی در «هویت نژادی» بوده است (سوکفلد، 1999:417). هویت از نقطهنظر جامعهشناسی صرفاً یکیشدن خود نیست بلکه «یکیشدن با خود و دیگران» محسوب میشود که توضیحدهندة هویت فردی و اجتماعی است. اریکسون (109:1980) این دو مفهوم را با یکدیگر جمع کرده و معتقد است هویت دارای دو جزء است: اول «یکیشدن خود» و دیگری «مشارکت با دیگران در بعضی از اجزاء ذاتی». براساس نظریة هویت، فرایند هویت، یک سیستم کنترل است که مجموعه از هنجاری و ضدهنجارها را در فرد و جامعه بوجود میآورد. هویت مجموعه معانی است که چگونه بودن را در خصوص نقشهای اجتماعی به فرد القاء میکند و یا وضعیتی است که به فرد میگوید او کیست و مجموعه معانی را برای فرد تولید میکند که مرجع کیستی و چیستی او را تشکیل میدهد (بورک، 1991:837). نکتة مهم این است که هویت مفهومی است مرتبط با حوزة معنا، منتهی لزوماً معنا خصیصة ذاتی فرد و یا جامعه نیست بلکه محصول توافقها و عدم توافقها است (جینکینز، 1381).
اندیشمندان بسیاری همچون ویلیامز (1960)، گیچ (1962، 1967 و 1969)، کوین (1963)، نیلسون (1970)، بومن (1998)، یونگ و لایت (2001) معتقد به نسبی بودن هویت و یا هویتها هستند. از نظر گیچ (1962) هویت نسبی است و افراد از حیثهای متفاوت، دارای هویتهای متفاوت هستند. یک فرد، یک هویتی شغلی، هویت فامیلی و هویت دینی میتواند داشته باشد. از نظر نیلسون (1970) رئیس بانک و شهردار یک شهر، هر دو یک شهروند هستند، ولی به لحاظ موقعیت رسمی دارای هویتهای متمایزی هستند و یا حرف اول یک کلمه و حرف پنجم همان کلمه هر دو حرف هستند، اما به لحاظ نمادی حروف متفاوتی هستند. یونگ و لایت (2001) در مقالة خود، به تفاوت هویتی مردم آلمان شرقی در دورة سوسیالیسم و مابعد سوسیالیسم یعنی پس از فروپاشی دیوارهای برلین، اشاره کردهاند و نسبیت دورهای هویتها را براساس تغییرات اجتماعی نشان دادهاند.
هویتها از دو خصیصه استمرار و تمایز برخوردار هستند. یعنی فردیت هویتی فرد به سادگی تغییر نمیکند و همواره خود را در کنار «دیگری نبودن» مییابد (عاملی، 2002). با یک نگاه کلی از نظر انتونی گیدنز (2001:21) «هویت مربوط به فهم افراد در مورد این که «چه کسی هستند؟» و «چه چیزی برای آنها مهم است» تبیین میشود. این فهم هویتی، منتزع از منابع معناساز مهمی مثل دین، ملیت، نژاد، جنسیت، طبقه اجتماعی و تمایلات گروهی و قومی میباشد. هویتهای فردی، مربوط به احساس فرد نسبت به خود و تمایزاتی است که با مؤلفههایی مثل اسم، ملیت، قومیت و یا تمایلات شخصی، فکری، ارزشی و یا ایدئولوژیک، هویت یک فرد را از دیگری متمایز میکند.
هویت اجتماعی، به احساس مشترک یک جمع مثل «مادرها»، «پناهندگان»، «اقلیتهای قومی دینی»، «گروههای کوچک و بزرگ اجتماعی» و ... باز میگردد. این احساس منابع مشترک دارد که همة افراد آن هویت مشترک را به هم وصل میکند.
هویت همواره یک مفهوم ارتباطی بوده است (بارت، 1969)، به این معنا که ما بوسیلة تشابهها و تفاوتهایی که با دیگر داریم شناخته میشویم (میناگال و همکاران، 2003:61). هویت به ریشه های زندگی، روشها و منشیهایی که با آن زندگی میکنیم، گره خورده است. منظور از روشها زندگی، بقول میناگال و همکاران او (2003) لزوماً نظامهای اداری و بروکراتیک زندگی نیست. بلکه منظور آن اموری است که خصیصههای خاص زندگی ما را منعکس میکند. اموری مثل آدام و رسوم اجتماعی، مذهب، نوع لباس پوشیدن، غذا خوردن، گذران اوقات فراغت و خلقوخویهای مربوط به روابط اجتماعی، نمونههایی است که هویت یک جامعه را از جامعة دیگر و یا حتی هویت یک فرد را از فرد دیگر متمایز میکند.
