حکمرانی سایبری ایران در حال تقویت یا فرسایش؟

علی حسینی– مقاومت در برابر فناوری در جهان امروز، معادل کنار گذاشتن منطق، پیشرفت و آیندهنگری است. در عصری که هر لحظه آن با شتابی بیسابقه در عرصههای دیجیتال، ارتباطات و دادهمحوری سپری میشود، بیتفاوتی یا خصومت با فناوری به معنای نوعی خودتحریمی ساختاری و آگاهانه است.
در چنین شرایطی، هر اقدامی که در راستای محدودسازی دسترسی عمومی به فناوری، اطلاعات و زیرساختهای ارتباطی باشد، به طور مستقیم توسعه را متوقف میکند و ملت را از مسیر جهانی دور نگه میدارد. تاریخ سیاستگذاری ارتباطی در ایران طی دهههای اخیر، نمونهای گویا از این نوع برخوردهاست؛ برخوردهایی که نهتنها توسعهای درپی نداشتهاند، بلکه گاه عملا به تضعیف بنیانهای اقتصادی، اجتماعی و حتی دولتی منجر شدهاند.
از نمونههای بارز این سیاستهای بازدارنده، میتوان به فیلترینگ گسترده شبکههای اجتماعی، محدودسازی پهنای باند، جمعآوری تجهیزات ماهوارهای و اعمال نگاه صرفا امنیتی به فضای مجازی اشاره کرد. این رویکردها، نهتنها مانع شکلگیری اکوسیستم دیجیتال در کشور شدهاند، بلکه به اتلاف منابع، خروج سرمایه انسانی و تضعیف اعتماد عمومی دامن زدهاند. واقعیت این است که فناوری را نمیتوان در قفس نگه داشت؛ این پدیده، به دلیل ماهیت جهانی و سیال خود، همواره راهی برای عبور از موانع مییابد. آنچه امروزه به یک بحران ملی تبدیل شده، نه صرفا فقدان زیرساختهای فناورانه، بلکه بحران در نگرش سیاستگذاران به فناوری است.
هشدار از درون
هشدارهای اخیر، از جمله اظهارات صادق عباسی شاهکوه، رییس پیشین سازمان تنظیم مقررات، نشاندهنده این است که حتی نهادهای رسمی نیز به بحرانی بودن وضعیت پی بردهاند. وقتی یک مقام فنی ارشد صراحتا هشدار میدهد که بیتوجهی به توسعه فیبر نوری میتواند موجب مهاجرت کاربران به اینترنت ماهوارهای شود، باید این حرف را نه یک دغدغه فنی، بلکه زنگ خطری در حوزه ارتباطات دانست چرا که در صورت وقوع چنین رخدادی، نهتنها کنترل حکمرانی بر فضای دیجیتال کشور از دست خواهد رفت، بلکه بازار ارتباطی ایران نیز به راحتی در اختیار بازیگران خارجی قرار میگیرد؛ بازیگرانی که هیچ پاسخگویی داخلی نسبت به امنیت دادههای کاربران ایرانی نخواهند داشت. با این حال، بحران کنونی به زیرساختهای فنی محدود نمیشود.
بحران واقعی، در نهاد اندیشه و سیاستگذاری نهفته است؛ تفکری که بهجای توسعه زیرساخت، به مسدودسازی محتوا اولویت میدهد. چنین نگرشی، نهتنها مانع رشد است، بلکه از اساس توسعهستیز است. در جهانی که انقلاب دیجیتال در حال تغییر چهره شهرها، اقتصاد، آموزش و روابط اجتماعی است، اصرار بر کنترلهای کور فناورانه جز عقبماندگی نتیجهای ندارد. وقتی در کشور، تمرکز بر بستن پیامرسانها و محدود کردن کاربران است و نه بر ساختن یک زیرساخت قدرتمند، طبیعی است که نهتنها اینترنت ثابت به قهقرا میرود، بلکه حتی ظرفیت شبکههای موبایل نیز توان پاسخگویی به تقاضاهای روزمره را از دست میدهد.
زیرساختهای ناکارآمد، قاتل نسل پنجم ارتباطات
عدم توسعه زیرساخت فیبر نوری، به طور مستقیم به شکست در توسعه فناوریهای نوینی مانند 5G نیز منجر شده است. این در حالی است که نسل پنجم ارتباطات، یکی از الزامات کلیدی برای ورود به عصر اینترنت اشیا، هوش مصنوعی و شهرهای هوشمند محسوب میشود. وقتی ستون فقرات فناوری در کشوری ضعیف باشد، نمیتوان انتظار داشت که بدنه آن استوار بایستد. کشورهایی که امروزه در عرصه دیجیتال موفقند، دقیقا همانهایی هستند که ابتدا به توسعه زیرساخت توجه کردهاند و سپس برمبنای آن، محتوا، خدمات و فناوریهای نوظهور را بومیسازی کردهاند.
