ITanalyze

تحلیل وضعیت فناوری اطلاعات در ایران :: Iran IT analysis and news

ITanalyze

تحلیل وضعیت فناوری اطلاعات در ایران :: Iran IT analysis and news

  عبارت مورد جستجو
تحلیل وضعیت فناوری اطلاعات در ایران

۴۹۵ مطلب با نشانه «weblog» ثبت شده است

تحلیل


کریستف کلمب‌های ICT ایران

شنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۴، ۰۲:۱۶ ب.ظ | ۰ نظر

شبنم کهن چی- عرض شود پساتحریم فرصت خوبی برای کشف کشورهای جدید است. ما فکر می کردیم قرار است با کشورهای تکراری و همه شناس تجارت کنیم. اما بعد فهمیدیم که چه فایده دارد با کشورهای شناس وارد معامله و تجارت شویم. باید فرصت های جدید را شناسایی کنیم در جایی که حتی بومیانش هم نمی توانند فرصتی پیدا کنند.

در همین راستا گروهی از مردان آی تی ایرانی در نقش کریستف کلمب قرار است به کشورهای زیر پونز، کنار پونز و پخش و پلا در اقصا نقاط دنیا سفر کنند تا پرچم آی سی تی ایرانی را آنجا برافراشته و با القاب افتخار آفرین به کشور بازگشته و شرح فتوحات شان را تقدیم جامعه ایرانی کنند. کشف این کشورهای کوچک باعث می شود هنگامی که کشورمان مغضوب بین المللی می شود و کشورهای ریز و درشت با ما قطع همکاری می کنند ما آواز سر ندهیم «جیبوتی کجایی؟ دقیقا کجایی؟». همین حالا که اوضاع دوستانه و جو رفاقتی است، هیات ها، هیات وار به کشورهای مختلف سفر کرده و با انتشار سفرنامه و الحاقاتش ما را از وجود ممالک دیگر آگاه کنند.
همه این ها را گفتم که تشکر کنم از مردان بزرگی که قرار است به مولداوی بروند. خبر سفر این عزیزان در اردیبهشت ماه سالی که پیش روست باعث شد من یک کشور را کشف کنم. این کشور که فقیرترین کشور در همسایگی اتحادیه اروپاست به خاطر بیکاری بیشترین مهاجرت را طی سال های گذشته داشته است. لذا من به مردان آی تی توصیه می کنم تا چند نفری در این کشور محصور در خشکی باقی مانده اند و مولداوی ها منقرض نشده اند به آن سفر کنند و در راه برگشت سری هم به رومانی بزنند و آنتی ویروس ایرانی را به عنوان سوغات از این کشور روی سفرنامه شان گذاشته و به آغوش مام وطن بازگردند.

(منبع:فناوران)

قبلابرجام و پسابرجام در ICT

دوشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۱۳ ق.ظ | ۰ نظر

اینطور که من فهمیدم زندگی ما ایرانی‌ها تو این سال‌ها رسما به دو قسمت قبلابرجام و پسابرجام تقسیم می‌شه.

تو دوره قبلابرجام که چند روزی هست ما از توش خارج شدیم، یه سری کارا بود که باید می‌افتاد به پسابرجام. حالا هم که رسیدیم به دوره جدید، باید صبر کنیم تا ببینیم چی میشه؟ اصلا مگه کار دیگه‌ای هم از ما بر میاد.

حالا تو این آی‌سی‌تی خودمونم اوضاع همینطوریاس. قراره خیلی اتفاقا بیفته. مثلا قراره 9 هزارتا شرکت جدید ICT درست بشه، اینترنت چیزها راه بیفته، نسل 5 ایجاد بشه، سرمایه‌گذارای خارجی بیان و کشور رو آباد کنن و هزار تا اتفاق خیلی خیلی خوب دیگه. شما خواننده گرامی هم مدیون هستی اگه باور نکنی!

خلاصه من موندم الان بین یه دو راهی که الان باید منتظر به بار نشستن وعده‌های قدیمی حوزه آی‌سی‌تی باشم، یا وعده‌های جدید.

خب دلیل دارم برای این حرفم. تو قبلابرجام به خدا یه خروار کار جدید تعریف شده بود، که من فکر کنم بعضی‌هاش به عمر نوه من هم نمی‌رسه که سرانجامشو ببینه. البته بذارید منصف باشم خود مسوولان ICT خداییش گفتن که بعضی پروژه‌ها 5 تا 10 سال آینده به سرانجام می‌رسه.