از نظر استوارت هال (1991الف:47)، با نگاه هگلی، هویت یک روند در حال شدن است و از طرفی یک شناسنامه و عامل شناختهشدن محسوب میشود، هویت همواره از طریق تقسیمِشدن، معنا پیدا میکند، تقسیم بین اینکه من چه هستم و دیگری چه هست؟ او اساساً «هویت را ریشة خود و بستر عمل» تعریف میکند. از نظر او نگاه روانشناسی به «خود» (Self) نیز به این معنا نزدیک است. نگاهی که خود را یک «من ادامهدار، توسعهای و در عین حال یک خود دیالکتیکی درونی» تعریف میکند. در واقع ما هرگز آنجا قرار نداریم بلکه یک خود در حال شدن هستیم، و وقتی به مقصد میرسیم، حداقل میدانیم که هستیم؟ استوارت هالبر «منطق هویت» تأکید میکند. از نظر او اکثر بحث ما در مورد درون یا بیرون خود و دیگری، یا درون و یا بیرون فرد و جامعه، و در عینیت یا ذهنیت، بر منطق هویت متکی است. همین منطق هویت است که از نظر او یک آرامش خاصی را به فرد میدهد که بقول او شب را راحت میخوابد، یعنی فردی که گرفتار دوگانگی یا چندگانگی هویتی نیست، بلکه از یک هویت روشن برخوردار است، از خواب راحت نیز برخوردار است. منطق خوب خوابیدن به ما میگوید، فرد در شرایطی قرار دارد که با تغییرات بسیار آهستهای مواجه است. البته تاریخ حرکت میکند و تغییرات غیرمنتظره دارد ولی فرد با یک هویت مشابهی ادامه میدهد. این نوع هویت و این نوع منطق هویت از نظر او به پایان دوران خود رسیده است.
از نظر استوارت هال (1991الف:42) منطق هویت به پایان خود رسیده است، و این بخاطر «غیرمرکزی شدن نظامها و اندیشههای مدرن» است. در واقع تمام امور مدرنیته که مربوط به جنبههای «بزرگ هویت جمعی» بود، مورد چالش قرار گرفته است. تمام اموری که به نوعی جامعیت، همرنگی و همریشهبودن را معنا میبخشید، در معرض شکست قرار گرفته است.
اموری مثل طبقة اجتماعی، ملیت، نژاد، جنسیت و حتی مفهوم بزرگی مثل «غرب» از هویت مشابه و جمعی خود دور شده است. این جنبهها، از نظر استوارت هال، «جنبههای بزرگ هویت اجتماعی» (Great Collective Identity ) است، که به نوعی در بستر روند طولانی تاریخ مدرنیسم تولید شده است. در واقع اینها به نوعی اشکالی از «خود ـ انعکاسی» فرد است که در هویتهای جمعی بزرگ معنا پیدا میکند. بعنوان مثال، طبقة مهمترین جایگاهی بود که موقعیت اجتماعی را معنا میبخشید، طبقة یک «کد اجتماعی» بود که بوسیلة آن افراد یکدیگر را میفهمیدند. البته هویتهای اجتماعی از بین نرفته و نخواهد رفت، ولی امروز، سازههای اجتماعی که در بستر هویت معنا پیدا میکند مثل ملیت، طبقه و ... از بین رفته است.
اساساً هویت مربوط به ذهنیت مشابهی است که فرد با دیگر دارد، به قول استوارت هال (1991الف:49) هویت مربوط به افرادی است که مشابه هم حرف میزنند، مشابه هم فکر میکنند، از احساسات مشابه برخوردار هستند. لذا هویت همواره از جایگاه دیگری تعریف میشود. هویت فرد، گاهی در دیگری منعکس میشود، مثل جائیکه مفهوم عشق معنا پیدا میکند، در اینجا فرد، در دیگری تکرای میشود. شاید به همین دلیل است که در قلمرو ملی و شکلگیری حس ملی و هویت ملی سخن از «عشق سیاسی» است (ترنز، 1999)، در واقع در سطح نازلتر، آن چیزی که موجب نوعی هویت جمعی میشود، تکرار تمایلات مشابه همه افراد و انعکاس فرد در جمع و فرد در دیگری است.
استوارت هال (1991الف) در مقالهای تحت عنوان «محلی، جهانی: جهانیشدن و قومیت» بر بعد تمایز هویتی در مواجههای محلی و جهانی تأکید میکند. او میگوید: زمانی که به اطراف جهان میروید، وقتی متوجه میشوید دیگران چه هستند؟ پس میفهمید، آنها چه نیستند؟ و در نتیجه اینکه شما چه هستید؟ معنا پیدا میکند. بنابراین هویت، دائماً در یک چشمانداز نبودن، مشابه نبودنها و اساساً یک نگاه منفی و یا سلبی معنا مییابد.