محتوا؛ حلقه مفقوده زیست بوم دیجیتال ایران
از سوی دیگر، در ایران شاهد یک تناقض آشکار هستیم: حتی در صورت توسعه زیرساخت، آیا محتوا و خدماتی وجود دارد که کاربران را به استفاده از آن ترغیب کند؟ پاسخ غالبا منفی است. در کشور، بهندرت میتوان سرویسهای بومیای یافت که در رقابت با پلتفرمهای جهانی مانند یوتیوب یا نتفلیکس، تجربهای همسطح یا نزدیک به آنها ارائه دهند. این مساله باعث میشود کاربران، باوجود امکانات فنی بالقوه، علاقهای به استفاده از آنها نداشته باشند. در واقع، ما با پدیدهای روبهرو هستیم که در آن نه عرضه مناسب وجود دارد، نه تقاضای واقعی چراکه محتوای داخلی اغلب از کیفیت کافی برخوردار نیست و بهشدت با سانسور و محدودیت مواجه است. این فقدان محتوا، خود به مانعی برای توسعه تبدیل شده است. در چنین شرایطی، سوءبرداشتهای مکرر در سطح تصمیمگیری نیز مزید بر علت شدهاند. برخی مسوولان هنوز بر این باورند که فناوریها، الزاما جایگزین یکدیگر هستند؛ مثلا اگر اینترنت ماهوارهای گسترش یابد، دیگر نیازی به توسعه فیبر نوری نخواهد بود. این در حالی است که تجربه جهانی نشان میدهد این دو فناوری مکمل یکدیگرند.
اینترنت ماهوارهای راهکاری برای مناطق دورافتاده و شرایط اضطراری است، در حالی که فیبر نوری بستر اصلی ارتباطات پایدار شهری، صنعتی و تجاری محسوب میشود. نگاه صفر و یکی به فناوری، یا ناشی از ناآگاهی است یا نوعی تعمد در نفی توسعه؛ در هر دو حالت، نتیجه یکسان است: زیان برای مردم، اقتصاد و آینده کشور.
این در حالی است که جوهره فناوری، انعطافپذیری و پیشروی مداوم است. نمیتوان جلوی موج را گرفت؛ تنها میتوان آن را هدایت کرد یا زیر آن غرق شد. فیلترینگ، محدودسازی یا کند کردن ارتباطات، صرفا مسیر دسترسی کاربران را دشوارتر میکند و هزینههای آن را بالا میبرد اما در نهایت، فناوری راه خودش را باز میکند. کاربران نیز همیشه راهی برای دور زدن محدودیتها پیدا خواهند کرد اما با هر بار ایجاد مانع، دولت هزینهای مضاعف را به جامعه تحمیل میکند؛ هزینهای که هم اقتصادی است و هم اجتماعی.
فرسایش سرمایه اجتماعی
شاید مهمترین آسیب ناشی از این سیاستها، نه کاهش سرعت اینترنت یا نارضایتی کاربران، بلکه تضعیف سرمایه اجتماعی باشد. در دنیای امروز، اتصال به اینترنت یک حق شهروندی محسوب میشود، نه یک امتیاز. مردمی که به این حق دسترسی ندارند، احساس محرومیت و تبعیض میکنند. این احساس، در بلندمدت، به بیاعتمادی به ساختار حکمرانی و نظام تصمیمگیری منجر میشود. به عبارت دیگر، ناتوانی در فراهم آوردن دسترسی آزاد، سریع و پایدار به اینترنت، نهتنها به اقتصاد دیجیتال آسیب میزند، بلکه انسجام اجتماعی را نیز تهدید میکند. با این حال، هنوز برای بازگشت به مسیر درست دیر نشده است. راهحل در تغییر بنیادین نگرش حاکم بر سیاستگذاری ارتباطی است. باید پذیرفت که فناوری، دشمن نیست؛ بلکه ابزاری برای اقتدار، پیشرفت و توانمندسازی ملی است. اینترنت آزاد، یک فرصت است، نه تهدید.
توسعه زیرساختهای ارتباطی، راهی برای تحقق عدالت ارتباطی است، نه منافذ نفوذ امنیتی. محتوا اگر درست و خلاقانه تولید شود، میتواند تربیتکننده نسلی آگاه، خلاق و مشارکتجو باشد؛ نه تهدیدی برای ارزشها. پرسش اصلی این است که تا کی قرار است با پاک کردن صورتمساله، خود را از مواجهه با واقعیت برهانیم؟ فناوری با سرعت خود به پیش میرود؛ بیتوجه به آنکه ما همراهش باشیم یا نه. انتخاب نهایی با ماست، یا سوار بر موج آن میشویم و بهسوی توسعه حرکت میکنیم، یا در مواجهه با آن گرفتار خواهیم شد. آینده، متعلق به کسانی است که جسارت همنشینی با فناوری را دارند، نه به آنانی که از ترس تغییر، در حصار گذشته ماندهاند. (منبع:جهان صنعت)