حمایتگرایی دولتی از صنایع نوزاد؛ تیری در تاریکی
داود صفی خانی - حمایتگرایی دولتی از صنایع نوزاد موضوعی پرچالش در دنیا محسوب میشود، کشورهای توسعه یافته در دنیای امروزی با تمام فراز و نشیبهای سیاستگذاری در نهایت به یک سیاستگذاری هوشمند و موثری در این زمینه رسیده و توانستهاند در نهایت بر چالشهای سیاستگذاری در این زمینه در جهت توسعه رفاه جامعه غلبه کنند.
اما در این زمینه چالشهای بسیاری پیش روی دولتها توسعه نیافته وجود دارد، در کشور ما هم بعد از دهههای متمادی و سیاستگذاریهای تقریبا ثابتی که در دولتهای مختلف در این زمینه انجام شده، خروجی در نهایت منجر به رفاه مصرفکننده و حجیمتر شدن کیک اقتصادی کشور نشده است.
در واقع دولتهای مختلف با وجود تفاوت اندکی سیاستی ثابت در این زمینه را اجرایی کردهاند و آن افق، چشمانداز و امید به تغییرات اساسی در سیاستگذاریها به شرح و تفصیلی که کشورهای توسعه یافته در این زمینه پیموده و اجرا کردهاند را در سپهر سیاستگذاریهای داخلی نمیبینیم، از این رو به نظر میرسد دولت مسعود پزشکیان هم با تغییرات غیر موثری همچنان در همان مسیر دولتهای قبل در حال حرکت خواهد بود.
در این زمینه سوال جدی این است که حمایتگرایی دولتی از صنایع مختلف از جمله خودرو، لوازم خانگی، کالاهای فناوری و در کلیت همه تولیدات داخلی چرا با وجود اصرار مداوم سیاستگذاریهای دولتی منجر به خلق مزیتهای رقابتی بینالمللی و افزایش رفاه جامعه نشده است؟
علت آیا در ضعف عملکرد حمایتگرایی دولتهاست یا نه صنایع ما توان ایجاد زنجیرهای از ارزش افزوده رقابتی ندارند؟
این سوال از آن جهت مهم است که دورنما و چشماندازی موثر به دولت چهاردهم میدهد تا بتواند حداقل در راستای اصلاح سیاستگذاریهای اشتباه گذشتگان تعلل و سستی به خود راه ندهد و با درک درست مشکل، در راستای اصلاح آن قدمهای محکمتری بردارد تا اصلاحات اساسی در سیاستگذاریها از یک جایی به شیوه درست آن برداشته شود.
برای جواب دادن به این سوال مهم، موضوع را از زاویه موثری میشکافیم:
*تئوری حمایت از صنایع نوزاد میگوید که صنعتگران کشورهای پیشرفته یک مزیت خدشهناپذیر رقابتی نسبت به صنعتگران نوپای کشورهای در حال توسعه دارند؛ هر دوی این صنعتگران باید هزینه ثابت هنگفتی بابت راهاندازی کارخانه، خرید ماشینآلات و تأسیس زیرساخت متحمل شوند، اما صنعتگران کشورهای پیشرفته میتوانند هزینههایشان را بر شمار زیاد تولیداتشان «سرشکن» کنند (صرفههای مقیاس بزرگ تولید)؛ این موضوع یک مزیت قوی رقابتی در بازار جهانی به آنها میبخشد.
علاوه بر آن، صنعتگران کشورهای پیشرفته به منابع عظیمی از نیروی کارآزمودهی انسانی، سرریز دانش فنی سایر شرکتها و فناوریهایی دسترسی دارند که تنها در داخل آن کشور موجود است و صنعتگران نوپای کشورهای در حال توسعه دستشان از آنها کوتاه است. تئوری صنایع نوزاد از این موارد نتیجه میگیرد که کشورهای در حال توسعه میبایست با اعمال محدودیتهای گمرکی، «مزیت هزینهایِ» صنعتگران کشورهای پیشرفته را در بازار داخلی خنثی کنند تا صنعتگران داخلی توان گسترش مقیاس تولیدشان را پیدا کنند و به صرفههای ناشی از مقیاس برسند و بدین طریق در بازار جهانی رقابتپذیر شوند.*
مفاهیم بالا ساختاریترین توجیه برای حمایتگرایی دولتی از صنایع نوزاد هست که تقریبا پای ثابت همه تئوریهای قابل اجرا در کشورهای توسعه یافته بوده است و زیر بنای اصلی و اساسی حمایتگرایی همه دولتهای دنیا از جمله کشور ما را هم شامل میشود.