او معتقد است با ظهور جهانیشدن، روابط و هویت فرهنگ ملی بریتانیا، در حال از بین رفتن است. البته به نظر میرسد، هال به جنبههای بازگشتی هویت که در بستر مواجهه با دیگری شکل میگیرد، و موجب نوعی بازگشت به خود میشود، توجه نکرده است. آن دیدگاهی که در نظر گیدنز (1999) انعکاس پیدا کرده است و گیدنز را بر این جهتگیری رسانده است که ملیگیرایی و مفهوم ملیت در بستر جهانیشدن تقویت میشود و حتی «ملیتهای بدون دولت» در این روند شکل میگیرند. البته او با تفکیک بین مفهوم ملت، دولت ملت و ملیگرایی، بازتابهای متفاوتی در مواجهه با جهانیشدن مطرح میکند که لزوماً از ابعاد انعکاسی برخوردار نیستند.
3. آیندة هویت، دوجهانیگراییها و دوجهانیشدنها
با توجه به روشن شدن ابعاد مفهومی دوجهانیشدنها و هویت، نسبت بین این دو مفهوم را بصورت اجمالی در جهان آینده مورد بحث قرار میدهید. باید توجه داشت که آینده هویت از ابعاد مختلف قابل مطالعه است. هویت فرد و جامعه، هویت فرهنگی یک منطقه که نماد فرهنگی و هویتی مجموعهای از کشورها را در بردارد مثل هویت غرب (وندر ویر، 2003)، و یا آیندة هویت معماری، نقاشی و یا حتی آیندة هویت شهر (هوبارد و همکاران، 2003) جنبههای متفاوتی است که در مطالعة آینده هویت مورد توجه قرار گرفته است. در این مقاله توجه اصلی ما متوجه آیندة هویت فردی است. در خصوص هویت در جهان آینده نیز مطالعات زیادی انجام گرفته است.
بعضی از این مطالعات، به جایگاه هویت در فضای فرهنگی دجیتالی جدید توجه کرده است (بولیر، 1995).
هابرمس (2003) در جدیدترین کار خود تحت عنوان «آیندة طبیعت انسانی» (The Future of Human Nature)، رابطه بین تصرفات مهندسی ژنتیک و هویت انسان و برداشت و تلقی که فرد از خود، طبقه و تاریخ خود دارد را مورد بحث قرار میدهد و انعکاس آنرا بر هویتهای آینده چالشبرانگیز میداند. هابرمس (2003) در این کتاب به نقد مهندسی ژنتیک و دخالتها و تصرفهای ژنتیکی در ارتباط مستقیم با هویت و فهم از خود و طبقه و جایگاه اجتماعی میباشد. او بین رشد طبیعی و ساختگی تفاوت قائل میشود و معتقد است ژن ساختهشده و ژن طبیعی تفاوتهای هویتی را بعنوان عضو یک جامعة خاص بوجود میآورد. او در جمعبندی خود، به این مهم تأکید میکند که تضادهای بین علم و دین، منشاء بحرانهای بسیار زیادی شده است که نمود مهم آن، 11سپتامبر میباشد و بازتابهای دیگر آن تصرف بر بسیار روندهای طبیعی زندگی انسان خواهد بود.
والتر تروت اندرسون (1996، 1997 و 2003)، از جمله کسانی است که در حوزة آینده هویت فردی مطالعات متمرکزی داشته است. اندرسون (2003) با دیدة تردید به سخن هملت که میگوید «ما میدانیم چه هستیم» نگاه میکند در آینده چه خواهیم بود؟ اما بر محور روندهای گذشته ترسیم ابهامآمیزی از چه بودنهای آینده میتوان ارائه نمود.
اینکه فرد در جهان آینده چه تلقی نسبت به خود و دیگری دارد، سئوالی است که مستلزم توجه به سه مؤلفة مهم است. مؤلفة اول، فضای حاکم بر فرد در جهان آینده است که در واقع نوعی فضاشناسی و محیطشناسی زندگی فرد در جهان آینده تلقی میشود. مؤلفة دوم چرخش یا استمرار روندهاست. در واقع این سئوال مطرح است که آیا لزوماً آیندة جهان، یک رابطة خطی با جهان گذشته دارد، تا با فهم سنت تاریخ گذشته، به سنت تاریخ آینده پی ببریم. یا چرخشها و به قول گیدنز، روندهای معکوسی در آن وجود دارد که تاریخ آینده را به گذشته وصل میکند و با برایندهای جدیدی از «گذشته و آینده» ظهور پیدا خواهد کرد. مؤلفة سوم به توضیح روندهای هویتی همزمان و حتی «همزمانی گراییهای متضاد» (Contradictional Sychronism) میپردازد که در فهم تکثرهای موجود در فضای دو جهانی کمک میکند.
