خودمان تلگرام را فیلتر کنیم
محمدرضا رسولی - توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را (سعدی)
یک خبر غیررسمی میگوید امروز صبح قرار است کمیته فیلترینگ درباره ادامه کار اپلیکیشن پیامرسان تلگرام تصمیمگیری کند.
این به آن معناست که یکی از احتمالها «مسدود شدن» این نرمافزار است. در مخالفت با فیلترینگ میتوان از آنهایی که میخواهند دسترسی به این نرمافزار را قطع کرده یا آنقدر کندش کنند که مردم قیدش را بزنند، باید پرسید آیا با این تصمیم بیش از 15میلیون ایرانی کاربر این نرمافزار خوشحال میشوند یا ناراحت؟! آیا به این فکر کردهاند که بخش زیادی از کارهای جاری مردم با همین نرمافزار و نمونههای مشابه انجام میشود؟ آیا واقعا هنوز فکر میکنند محدودسازی در دسترسی به تکنولوژی نتیجه خواهد داشت؟ بیش از 40سال قبل یکی از مدیران آژانس اطلاعات آمریکا گفته بود:«تنها راه سانسور کردن واقعی یک شبکه الکترونیکی که با سرعت 648میلیون بیت در ثانیه فعالیت میکند، قطع برق کلید اتصال است.»
حالا سرعت انتقال اطلاعات بسیار بیشتر و کارکرد وسایل ارتباط جمعی پیچیدهتر شده است. شاید دسترسی به این نرمافزارها را بشود محدود کرد اما با نمونههای دیگر چه میتوان کرد؟ یک روز «اورکات»از آمریکا آمد، یکبار «وی چت» از چین، حالا هم پای «تلگرام» روسی در میان است. حتما هم روز دیگری، نمونهای دیگر از سرزمینی دیگر جای آنچه را ما خالی میکنیم، پر خواهد کرد. وابستگی به بیگانگان در خدمات استراتژیکی مانند این نرم افزارها البته جای نگرانی هم دارد. اما همچنان که از قول سعدی علیهالرحمه آوردم، باید برای آنچه از مردم میخواهیم بگیریم، نسخههای وطنی مناسب جایگزین کنیم. آزمون و خطاهای ما در تولید و توسعه نمونههای بومی این نرمافزارها هرگز آنقدر جدی و قابل تامل نبوده که کاربران ایرانی را به کوچ از ابزارهای غریبه به ابزارهای خودی راضی کند. دیگر اینکه نباید کاربر ایرانی را از فضای مجازی جهانی دور نگه داشت در شبکههای اجتماعی و موبایلی فیلترشده، فعالیت کاربران ایرانی نیز محدود شده و به این ترتیب وقتی حضورشان را بهعنوان یکی از ابزارهای دیپلماسی عمومی و شهروندی لازم داریم، دستمان خالی میماند. تاکنون بسیاری در ناکارآمدی فیلترینگ به شیوه فعلی استدلال کردهاند و این چند نکته، مختصری از این دلایل بود.
در برابر میشود گاهی حتی از فیلترینگ هواداری کرد. واقعیت این است که شبکههای اجتماعی و موبایلی همیشه هم قابل دفاع نیستند. کمترین ضرر این شبکهها در این روزها، اتلاف وقت است. جوانها، نوجوانها و حتی کودکان ما ساعتها وقتشان را بی هدف در همین شبکهها تلف میکنند.
حالا خیلی از ما به جای اینکه کتاب بخوانیم، مطالعه کنیم، حرف بزنیم و استدلال کنیم تنها پیامهای زیبا را برای هم «فوروارد» میکنیم. این البته حالت خوش بینانه ماجراست. میان انواع گروهها و صفحات و کانالها گاهی مطالبی رد و بدل میشود که ما حاضر نیستیم فرزند و خانوادهمان را برای لحظهای در مواجهه با آنها قرار دهیم. برهنگی و خشونت همیشه از آسیبهای رسانهها بودهاند و امروز با این شبکههای نورسیده و ناخوانده، زندگی ما را آسیبپذیرتر از همیشه کردهاند. وقتی به این جنبه ماجرا فکر میکنیم، میتوانیم بگوییم که فیلترینگ گاهی بهترین انتخاب است.
پس چه باید کرد؟ آیا راه میانهای وجود ندارد؟ باید قید این شبکهها را زد و از آسیبهایشان هم در امان بود یا لذت استفاده از آنها را چشید و البته یکسره در برابر آنچه به ما تحمیل میکنند و از ما میگیرند تسلیم شد؟ «سواد رسانهای» کلیدی است که این قفل را باز میکند.به اعتقاد من باید هم تلگرام و هم همه شبکههای اجتماعی و موبایلی را فیلتر کرد اما منظورم فیلترینگ توسط خودمان است. یعنی این کار بیش و پیش از آنکه دولتها این کار را انجام دهند شهروندان باید پیشگام شوند؛ چیزی که ما در خبر از آن بهعنوان «دروازه بانی» یاد میکنیم. «خانواده» در چنین شرایطی باید پیشرو باشد و حکم همان « کمیته فیلترینگ» را ایفا کند.
یعنی در برابر هر آنچه او را تهدید میکند، مانند دروازهبانی شجاع و البته باهوش بایستد. اینکه پدر و مادرها بدانند این شبکهها چیستند و چه خطراتی دارند، چگونه باید آنها را کنترل کرد، اینکه جوان ما یاد بگیرد سراغ هر محتوایی نرود، اینکه دانشجوی ما یاد بگیرد به جای اتلاف وقت در این شبکهها از آنها بهعنوان ابزاری برای یادگیری استفاده کند، اینکه یاد بگیریم چگونه از حریم خصوصی خودمان در این شبکهها محافظت کنیم و چگونه به حریم خصوصی دیگران احترام بگذاریم را «سوادرسانهای» به ما میآموزد. سواد رسانهای البته گاهی به این مربوط میشود که حتی چگونه و در چه فضایی از رسانهها استفاده نکنیم. اینکه یاد بگیریم مفاهیمی مانند دوستی، محبت و عشق بهتر از هر جایی در کانون خانواده آموزش داده میشوند. اگر میخواهیم اعضای خانواده ما این مفاهیم را در شبکههای اجتماعی جستوجو نکنند، به فرموده شیخاجل باید خودمان جایگزینی برای این بتها به آنها عرضه کنیم؛ چیزی شبیه یک کوهنوردی با فرزندمان.گاهی سواد رسانهای یعنی همین! (منبع:همشهری)