«فشار، بازی، سکوت»
علی شمیرانی - شبکه ملی اطلاعات، نمونهای کامل و قابل تدریس از نقص ساختارها، ضعف قانونها، پیچیدهسازی فرایندها و در نهایت یافتن چرایی شکست کامل، اجرای ناقص و یا طولانی و پرهزینهشدن طرحها و پروژههای کلان در کشور است.
کاری با این که شبکه ملی اطلاعات چه بود و چه شد، ندارم. چون این قصه هم تلخ و بیسرانجام است و هم بسیار تکراری.
مقصود این نوشتار صرفا پرداختن به یک مدل رفتاری و برخورد با شبکه ملی اطلاعات از گذشته تا امروز است. رفتاری آشنا که ظاهرا تغییر دولتها، مجلسها و مدیران نیز آن را تغییر نداده و تبدیل به یک الگو و مدل رفتاری رایج در کشور شده است.
شبکه ملی اطلاعات نزدیک به 14 سال است که یک سیکل بیپایان «فشار، بازی، سکوت» و دوباره تکرار و تکرار این سیکل را طی میکند.
مرحله فشار: در مرحله فشار، به یکباره سرنوشت این شبکه ملی بر سر زبانها میافتد و از هر سو از نمایندگان مجلس، شورایعالی فضای مجازی، مسوولان قضایی، کارشناسان و رسانهها و غیره، همه سراغش را میگیرند، سخنرانیهای آتشین میکنند و باعث و بانیان بلاتکلیفی این شبکه را به باد نقد و کنایه و تهمت میگیرند.
مرحله بازی: سپس وارد مرحله بازی میشویم. منظورم بازی با کلمات است. حالا نوبت باعث و بانیان است که پاسخ منتقدان را بدهند که قانون، تکلیف فلان بخش را روشن نکرده، برداشت ما از بهمان بخش قانون این است، نهادهای دیگر عقب هستند، همکاری نمیکنند و ...
سپس ناظران و منتقدان در ادامه مرحله بازی وارد عمل میشوند و ادعای مجریان را زیر سوال میبرند و دست آخر هم میگویند ما امکانات، بودجه و اختیارات کافی برای اعمال قانون نداریم.
مرحله سکوت: بعد از مرحله بازی، وارد دوران طولانی سکوت میشویم که به یکباره همه چیز به فراموشی سپرده میشود و تو گویی نه خانی آمده و نه خانی رفته! به عبارتی ظاهرا گردوخاک بحثها و جدلها دوباره روی سر تا پای شبکه ملی اطلاعات ریخته و این شبکه زیر همان خاک قبلی که بود باقی میماند تا جلوی چشمها و یادها نباشد تا وقتی دیگر و روزگاری دیگر و مسوولانی دیگر.
برای آنها که سالهاست از نزدیک درگیر و پیگیر این پروژه هستند و چه برای آنها که از دور شاهد هستند، کمی فکر کنیم، آیا این چرخه «فشار، بازی، سکوت»، آشنا نیست؟ آیا تغییر و جابجایی مدیران، تغییری در این سیکل بیپایان ایجاد کرده است؟ به راستی چرا چنین است؟
آیا واقعا نمیدانیم مساله و راهکار برونرفت از این چرخه چیست؟
اگر میدانیم راهحل چیست اما به علت بیانگیزگی، رفیقبازی، سیاسیکاری، عافیتطلبی و هر توجیه دیگر، کاری نمیکنیم که باید خودفریبی، دروغ و تعارف را کنار گذاشت و گفت، وای بر ما!
اگر هم نمیدانیم راهحل چیست، که در این صورت نه تنها وقت و پول و انرژی و امکانات و فرصتهای کشور را به باد دادهایم، بلکه با غصب صندلیها و مناصب، مانع ورود افکار و ظرفیتهای جدید و توانمند برای حل مساله شدهایم و در این صورت هم باید گفت، وای بر ما!
(منبع:عصرارتباط)