مؤلفة اول: فضای حاکم بر انسان در جهان آینده
نسبت به مؤلفة اول، مهمترین تغییر، ظهور و استقرار جهان دوم و چرخة جهانیشدنها در این جهان میباشد. ظهور جهان دوم (جهان مجازی) معلول یک تحول عظیم و مهم تکنولوژیک است که مفهوم زمان و مکان را عوض کرده است و یک «ارتباط همزمان» را برای همگان و در هر زمان، فراهم آورده است. این روند، ثبات و تمایزهای هویتی را درون تکثرها و تغییرها گم خواهد کرد. مفهوم دوری و نزدیکی و اینجا و آنجا در پرتو آن از بین رفته است. این روند حتی مفهوم این فرهنگ و آن فرهنگ و این هویت و آن هویت را نیز تحتالشعاع خود قرار داده و در لایههای گستردهتری متأثر خواهد کرد. به عبارتی میتوان گفت جغرافیای فرهنگی و هویتی آینده بر محور جغرافیای سیاسی و زمینی جهان واقعی ترسیم نخواهد شد. با این نگاه «همگنی هویتی» (Homogenized Identity) و «همگنی فرهنگی» مبتنی خواهد بود بر «همسازیهای جدید» و در عین حال بقول رولند رابرتسون (1992) شاهد یک نوع «ناهمگنی فرهنگی» و «ناهمگنی هویتی» (Heterogenized Identity) خواهیم بود.
این همگنی و ناهمگنی صرفاً تولید واقعی فرهنگ و جغرافیای بومی نیست و اساساً صرفاً برگرفته از جهان واقعی نیست، بلکه روندهای بومی ـ جهانی و دوجهانیشدنها عامل عمدة این روندهای هویتی جدید است.
فضای جدید، رابطة متفاوتی با تکنولوژی را بوجود آورده است. جهان مجازی که سراسر جهان ساختگی، کدگذاریشده و صنعتی است، تعاملهای واقعی را که منتزع از «واقعی فرض کردن مجاز» است را بوجود آورده است. لذا این سئوال اساسی مطرح است که اساساً فرد در مواجهه با تکنولوژی بطور عام و در مواجهه با کامپیوتر و جهان مجازی از چه هویتی برخوردار خواهد بود و به قول رومن (2002) فرد در فضای متصل (On line space) از چه هویت متفاوتی در مقایسه با فضای منفصل (Off line space) برخوردار خواهد شد. این فضای جدید روندهایی را بوجود آورده است که ماشین جزئی از زندگی روزمره انسان شده است، به نوعی که فرد در بسیاری از تعاملات خود در زندگی روزمره، بقول مزلیش (1993)، بین انسان و ماشین تفاوتی قائل نمیشود. باید توجه داشت که در فضای سایبرنتیک، بسیاری از ارتباطات بین فرد و «بیفردی» و یا «ماشینی تیزهوش» است و به دلیل فرهنگی شدن ارتباطات سایبرنیتیک، فرد تفاوت انسان و ماشین را فراموش کرده است.
خصوصاً اینکه در فضای سایبر انسان و ماشین هر دو از ماهیت «سمبولیک بودن، کدگذاری شده و بیبدن بودن» برخوردارند. فردی که در نظام بانکی جهان واقعی با انسان واقعی مواجهه بود، به یکبار در فضای مجازی رابطه با ماشین، بعنوان یک جایگزینی رابطة انسانی قرار میگیرد. ذهنیت شرطی روابط انسانی در نظام بانکی، منشاء تداعی همان روابط در ارتباط انسان با ماشین میشود. بسیاری از این روابط طبیعی، در جهان مجازی صنعتی تکرار میشود که به مرور تعامل جدیدی از روابط «فرد» با «دیگری» را میسازد.
اندرسون (1996) در کتاب «تکامل آنگونه که در گذشته بوده است، نیست» (Evolution Isn't What It Used To Be ) بحث میکند که انسان امروز، موجود دیگری شده است و نقطة مرکزی این تغییر مربوط به تعامل بین «بیولوژی و الکترونیک» (Bionic Convergence) و به تعبیری بین انسان و تکنولوژی است. او معتقد است دو تکامل بزرگ صورت گرفته که یکی مربوط به رابطة انسان و تکنولوژی است که موجب «توسعه و بزرگ شدن قلمرو ذهن» شده است. این رابطه بصورت برجسته مربوط به رابطة انسان و کامپیوتر است. و دیگری مربوط به بدن انسان است، بدن انسان یا از طریق واگسنها و ارگانهای ساختگی و بسیاری از اختراعات تکاملی و مثلاً صنعت پیوند اعضاء، ابعاد تکاملی برجستهای پیدا کرده است. این دو افزایش، انسان دیگری را ساخته است که با انسان پیشین تفاوت دارد.