اما بار دیگر برگردیم به سوال اینکه در نهایت چرا کشورهای توسعه یافته در زمینه اجرای سیاستگذاریها موفق عمل کردهاند و هنوز ما در کشور اندرخم یک کوچهایم!
حتی کشورهایی مثل ویتنام هم با بکارگیری درست سیاستگذاری حمایتی در عرض تنها یک دهه توانستند خود را به چهارمین تولید کننده بزرگ موتورسیکلت دنیا تبدیل کنند در حالی که صنایع مختلف ما بعد از دهههای متمادی حمایتگرایی هنوز در تامین نیاز داخلی هم مشکل دارند!
مشکل سیاستگذاری در کشور ما جدا از بحث تحریمها، مشکلات مراودات مالی بینالمللی، عدم ارتباط موثر با فناوریهای فراملی، عدم الحاق به WTOو… عدم توجه به یک مقوله مهم است، اساسا سیاستگذاران دولتی در دهههای متمادی به قدری غرق در حمایتگرایی از صنایع مختلف با اعمال ممنوعیتهای واردات، تعرفهگذاری بالا، بروکراسیهای فزاینده برای واردات کالا و … هستند که هدف نهایی حمایت از تولید داخل به فراموشی سپرده شده است.
در واقع هدف نهایی همه دولتهای توسعهگرا برای حمایت از صنایع نوزاد، یک اصل بدیهی و روشن است و آن رفاه مصرفکننده است، مفهومی که در نظام سیاستگذاری حمایتی در کشور ما دهههاست به فراموشی سپرده شده و در نتیجه آن با هر مرحله از اعمال سیاستگذاریهای حمایتی دولتی از تولیدکنندگان داخلی به همان نسبت رفاه مصرفکننده ایرانی رو به نزول رفته است.
در واقع آزمون دیگر حمایتگرایی، جبران رفاه از دسترفته مصرفکننده است، بدین معنا که اعمال تعرفههای سنگین گمرکی و ممنوعیتهای واردات رفاه مصرفکننده را کاهش میدهد تا سود تولیدکننده را افزایش دهد.
از طرفی مشکل ساختاری دیگر استراتژی پرخطای تولید کنندگان داخلی است که با استفاده از وجه فراموش شده سیاستگذاری حمایتگرایی دولتی با اعمال انحصارهای گوناگون رفاه مصرف کننده داخلی را روز به روز تضعیف کنند.
در واقع با جمیع حمایتهای دولتی مطالبه اصلی این است که تولیدکننده سود حاصل از انحصار (رانت اقتصادی) که ممنوعیتها و حمایت گمرکی برایش آفریده را در انباشت قابلیتهای فناورانه سرمایهگذاری کند؛ بدین معنا که فناوریهای نوینی بخرد، نیروی کارش را آموزش و پرورش دهد، آزمون و خطا کند تا «دانش عملی» در تولید بدست آورد و مقیاس تولیدش را گسترش دهد تا به صرفههای مقیاس برسد و قابلیت رقابت در ابعاد بین المللی را کسب کند. به نحوی که بعد از یک بازه زمانی حمایتگرایی با برداشتن آن حمایتها و بازکردن کانال واردات، کاهش تعرفهها و حذف بروکراسیهای پیرامون این فرایند، بتواند با برندهای دنیا رقابت کند. به زبان ساده در نتیجه این موارد کالای مقرونبهصرفه به مصرفکننده عرضه کند.
با این تعاریف روشن، لیکن در واقع مشکل سیاستگذاری دولتها در کشور ما عدم توجه به این موارد مهم است، در واقع این بخش مهم و هدف اصلی فراموش شده و باعث انحرافات اساسی در هدف نهایی حمایتگرایی دولتی از صنایع نوزاد هست که به طور وسیعی مصرف کننده ایرانی را دچار زیان کرده است.
درست عکس این رویه در کشورهای توسعه یافته با توجه عمیق به این مقوله در نهایت اهداف اصلی یعنی رفاه مصرفکننده تامین شده و به دلیل عمق رقابت شدید در نهایت خیرعمومی آن به مردم میرسد نه صرفا تولید کنندگان که بتوانند نوعی از انحصار را نهادینه کنند!
*CollectiveAction
(منبع:عصرارتباط)
- ۰۳/۰۸/۲۹