که البته شما زمان اعلام شده از سوی برخی مسوولان رو خوشبینانه باید به توان دو حساب کنی، بعد اگه تو بودی، مدیر مربوطه هم بود و یکی هم بود که بازخواستش کنه، اونوقت می‌تونی پیر که شدی سوال کنی آقا این طرحه چرا به نتیجه نرسید مثلا، طرفم انشالا سالم باشه و آلزایمر هم نگرفته باشه، میگه والا من خواستم کار کنم یه عده‌ای نذاشتن و بعد من هم کلا کار خوابید. (یه جمله کلاسیک تو ایران برای پیچوندن مردم که هیچ اصلا تاریخ!)

حالا یه سونامی جدید از وعده‌های ICT پسابرجامی راه افتاده که چنین می‌شود و چنان می‌شود.

منتها من الان موندم چی به سر وعده‌های قبلابرجام میاد پس؟ برای همین قصد دارم برای اینکه هم خودم از یادم نره، هم بعضی مسوولا، هم بعضی مردم، کتاب هزار و یک وعده ICT رو چاپ کنم. تا هر وقت لازم شد و مسوولی گفت فلان کار را می‌کنیم، من سریع بتونم برم تو فهرست کتاب و ببینم تکراری نیست، انجام شده، قدیمیه، جدیده یا چیه کلا.

رفتم با یه ناشر حرف زدم. بهم گفت دیوانه هستی؟ گفتم خودم هزینشو میدم. ناشر باز گفت دیوانه هستی؟ گفتم ای بابا تو چیکار داری، چاپش کن. گفت آخه دلم می‌سوزه برات که چی بشه اصلا، مرد حسابی بعضی از آقایون به اندازه 50 برابر بودجه کشور و 100 سال آینده وعده دادن خب تو فکر می‌کنی تا اون موقع کتابی که می‌خای بنویسی چند هزار جلدی میشه؟

یه ذره فکر کردم دیدم خب بیراه هم نمیگه. من اگه میخام کار اساسی کنم باید روی نوه و نتیجه‌هامم حساب باز کنم و خب بیچاره‌ها هر چی در میارن باید خرج این کتابه کنن. گفتم باشه خب میرم فعلا یه سایت میزنم.

حالا تو اسمش موندم که بذارم هزار و یک وعده ICT، بزک نمیر ICT میاد، منو وعده‌های سر خرمن ICT یهویی، ICT در هزاره دهم، فراتر از تخیل؟ نمی‌دونم شما هم کمک کنید لطفا.

عزت زیاد

آق فری

(منبع:عصرارتباط)

شبنم کهن چی - به میمنت و مبارکی نیت کرده ام از تهران ِ آلوده، پر ترافیک، شلوغ و گران به یکی از روستاهای خوش آب و هوا مهاجرت کنم. این تصمیم را وامدار آقای ساندرا پیچای و جناب آقای وزیر ارتباطات هستم. ماجرا از این قرار است که اینجا هوا خیلی ناسالم است.
اساسا ما چند جور هوا داریم: سالم، ناسالم و خیلی ناسالم. که در مورد دومی خفه می شوی اما در مورد سومی می میری. ما گفتیم حالا که هوا خیلی ناسالم است و ترافیک هم که از تهران جداناپذیر است و گرانی هم بیداد می کند و تمرکززدایی از پایتخت هم امری لازم و بدیهی است، برویم جای دیگری که حداقلش نمیریم و حداکثرش راحت زندگی کنیم. 
از آنجایی که ما بدون# اینترنت نه می توانیم کار کنیم نه می توانیم مراوده کنیم نه می توانیم درست و درمان زندگی کنیم و اینترنت برای ما شده مثل ناخن بلند برای دخترهای تینیجر که می گویند وای من بدون ناخن کوتاه نمی تونم! گفتیم شهری را انتخاب کنیم که اینترنتش اختلال نداشته باشد و سرعتش هم خوب باشد. رفتیم در موتور آقای پیچای تایپ کردیم اختلال اینترنت... و جای سه نقطه را با اسامی شهرهای مختلف پر کردیم. ما هر شهری را زدیم کل امسال و حتی سال های گذشته اختلال داشته؛ کیش، قشم، اصفهان، قم، کرمان و الخ. ما حتی دیدیدم زاهدان درست وقتی آقای وزیر ارتباطات به آنجا سفر کرده، اینترنت اختلال داشته. همینجا باید خطاب به اینترنت گفت: «اینترنت عزیز شما اگر از بچه نمی ترسی حداقل از بابای بچه بترس! با همه شوخی با صاحبش هم شوخی؟!». البته اعلام شده اختلال همزمان هیچ ربطی به حضور وزیر عزیزمان ندارد. من هم تایید می کنم. 
اگر قرار بود آقای وزیر عامل اختلال اینترنت باشد ما در تهران باید 24 ساعت دچار اختلال اینترنت می بودیم. در حالی که ما 24 ساعت دچار اختلال نیستیم بلکه کندی 20 ساعت در روز و 4 ساعت دیگر هم که ما خوابیم. 
با این اوصاف داشتم کلا از مهاجرت از تهران منصرف می شدم که خبر راه اندازی اینترنت پر سرعت در 18 هزار روستای ایران را خواندم. فکر کن بروی روستا، هوای خوب، غذای سالم، آرامش، بی ترافیک و شلوغی و آلودگی و گرانی، همینطور که اردک های همسایه در حال تفرج هستند، شما با بالاترین سرعت در حال پیگیری اخبار ترامپ باشید. فقط مشکل این است که ما فهرستی از 18 هزار روستایی که اینترنت پر سرعت دار شدند نداریم. نمی توانیم آنها را در موتور پیچای جست وجو کنیم ببینیم اختلالی چیزی دارند یا خیر. بعد اصلا خبر نداریم منظور از اینترنت پر سرعت همان یک سیمی است که کشیدند تا میدان اصلی روستا؟ یا اینکه روستاییان الان رفتند ثبت نام کردند تا خطوط شان رانژه شود و اینترنت پر سرعت را به خانه شان ببرند.  
حالا که قرار است شهرهای بزرگ همچنان دچار اختلال و کندی اینترنت باشند و نظر لطف و خیر به روستاها شود از مسوولان تقاضا دارم در راستای تمرکززدایی از پایتخت و تقویت مهاجرت معکوس که منجر به کمتر شدن ترافیک و پاک شدن هوا می شود، فهرست روستاهای مجهز به اینترنت پر سرعت را منتشر کنند. 