اندرسون (1997) در کتاب آینده و خود به مطالعه «آینده و خود» میپردازد. در این کتاب او به یک نکتة کلیدی توجه میکند که فرد تکمرکزی گذشته، تبدیل به یک فرد چند مرکزی شده است که این تکثر منشاء ضعیف شدن لایههای هویتی فرد شده است. اما دیدگاه کلیدی اندرسون (2003) که در مقالة جدید او که در فصلنامه «آیندهها» به چاپ رسیده است، از اهمیت زیادی برخوردار است. او در تکمیل دیدگاههای خود در خصوص هویت انسان، بر سه مفهوم اساسی که مربوط به هویت انسان در مواجهه با تکنولوژی میباشد، تأکید کرده است. او معتقد است اولاً یک نوع «افزایش(Augmentation) تواناییها» نه به لحاظ صرفاً بیولوژیکی بلکه به لحاظ ذهنی در انسان بوجود آمده است. ثانیاً یک مفهوم جدیدی از «زندگی تعاملی و اشتراکی» (Symbiosis) معنا پیدا کرده است و ثالثاً یک نوع برآیندهای «فرا» (Transcendence) هویتی بین انسان و انسان و انسان و «ماشینهای تیزهوش» (Intelligent Machines) بوجود آمده است. از نظر اندرسون (2003:545)، معلوم نیست روند افزایش نیروی انسان، اشتراکیشدن فضاها و فراهویتی شدن تا چه مقدار پیش خواهد رفت. هر چه هست، از نظر او این روند در حال شدن است و انسان همواره چیزی، جز آنچه در گذشته بوده است، خواهد بود. آنچه خواهد شد، میتواند آیندهای بهتر باشد و میتواند آیندهای مشکلتر باشد.
در خصوص فضاشناسی و محیطشناسی آینده، توجه به ظرفیتهای علمی آینده و تکنولوژیهای آینده در عرصة بیوتکنولوژی، که خلق انسانهای جدید با هویتهای جدید و که در بسیاری از موارد بریده از تاریخ، پدر و مادر میباشد، شایان اهمیت است، همچنین تصرف بر طبیعت انسان و «طبیعت غیرطبیعی» نوعی ساختگی شدن انسان و طبیعت را به همراه میآورد که منشاء هویت متفاوتی خواهد بود (هابرمس، 2003، نیوول، 2003، عاملی 1382الف).
مولفة دوم: چرخش یا استمرار روندها
در اینکه مظاهر بسیاری گستردهای از تاریخ بشر محصول تعاملهای مرتبط با یکدیگر است، تردیدی نیست. اما اینکه آیا تلقی هویتی نیز از یک روند یکسان برخوردار است یا خیر، تردیدهای جدی وجود دارد. استورات هال (1991الف) بر این معنا تأکید میکند که سنت تاریخ چنین بود که هویت در حال و آینده به نوعی، تکرار هویت در گذشته بود، لذا استمرار هویتها امری قابل فهم بود، ولی امروز، نوعی تغییر جزء ذات حرکت ثابت تاریخ شده است. لذا مفاهیم و معانی بزرگ شکل نمیگیرد و سیلان تغییرات نوعی خردهگرایی را بوجود آورده است. این نگاه ناظر بر دوران گذار است. ولی شواهدی از ظهور گذشته در آینده و یا بازگشت به گذشته و سنتهای قدیم در جامعة معاصر دیده میشود. ظهور «فرهنگ مخالف» در قالب کمپینهای اجتماعی مثل «خانواده»، «مبارزه با فقر»، «طرفدار صلح جهانی» و «نهضتهای بازگشت با دینناب» و بطور خاص ظهور بزرگترین کمپین اجتماعی تاریخ معاصر، یعنی «نهضت اجتماعی محیطزیستگرا» نمودهای برجستة بازگشت به طبیعت، و زندگی طبیعی و به نوعی فرار از جهان تصرفهای تخریبکننده «هویت انسان» است. این روند تولید فضای دوجهانیشدنهاست. همانطور که مدرنیته و صنعتی شدن، نوعی از خود بیگانگی را بدنبال داشت و هویت فرد در جهان مدرنیته گرفتار یک ناستالژیای جدی شد، این روند در زندگی دوجهانی جدید، ناستالژیای فزایندهای را تولید خواهد کرد که فردگریزی، جز بازگشت به خویشتن، نمییابد.
مؤلفة سوم: لایهای شدن و همزمانی شدن هویتها
تکثر گستردة دوجهانیشدنها و فرایندهای بومی ـ جهانی (Glocalization) (رابرتسون، 1995) در درجة اول به قول کریس بارکر، (2002:72) «کلیت» (Whole) فرهنگی را تبدیل به یک تجزیة فرهنگی کرده است. این روند فرهنگی موجب ظهور ساختارهای جدیدی شده است که تولیدکنندة روندهای همزمان و در عین حال متضاد بسیاری در جهان معاصر شده است. ظهور پسا مدرنیسم در کنار مدرنیسم، ظهور روندهای غیرسکولارشدن(Desecularization) در کنار سکولار شدن (Secularization) جوامع و بوجود آمدن هویتهای سنتگرا در کنار هویتهای مدرنگرا و یا بوجود آمدن هویتهای دورگه (Hybrid Idintities) در نسل جدید، نمودهایی از ظهور همزمانیهای فرهنگی و هویتی است. جهان مجازی، با تاثیر گرفتن از صنعت همزمان ارتباطات، منشاء ظهور «فرهنگهای آنی» (Simultaneous Cultures) (بل، 2001)، و بدنبال آن ظهور حال هویتهای خلقالساعه شده است که در دروة محدودی شکل میگیرد و با ظهور «هویتهای جدید» به سرعت از بین میروند، خواهند بود.
