منتظر آوار علاءالدین باشید
آوار شدن 17 طبقه پلاسکو همه را ترساند. بهویژه کسانی که در ساختمانهای سالخورده تهران روز و شب میگذرانند و دیگر از نگرانی خواب به چشمشان نمیآید. یکی از ساختمانهایی که این روزها با نگرانی به آن نگاه میشود پاساژ علاءالدین است. با اینکه علاءالدین ساخته شده در سال 74 است و نسبت به سایر ساختمانهای قدیمی تهران سن و سالی از آن نگذشته اما حواشیای که دورش میگردد موجب شده بیشتر از سایر ساختمانها نگرانکننده به نظر برسد. راهروها و راهپلههای باریک و البته طبقاتی که بعدها به آن اضافه شد، خطر آتشسوزیهایی که چندباری هم رخ داد و استفاده از طبقات زیر همکفی که بهعنوان پارکینگ ساخته شد؛ اما این فضا به شکل تجاری استفاده میشود؛ همه و همه دست به دست هم داد تا بعد از پلاسکو نگاهها به سمت پاساژ علاءالدین بچرخد. ساختمانی که شاید به نظر بسیاری اگر قرار باشد بعد از پلاسکو بریزد و آوار شود علاءالدین خواهدبود. به این بهانه سری به پاساژ علاءالدین زدیم تا در این زمینه با کاسبانی که آنجا مشغول به کارند به گفتوگو بپردازیم.
قصه از کجا شروع شد؟
پاساژ علاءالدین یکی از قدیمیترین ساختمانهایی است که تقریباً برای نخستینبار در آن فروش تلفنهمراه و لوازم جانبی شروع شد. یعنی تا قبل از ساخته شدن بازار موبایل ایرانیان و چارسو حسابی یکهتازی میکرد و طرفداران خاص خود را داشت. چنین ویژگیای بسیار مثبت و خوب است؛ اما آنچه بیشتر این پاساژ را معروف کرد ویژگیهای منفی آن بوده. از گرانفروشیها و کلاهبرداریهایی که کم و بیش به گوش میرسد تا طبقه هفتم غیر مجازی که چندین ماه علاءالدین را در صدر اخبار حفظ کرده بود و استفاده تجاری از طبقات زیر همکف به جای پارکینگ، آتشسوزیهایی که چندباری اتفاق افتاد و...
کاسبان در انتظار مشتری
دور تا دور پاساژ علاءالدین پر از دستفروشان لوازم الکتریکی و لوازم جانبی تلفن همراه است. مثل همیشه جای سوزن انداختن نیست و دستفروشان و پیکهای موتوری فضا را پر کردهاند. دور تا دور بالای ساختمان علاءالدین را گونی آبی پوشاندهاند که نشان میدهد این طبقه اضافی در حال تخریب است. کاسبان تلاش میکنند تا مشتریان را به سمت مغازههایشان جذب کنند و مردم یا میایستند و وارد مغازه میشوند یا از کنار آنها عبور میکنند تا به جایی که میخواهند بروند. وارد پاساژ که میشویم راهروها کثیف و بههم ریخته است. مغازهها کوچک و تنگ هم با انبوهی از مشتری. آسانسور و پله برقی خستهتر از آن هستند که بتوان به آنها اعتماد کرد با این حال بسیاری بیتوجه به این موضوع از این وسایل استفاده میکنند. همه سرشان گرم کار و بارشان است.
مالک باید به فکر چاره باشد
برخی از مغازهداران در انتظار مشتری مقابل در مغازههایشان ایستادهاند. سراغ یکی از آنها میرویم و از او سؤال میکنیم آیا بعد از حادثه پلاسکو نگران خرابی و اتفاق حادثه در این پاساژ نیست، که میگوید: «نگران که هستیم اما چاره چیست؟ از زمانی که طبقه هفتم را خراب کردهاند، همه جای پاساژ سیستم اطفای حریق نصب کردهاند.» مغازهدار بغلی میگوید: «اگر قرار باشد زلزله بیاید که هیچ جا در امان نیست چه برسد به این ساختمان. اگر هم قرار باشد اتفاقی برای این پاساژ بیفتد باز هم کاری از دست ما ساخته نیست. باید مالک به فکر چاره باشد...»
کمی جلوتر وارد مغازه دیگری میشویم که آنها هم چندان از شرایطشان راضی نیستند و میگویند: «اگر منصفانه بخواهم حرف بزنم، باید کل این پاساژ را خراب کنند و از نو بسازند؛ اما صاحب این پاساژ به دنبال منافع خود است.