مصاحبه با یک هتاک مجازی

دوشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۵۳ ب.ظ | ۰ نظر

هفته گذشته موضوع فحاشی، تهمت و هتاکی تو این اینترنت و شبکه‌های اجتماعی و موبایلی و غیره صدای همه رو درآورد.

به همین منظور سراغ یکی از دوستام که می‌دونستم یکی از این افراد هست رفتم تا ترتیب یه مصاحبه یواشکی رو باهاش بدم، اونم بدون این که بدونه من اینارو می‌خام ببرم چاپ کنم، راحت باهام حرف زد. واقعیت اینه که دوست من اصلا نشریه و خبر نمی‌خونه. صبح تا شب تو صفحات اجتماعی ول هست، بخونه ببینه چه خبره بعد یه فحشی می‌ده و میره دنبال صفحه یه بدبخت دیگه. با پوزش از الفاظ به کار رفته در متن، بخش‌های ... به هیچ وجه من الوجوه قابل درج نبود. مصاحبه من با اون به این شرح هست: علامت – منم، علامت * هم اونه.

ـ سلام
* خفه شو ادای با کلاس رو در نیار زود بیا تو در رو ببند یخ کردم.

- بله چشم. داری چیکار می‌کنی؟
*تنت میخاره! دارم یکی از آثار مفاخر ایران رو می‌خونم. بیا ببین این یارو پسره خوانندهه چه چرندیاتی جدیدا بلغور کرده.

- چی گفته مگه؟
* یه عکس انداخته ... زیرش نوشته من و سگم یهویی، من رفتم زیرش نوشتم ... شکم‌سیر ... چقدر خرج سگ ... می‌کنی ... سگ!

- خب چرا بهش فحش می‌دی؟ دلش خوش بوده یه چیزی نوشته دیگه.
* ... خورده نوشته، مگه شهر هرته. اصلا دلم خنک نشد بذار یه تکون اساسی باید به خانواده و امواتشم بدم اینطوری نمیشه!

- ای بابا، بیخیال من می‌گم کوتاه بیا تو داری بازم فحش بدتر می‌دی بهش؟
* خفه شو ببینم این یارو زیر پستش چی نوشته (یهو قهقهه مستانه می‌زنه) نوشته تو که بچگیات ... بودی حالا سگتو به رخ ما می‌کشی چاقال!