فرد در عین حال که از هویت ملیگرا برخوردار است، از نگاه جهانگرائی عدالتخواهانه نیز برخوردار گردیده، در عین حال که در تعامل به جهان، همگنیهای جدید بوجود آورده است، همگنیهای بسیار بومی نیز در درون آن شکل گرفته است. توجه به این نکته این مهم را بیان میکند که ما در جهان آینده لزوماً با «یک هویت فردی و اجتماعی» مواجهه نیستم، بلکه فرد واحد و مکان استقرار دو یا چند هویت شده است. لذا وقتی از چیستی فرد سئوال میشود، در پاسخ از ملاک چیستی و جهت چیستی باید سئوال کرد، مثلاً شغل شما چیست؟ تمایلات اوقات فراغات شما چیست؟ احساس ملی شما چیست؟ و یا احساس جهانی شما چیست؟ و یا چیستی فرد را نسبت به عضویت در خرده فرهنگها مورد سئوال قرار میدهد.
نتیجهگیری
با نگاه اندرسونی میتوان گفت دوجهانیشدنها، هر سه روند را توسعه بخشیده است و هویتهای چندلایهای را در درون خود متولد نموده است. از یک طرف ظرفیت انسان از محلی بودن، محلی زندگی کردن و محلگرایی به جهانی بودن، در جهان زندگی کردن و به قول رابرتسون خود را عضوی از جهان شش میلیاردی دانستن، نه صرفاً عضو جمعیت فلان روستا، شهر و یا کشور خاص پنداشتن و در نهایت به یک نوع جهانیگرایی منتقل نموده است. از طرفی فشرده شدن جهان واقعی تحت تأثیر «وسایل حمل و نقل تندرو» و «یکی شدن جهان مجازی»تحت تأثیر صنعت همزمان ارتباطات، ظرفیت فزایندهای را برای انسان فراهم آورده است، لذا «خودفردی» یک افق جهانی پیدا کرده است. با مؤلفة دوم اندرسون یعنی «تعاملی شدن و اشتراکی شدن» فضا، نیز باید گفت فشردگی این دو جهان، نزدیک شدن جامعة انسانی و ارتباطات تنگاتنگ بین جامعة انسانی، تعاملهای متکثر بین دینی، بین فرهنگی، بین نژادی و بین قومیتی جدید را بوجود آورده است که پایة شکلگیری «فضاهای فراهویتی» جدیدی را فراهم آورده است. هویتهای آینده، با این نگاه بر محور مؤلفههای ثابت و پسینی تاریخ گذشته نخواهد بود. هویتهای آینده به گذشته مراجعه خواهد کرد ولی گذشته را بطور کامل تکرار نخواد کرد، بلکه نوعی «فرایندهای تعاملی آینده و گذشته» شکل خواهد گرفت.
با توجه به پارادیم دوجهانیشدنها، میتوان گفت هویتهای ثابت پیشینی که ساختهشده جهان اول (جهان واقعی بودند در مواجهه تعاملی با جهان دوم (جهان مجازی)، پایة هویتهای جدیدی را میگذارند که ظرفیت تضادهای گسترده بین زندگی، فرهنگ و هویت در جهان واقعی و جهان مجازی را خواهد گذاشت. دوران انتقال فرد از زندگی در جهان واقعی به زندگی در «فضای دوجهانی»، دوران چالشها، ناهنجاریهای گسترده و بحران هویتهاست. ولی به نظر میرسد با استقرار و هنجاریشدن جهان دوم در کنار جهان اول، در سه دهة آینده، شاهد شکلگیری جغرافیا و نهادهای شناختهشدة جهان مجازی در کنار جهان واقعی باشیم، که فرد رد آن فضا احساس آشنایی، تسلط و هویت مشخص داشته باشد. به عبارتی میتوان گفت، جهان آینده، جهان مسلط شدن انسان بر روندهای دوجهانیشدن است، این روند منجر به نوعی «بازگشت به سادگی» در اوج پیچیدگی تکنولوژیک جهان آینده خواهد شد. روندهای بازگشت، که منشاء آن خستگیهای انسان در جهان تکنولوژی و «ضعیف شدن لایة معنا و معنویت» است، انسان را به سمت تعریف طبیعیتر و سادهتر از خود منتهی خواهد شد.
