تجربه جالب دل کندن از شبکههای اجتماعی
آیا می شود شبکه های اجتماعی، نرم افزارهای اشتراک گذاری و کلا فضای مجازی را در ایام تعطیلات و یا حتی در برخی روزها به کلی فراموش کرد و آنها را هم به تعطیلات فرستاد؟ این پرسش حقیقتا برای عده ای از مردم بسیار جدی است، چون تصور تعطیل کردن فعالیت در شبکه های اجتماعی اینترنتی و تلفن همراه غیرقابل قبول است و برای آنها چیزی شبیه به خودکشی است.
اما من می خواهم از تجربه خودم در کشیدن سیم رایانه و قطع کردن همه شبکه های اجتماعی تلفن همراهم با شما صحبت کنم. این قضیه مربوط به سفر من به لندن در ایام تعطیلات امسال است. من توییتر، فیسبوک، اینستاگرام و واین خود را قطع کردم و چند روز به لندن رفته ام. می دانم سیل عظیم دوستان و همکاران من هستند که پشت سر من فریاد می زنند و از من هم اثری پیدا نمی شود. اما همه بدانند که من نیستم!
مطمئن باشید اگر راه علاجی برای بحث اعتیاد به فضای مجازی و شبکه های اجتماعی باشد همین ترک گفتن آنها است. شما باید این راه را امتحان کنید وگرنه اعتیاد شما به این شبکه ها هر روز عمیق تر می شود.
من به طور جدی تصمیم گرفتم چند روز پایانی سال – که معمولا بسیار شلوغ و پررفت و آمد است- را از تلفن همراه و رایانه ام فاصله بگیرم. هنوز نمی دانم می توانم یا نه، اما این راهی بود که من باید می رفتم.
این اتفاقی بود که بلافاصله و بدون هیچ پیش زمینه ای می بایست انجام می شد.
من حتی یک کار عجیب هم کردم، با فیسبوک و توییتر تماس گرفتم و به آنها گفتم می شود شما هم برای تعطیلات آخر سال میلادی، چند روزی به خودتان استراحت بدهید!؟ که البته آنها اصلا از این ایده استقبال نکردند!
این چند روزی را که به خودم استراحت دادم و سراغ شبکه های اجتماعی رایانه و گوشی ام نرفتم، 40 هزار توییت، 621 پیام در واین و 1357 پست در اینستاگرام برایم آمده است. نمی دانم این حجم از فعالیت در شبکه های اجتماعی را می توان نشانه فعالیت سالم اجتماعی دانست یا ناسالم!؟ اما به هر حال من کسی هستم که همیشه آن لاین بوده و دائما در حال به اشتراک گذاشتن مطلب و عکس در شبکه های اجتماعی هستم و این دو هفته غیبت برای خیلی ها کلی عجیب بوده است.
این را هم بگویم که من هیچ وقت نمی توانستم آن لاین نبودن را تصور کنم. من کسی هستم که از ترس "فالو" نشدن یا لایک نخوردن توسط دیگران حتی دو ساعت پشت سر هم، آف لاین نبودم. حتی شب ها – 1 یا 2 صبح – از خواب پا می شوم و پست های خود را چک می کنم!
اما دیگر بس بود، یعنی با خودم فکر کردم که دیگر به یک استراحت نیاز دارم. حالا که سال هم دارد جای خود را به سالی نو می دهد من هم باید خودم را عوض کنم، هرچند این تصمیم را دیر گرفتم اما بالاخره باید انجامش می دادم.
من برای اینکه سیم رایانه و گوشی ام را بکشم چند دلیل برای خود آوردم، اول اینکه نیاز داشتم با خانواده ام دوباره رابطه برقرار کنم چون تقریبا داشتم آنها را از دست می دادم! باید یک بار دیگر مستقیم به چشمهایشان نگاه می کردم چون چند وقتی بود از بس سرم در گوشی ام بود، رنگ چشمهایشان داشت فراموشم می شد!
دوم اینکه باید با دیگران مخصوصا به خانواده ام "گفتگو" می کردم. خوب من یک انسانم، پس کی می خواهم با یک انسان دیگر و روبروی او حرف بزنم؟
سومین دلیل این بودکه دیگر کم کم داشتم احساس می کردم دارم از جامعه اطراف خودم دور شده و به کنار پرت می شدم، من هم نیاز دارم با دوستانم – البته بدون گوشی- به خرید بروم و یک جنس را از نزدیک ببینم و بخرم.
من دیگر فکر نمی کردم که گوشی ام عضوی از بدنم است، وقتی ایمیل و یا خبری را از دست می دادم، دیگر فکر نمی کردم که دنیا از دست رفته است، دیگر نیازی به ساعت مچی هوشمندم نداشتم، وقتی ایمیلم را چک نمی کردم دیگر احساس ناخوشایندی نداشتم.
من قبل از درمان خودم، به یک بیماری مبتلا بودم، بیماری به نام اول بودن! یعنی من باید اول از همه خبر ثبت نام تیلور سویفت در سفر بی بازگشت به کره مریخ در پروژه مارس وان را برای همه می فرستادم، اگر اول نبودم احساس بدبختی می کردم. آیا به اشتراک گذاشتن این خبر تعهد یا ماموریت من بود؟ مگر میلیون ها آدم دیگر در دنیا نبودند که این کار را بکنند؟ مگر وظیفه من است که به همه دنیا بگویم سویفت می خواهد چه غلطی بکند؟
من کم کم به شخصیتی تبدیل شده بودم که می خواست اول باشد، انگار یک مسابقه جهانی در جریان است که من حتما می بایست در آن اول بشوم. بالاخره فهمیدم که از این مسابقه بیهوده کنار بروم و اجازه دهم میلیون ها نفر دیگر در این مسابقه اول بشوند.
من توانستم این کار را بکنم، من توانستم بر ترس "ناپدید شدن و گم شدن از صفحات اجتماعی" غلبه کنم. اما من این کار را کردم و از یک انسان که هیچ توییت و خبری را از دست نمی داد به کسی تبدیل شدم که فقط اسمش در پروفایل اینستاگرام بود.
شاید به من بخندید اما من چند روز به هیچ شبکه اجتماعی سر نزدم و اکنون زنده ام!
شما هم بدانید من از 22 دسامبر ( یعنی همین امروز) از اینترنت و گوشی ام خداحافظی کردم و به لندن رفتم. این مسافرت تا 4 ژانویه 2015 طول خواهد کشید. نگران من نباشید. من زنده ام و فقط از دنیای مجازی، مرده ام!
برایم آرزوی موفقیت کنید و اگر شما هم می خواهید این تجربه را داشته باشید برایم بنویسید.
خدانگهدار...
منبع: لانس آنالوف - وبسایت http://mashable.com
ترجمه: شفقنا
- ۹۳/۱۰/۰۳