- جون من بیا بیرون زشته، اصلا من از طرف اون بابا عذر می‌خام!
(دوباره صدای قهقهه که تهش به یه جور عرعر شبیه هست می‌زنه)

بهم گفت بیا جلو این یکی رو خودت بخون، خوب نوشته. با ترس و نگرانی رفتم نزدیک مانیتور دیدم یه هتاک دیگه نوشته: هی امو تو حمونی نیصتی که من یبار ... بحت؟ ... اگه خودتی دو تا فوط کن اگه نه یه فوط. در زمن به مامی و ددی سلام ویجه برسون! خوشکله! راستی اینم بگم، خوشکل‌پسر این دفه رفتی سلمونی بگو زیرابروهاتو اینقدر تابلو ور نداره، مرغ مهله ما هم دیگه فهمیده، برات حرف در میارن، خواستگالات کم می‌شن. از ما گفتن خخخخخخخخخ

آقا منو میگی اومدم کنار گفتم خب که چی بشه، مثلا؟ الان اینکارا آخه چه فاییده‌ای داره؟ اصلا نمی‌ترسی طرف بره شکایت کنه؟
برو بابا، چجوری میخان بیان سراغم، این خوشکله اصلا مگه جرات داره از خونه بیرون بره خخخخ! تازه مثلا شکایت هم کنه کجا می‌خان منو پیدا کنن. شماره موبایلم که از این دکه سر کوچه خریدم و اصلا معلوم نیست مال چه ... هست. تازه فیلتل شکن هم دارم. حالا مثلا چطوری می‌خان منو پیدا کنن؟ بعدم قانون نداریم برای این چیزا!

بهش گفتم نه خوشم اومد، انگار هم قانون بلدی، هم حساب سیم‌کارت الکی و فیلترشکن رو هم کردی. مشغول باش عزیزم من باید برم.

عزت زیاد

آق فری

(منبع:عصرارتباط)

لعنت به این توییتر و تلگرام

دوشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۴۵ ب.ظ | ۰ نظر

توییتر و تلگرام رو به خاطر این که وقت جوونای ما رو گرفتن لعنت نکردم. به خاطر این که باعث رواج پدیده گردن‌پیامکی میان جوونای ما دارن می‌شن، لعنت نکردم.  به خاطر این که باعث شدن تو خونه‌ها و مهمونی‌ها هر کس سرش تو موبایل باشه و اصلا نفهمه نفر کناریش خدای ناکرده از دنیا رفته یا نه، لعنت نکردم.

به خاطر پخش شدن عکسای اون پسره که گفته بود پلیس فتا حواسش به همه چی هست و الانم نمی‌دونم چی شد نگفتم. به خاطر پخش شدن عکسای اون دروازه‌بان که گفته بود منو هک کردن و بعدم معلوم شد هکی در کار نبوده نگفتم.

نه واقعا به خاطر اینا و کلی آدم دیگه که هزار و یکجور مشکل براشون پیش اومده نگفتم. بلاخره هر ابزاری کارکردهای خوب هم داره و تلگرام و توییتر هم حتما به یه دردی می‌خورن وگرنه اصلا ساخته نمی‌شدن. حالا ممکنه من ندونم به چه دردی می‌خوره ولی اونایی که ساختنش داره توپی پول در میارن باهاش و کلی هم به دردشون خورده.

نه علت اینکه گفتم لعنت به این توییتر و تلگرام به خاطر این بود که هفته گذشته در حالی که وزیر ارتباطات یه بار دیگه گفت شرکت تلگرام پذیرفت هر کانالی که این وزارت خانه تقاضا دهد را مسدود می‌کند، مدیر این پیام‌رسان موضوع رو تکذیب کرد.

خب حالا توییتر این وسط چی می‌خاد موضوع که مربوط به تگرام هست؟ خب واقعیتش یه سری فضول بازم بعد از حرفای وزیر ارتباطات، سریع با توییتر یه پیام زدن به مدیر تلگرام و اونم برگشته یه جورایی موضوع رو تکذیب کرده. حالا موضوع رو گرفتین، خب شما فرض کن اگه تلگرام و توییتر نبودن الان مگه می‌شد سه سوته هر بیکار و فضولی بره ته و توی همه چیز رو دربیاره؟

یه لحظه فکر کن مثلا الان سال 1370 هست و نه اینترنتی هست و نه موبایلی و نه خیلی از این ابزارای ارتباطی مزاحم. یه مسوول می‌گفت: آقای فلانی از خارجه اومد رسما شانه منو بوسید و گفت، غلط رسمی بنده را بپذیرید. منم یه سیلی زدم تو گوشش اونم گفت، چشم و خیلی هم ممنون. عزت عالی متعالی و رفت.

خب ماها تو اون سال‌ها با دهان باز و چشمای از حدقه بیرون زده می‌گفتیم بزن دست قشنگه رو، چه کرده ایشون.