شاید من هم بودم به فکر منافع و سود مالی خودم بودم. اینجا اکثراً بعد از حادثه پلاسکو کاری که کردهاند رفتند و خودشان را بیمه کردند. کار دیگری از دستمان برمیآید؟ من 15 سال میشود در اینجا کاسبی میکنم. حدود 4 سال پیش بود که شروع به ساخت طبقه هفتم کردند. بالاخره باید وقتی یک طبقه به ساختمانی در مرکز شهر اضافه میشود مجوز داده باشند... دوباره آمدند و گفتند باید خراب شود الان هم دارند خراب میکنند. حالا اوضاع ما خوب است به طبقات زیر هم کف بروید از وضعیت آن وحشت میکنید. به ستونهایش نگاه کنید خودتان میترسید؛ اما مردم چارهای ندارند باید کار کنند تا نان به سر سفرههایشان ببرند.»
سازه اولیه علاءالدین این شکلی نبود
کاسب دیگری هشت سال میشود در علاءالدین مغازهدارد و او هم از شرایط گلایه دارد و میگوید: «اینجا اکثر مغازهها بیمه هستند؛ اما بیشتر کارکنان بیمه ندارند. خیلیها که کارگر افغان تبار دارند. آنها هم غیرقانونی اینجا هستند.
اگر به کل ساختمان نگاه کنید ترکیب زشت و بهم ریختهای دارد در صورتی که سازه اولیه اینطور نبوده. اینها خودشان تیغه آهنی را برداشتهاند، جای آسانسور را خراب کردند و مغازه زدند. سه طبقه زیر هم که قرار بود پارکینگ باشد، الان مغازه است.
اینجا اگر روزی اتفاقی بیفتد دستکم 10 هزار نفر باهم درگیر ماجرا میشوند. آوار یک طرف، زیر دست و پا ماندن هم یک طرف. چون نه راه پله درست و درمان، نه آسانسور مطمئن و نه پله برقیهای درست و حسابی دارد.»
فرماندار تهران آمد گفت تخریب نکنید!
موضوع طبقات اضافی پاساژ علاءالدین، بهعنوان یکی از مباحث همیشگی شورای شهر و موضوعات اصلی در سخنان مسوولان قضایی و استانی تهران مطرح بود و البته بهرغم وجود تمام مستندات درباره تخلف در ساخت طبقه اضافی در این مجتمع تجاری، برخورد با آن، با موانعی روبهرو میشد. چنان که محسنی اژهای، سخنگوی قوه قضاییه، گفته بود: «چند وقت پیش یک طبقه از پاساژ علاءالدین که غیراستاندارد و برخلاف مقررات بود را میخواستند تخریب کنند، اما شورای تأمین تهران تشکیل شد و فرماندار تهران رسماً اعلام کرد که این کار انجام نشود!»
موضوعی که نظرها را به سوی فرمانداری تهران جلب کرد و بسیاری از جمله رییس شورای شهر تهران، فرماندار تهران را مسوول این تعویق در برخورد دانستند. در این زمینه یکی از کسبه میگوید: «زمانی که میخواستند طبقه هفتم را خراب کنند فرماندار تهران مانع این کار شد.
چرایش را خدا میداند... میدانید کسانی که طبقه هفتم پاساژ مغازه گرفته بودند چقدر ضرر کردند؟ چه کسی به داد آنها رسید. مغازهدار سرمایه میگذارد که کاسبی کند؛ اما با منفعتطلبی این اتفاقات رخ میدهد.»
اخطار بیاید به مدیریت خبر میدهند نه به مغازهداران
مغازهدار دیگری درباره وضعیت خطرناک ساختمان علاءالدین میگوید: «اصلاً اینطور نیست که بیایند و به تک تک کسبه اخطار بدهند. درباره ایمنی اگر بخواهند اخطار بدهند، مستقیم به ما نمیگویند. به مدیریت اعلام میکنند و ما خبردار نمیشویم. اینجا زمانی که گران فروشی اتفاق می افتد به سراغ مغازهدار میآیند یا اخطار میدهند یا جریمه یا پلمب میکنند. این جور مسائل مربوط به صاحب ملک میشود. می گویند موارد ایمنی در این ساختمان رعایت میشود. خودتان ببینید از نظر ظاهر که چنگی به دل نمیزند. باید دست به دعا باشیم تا اتفاقی دوباره نیفتد وگرنه کاری از دست مغازهداران برنمی آید.»
به این سقف کوتاه و تنگ و تاریک عادت کردهایم
به طبقات زیر همکف که میرویم متوجه منظور مغازهداران طبقات بالا میشویم. مغازههای زیر همکف عجیب تنگ و تاریک هستند و سقف کوتاه آن ترس فرو ریختن را بیشتر به جان آدم میاندازد، اما مغازهداران که انگار به این فضا و هوایش عادت کردهاند اصلاً نگران نیستند. یکی از آنها 7 سال میشود کاسبی میکند و میگوید: «ما برای کار کردن در اینجا عادت کردهایم. بعد هم وقتی اکثر این مغازهها اجارهای است، مستاجران که کاری نمیکنند. چند وقت دیگر جو پلاسکو میخوابد و باز همین آش است و همین کاسه...» (منبع:صبح نو)