براساس آنچه گفته شد، دوجهانیشدنها و دوجهانیگرایی، ضمن تولید تکثرهای هویتی و غیرمرکزی شدن هویتها، به مرور لایههای جدیدی از «فرا هویتها» را تولید میکند که لزوماً از منابع گذشته تأثیر نمیگیرد،بلکه اشتراکات جهانی فراهویتی را بوجود آورده است که از خصیصة «معنویتگرایی و پیوند با متافیزیک»، «طبیعتگرایی»، «سادگی»، «سنتگرا بودن» و محوریت پیدا کردن مفهوم «عدالت» با نگرش جهانی «عدالت برای همه» (Justice for all) برخوردار خواهد بود. در چهارچوب پارادیم معرفتی دوجهانگرایی و براساس واقعیت شدن مجاز (Realization of Virtual) و مجازی شدن واقعیت (Virtualization of Real) در بستر دوجهانیشدنها، درک از خود و انعکاس خود در کناز دیگری، برخلاف گذشته صرفاً در فضا و جهان واقعی و با تکیه بر رقابتهای دینی، قومی و ملی مصداق پیدا نمیکند، بلکه نمودهایی از «دیگری فرادینی، فراقومی و فراملی» شکل خواهد گرفت که زمینة «هویتهای بزرگ جهانی» را بر محور ارزشهای جهانی فراهم خواهد کرد. و در کنار آن نوعی، همزمانی هویتهای دیگر که معرف جهان شخصیتر و هویت شخصیتر فرد میباشد در حال شکلگیری است. البته این روند، اتفاقی است که در حوزة عمومی، قابل پیشبینی است، چگونگی روندهای سیاسی در جهان قدرت، روندهای متفاوتی را دارند که در جای خود باید بحث شود.
نگاه هابرمسی به تکنولوژی ژنتیک، انسانهای ساختهشدهای را ترسیم میکند که هویتهای آنها براساس ژنهای تعریفشده، شکل میگیرد. این هویت، «ماشینی شدن انسان و هویت انسانی» را ترسیم میکند که نگرانیهای زیادی را برای تعامل طبیعی و ارتباطات بشری ایجاد میکند. هویت آینده این نوع انسان، قبل از آنکه محصول یک تعامل باشد، یک جوهر تعریفشده ژنتیکی پیدا کرده است، که براساس قدرت و ثروت شکل میگیرد.
تکثر و لایهای شدن و چندبعدی شدن هویتها در جهان آینده، نیز گریزناپذیر به نظر میرسد. به نظر میرسد، با توجه به توسعة منابع قابل دسترسی فرهنگی، اقتصادی و سیاسی، که در گسترة وسیع در جهان اول و جهان دوم بوجود آمده است، هویتهای آینده از خصیصة فردی بودن، نسبیگرایی، تکثرگرایی و چند لایهای شدن برخوردار خواهد شد. همانطور که گفته شد، این روند پس از یک اوج فردی شدن، تکثر و تفرق هویتها، یک روند بازگشت به سادگی، سلامت، جمعی شدن و یکپارچگی مسالمتآمیز را طی خواهد کرد. خستگی انسان از زندگی صنعتی، صنعتی بودن محض جهان مجازی، مادی شدن معنویت، و دور شدن انسان از متافیزیک، بازگشتی آگاهانه به دین را بدنبال خواهد داشت که مظاهر آنرا در جهان غرب بصورت معناداری دیده میشود. این در واقع نوعی نگاه مثبت و منتهی به صلح و عدالت به آینده بشریت است که همواره کانون محوری دیدگاه الهیون بوده است.
کتابنامه منابع
جنکینز، ر. (1381) هویت اجتماعی، ترجمة تورج یار احمدی، تهران انتشارات شیرازه.
عاملی، س. ر (1382الف)دوجهانیشدن و آیندة جهان، کتاب ماه علوماجتماعی، شماره 69 ـ70، خرداد و تیر 1382، صص 15ـ28.
عاملی، س. ر (1382ب) دوجهانیشدنها و جامعة جبانی اضطراب، نامة علوماجتماعی، جلد 11، شمارة 1، مهر 1382، صص143ـ174.
نیچه، ف. (1382) فلسفه، معرفت و حقیقت، ترجمع مراد فرهادپور، تهران، هرمس.
Aligica, P. D. (2003) Prediction, explanation and the epistemology of future studies, Futures, Vol. 35, pp. 1027-1040.
Ameli, S. R. (2002) Globalization, Americanizatoin and British Muslim Identity, London, ICAS Press.
Anderson, W. T. (1996) Evolution isn’t what it used to be: the augmented animal and the whole wired world, New York, Freeman, New York.
Andesron, W. T. (1997) The future of the self: inventing the postmodern person, New York, Tarcher/Putnam.
Anderson. W. T. (2003) Trajectories: Augmentation, symbiosis, transcendence: technology and the future(s) of human identity, in Futures, Vol. 35, pp. 5350-546.
Baker, C. (2002) Making Sense of Cultural Studies: Central Problems and Critical Debates, London, Sage Publications.
Brath. F. (1969) Introduction, in F. Barth (ed.), Ethnic groups and boundariws, pp. 9-37, Boston, Little Brown.
Barry, R. J. (2000) The worls turned upside down?: globalization and the future of the state, New York, Manchester University Press.
Baumann, G. (1998) Contesting Culture: Discourses of Identity in Multi-ethnic London, Cambridge, Cambridge University Press.
Bell, D. (2001) An Introduction to Cybercultures, London & New York, Routledge.
Bell, W. (1997) Foundation of futures studies, New Brunswick, Transaction Publisher.
Bollier, D. (1995) The future of Community and Personal Identity in the Coming Electronic Culture: a report of the third annual Aspen Institute Roundtable on Information Technology: Aspen, Coloradom, August 18-21, 1994, Washington, D. C.: Aspen Institute Communications and Society.
Burke, P. (1991) Identity Processes and Social Stress, American Sociological Review, Vol. 56(6), pp. 836-849.
Del Pino, J. S. (1999) Future Systems, Phaidon Press.
Groenfeldt. D. (2003) Can indigenous cultures survive the future?, in Futures, Vol. 35, pp. 907-915.
Geach, P. T. (1962) Reference and Generality, Ithaca, N. Y. Cornell University Press.
Geach, P. T. (1967) Identity, The Review of Metaphysics, XXI.
Geach, P. T. (1969) a Reply, The Review of Metaphysics, XXII.
Giddins, A. (1999) Runaway World: How Globalization is Reshaping our lives, London, Profile Books.
Giddens, A. (2001) Sociology, 4th edition, Cambridge, Polity Press.
Habermas, J. (2003) The Future of Human Nature, Cambridge, Polity Press.
Hal, H. (1969) Communication in the world of the future, New York.
Hall, S. (1991a) New identities and New Ethnicities, in A. King, Culture, Globalization and The World-System, New York, State University of New York at Binghamton, pp: 41-68.
Hall, S. (1991b) The Local and the Global, in A. King, Culture, Globalization and The World-System, New York, State University of New York at Binghamton, pp. 19-39.
Hideg, E. (2002) Implications of two new paradigms for futures studies, Futures, Vo. 34, pp. 283-294.
Hubbard, P.; Farie, L.; Lilley, k. (2003) Memorials to Modirnity? Public art in the 'city of the future', in Landscape Research, Vol. 28(2), pp. 147-169.
Kumar, K. (2003) Aspects of the Western Utopian Tradition, in History of the Human Sciences, Vol. 16(1), pp. 63-77.
Marien, M. (2002) Futures studies in the 21st Century; a reality-based view, in Futures, Vol. 34, pp. 261-281.
Mazlish, B. (1993) The fourth discontinuity: the co-evolution of humans and machines, New York, Simon and Schuster.
Minnegal, M. King, T. J. Just, R. and Dwyer, P. D. (2003) Deep identity, shallow time: sustaining a future in Victorian fishing communities, in the Australian Journal of Anthropology, Vol. 14(1), pp. 53-71.
Mortimore, P. (2001) Globalisation, Effectivensess and Improvement, in School Effectiveness and School Improvement, Vol. 12(1), pp. 229-249.
Newell, P. (2003) Globalization and the Governance of Biotechnology, in Global Environmental Politics, Vol. 3(2?), pp. 56-71.
Nielson, J. (1970) Relative Identity, New Gricles, Vol. 4(3), pp. 241-260.
Pieterse, N. (2000) Global futures: Shaping globlisation, London, Zed Book.
Robertson, R. (1992), Globalization, London, Sage.
Robertson, R. (1995) Glocalization: Time-space homogeneity-heterogeneity, in: S. Featherstone, S. Lash & R. Robertson (eds.), Global Modernities, London, Thousand Oaks and New Delhi, Sage.
Rosenau, J. N. (1999) The Future of Politics, in Future, Vol. 31, pp. 1005-1016.
Stevenson, T. (2000) Creating future cultures, in Futures, Vol. 32, pp. 919-923.
Quine, W. V. (1963) From a Logical Point of View, New York, Harper and Row.
Taylor, A. (2002) Global governance, international health law and WHO: looking towards the future, in Bulletin of the World Health Organization, Vol. 80 (12), pp. 975-980.
Turnerm B. (1999) Classical Sociologym London, Sage.
Van der Veer K. (2003) The future of western societies: multicultural identity or extreme nationalism?, in Futures, Vol. 35(2), PP. 169-187.
Vrooman, S. S. (220) The art of invective: Performing identity in cyberspace, in New Media & Society. Vol. 4(1) pp.51-70.
Young, C. and Light, D. (2001) Place, national identity and post-socialist transformations: Williams, B. A. O. (1960) Bodily Continutity and Personaol Identity, A. Reply Analysis, XX
منبع: سایت دکتر سعیدرضا عاملی
- ۸۵/۱۲/۱۰