اما الان چی؟ دیگه نمی‌شه از این کارا کرد. حرف بزنی سه سوت از یه بچه 10 ساله گرفته تا رسانه‌ها، اظهارات مرده‌ها و زنده‌ها رو میذارن جلوت.

حالا فهمیدین چرا می‌گم لعنت به این اینترنت و توییتر و تلگرام و فیس‌پوک و گوگل و همشون با هم. خداییش دنیا قبلنا خیلی باحال بود. همه هم خیلی دقت می‌کردن آدم چی می‌گفت، الان واسه هر کی هر چی تعریف می‌کنی تازه اگه حواسش یه ذره بهت باشه، هزارتا سند میذاره جلوت، داغون می‌شه آدم. ای امان از توییتر و تلگرام.

عزت زیاد

آق فری

(منبع:عصرارتباط)

لزوم توقف توسعه ICT در زندان‌ها

دوشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۴۱ ق.ظ | ۰ نظر

لطفا قبل از خواندن این مطلب دستمال کاغذی کنار دستتون باشه که اگر کف کردین، بتونید خودتونو به موقع تمیز کنید. چون من کف کردم و حسابی خرابکاری به بار آوردم.

تو خبرها اومده بود چندی پیش فردی با در دست داشتن مرجوعه قضایی به پلیس فتا مراجعه و در خصوص کلاهبرداری با موضوع برنده شدن در قرعه کشی اعلام شکایت کرد. شاکی در پلیس فتا گفته فردی از طریق ارسال پیامک، مبنی بر برنده شدن در مسابقه تلویزیونی و با انجام مانورهای متقلبانه، تمامی موجودی حساب وی را خالی کرده است. 

با توجه به حساسیت موضوع و اینکه هر روز به تعداد شاکیان این پرونده افزوده می شد، کارآگاهان پلیس فتا با انجام کار فنی و اطلاعاتی، موفق شدند ردپایی از این کلاهبردار در زندان "رجایی شهر" کرج به دست آورند. 

خلاصه این که با اخذ مجوز قضایی، متهم از زندان به پلیس فتا منتقل و در بازجویی‌های انجام شده به کلاهبرداری از دو هزار نفر از طریق ارسال پیامک با موضوع برنده شدن در مسابقه تلویزیونی، رادیویی و عناوین دیگر اعتراف کرد و دست آخر هم مشخص شد، این زندانی تونسته از داخل زندان و به روش مذکور 5 میلیارد تومن ناقابل به جیب بزنه.

پلیس هم فعلا 150 نفر از شاکی‌ها رو شناسایی کرده و پیگیری پرونده این زندانی که به 35 سال حبس هم محکوم بوده همچنان ادامه داره.

باور کنید این یکی از قسمت‌های آینده سریال در حاشیه 2 و مربوط به جاسم جاساز نیست! این اتفاق واقعی هست باورتون نمی‌شه تو گوگل سرچ کنید، خودتون ببینید.

تا شما دارید کف‌ها رو پاک می‌کنید، اینم بگم که چند وقت پیش تو خبرها خوندم که دانشگاه‌ها از کندی اینترنت و بسترهای ارتباطی و اجرا نشدن شبکه علمی به شدت گله داشتن. این موضوع هم اصلا جدید نیست و دانشگاه‌ها همچنان هم نالان هستن.

من میگم خب آقا حالا که مشکل کمبود اینترنت و سرعتش رو داریم، حداقل توسعه ICT و خدمات ارتباطی تو زندان‌ها متوقف بشه و به جاش ما امکانات رو در اختیار دانشگاه‌ها بذاریم.

چون اینطوری که داره پیش می‌ره من نگران هستم یه وقت تو زندان‌ها چند وقت دیگه شبکه‌های ماهواره‌ای هم ایجاد بشه و با تبلیغاتی که می‌کنن کلاه مردم بیشتری برداشته بشه در حالیکه دانشگاه‌ها هنوز درگیر مکاتبه و وعده و مجوز و هزار تا مانع دیگه هستن که سرعت اینترنتشون رو بالا ببرن.

تازه مشکل فقط دانشگاه‌ها نیستن، می‌ترسم توسعه خدمات نوین بانکی، تلویزیون اینترنتی، فروشگاه‌های اینترنتی، اپراتورهای جدید مجازی و چندین و چند کار دیگه هم به خطر بیفته. حالا قانع شدین که باید هر چه سریع‌تر جلوی توسعه ICT در زندان‌ها رو گرفت یا بازم بگم؟

عزت زیاد

آق فری

(منبع:عصرارتباط)

Smombie جان! با شما هستم

شنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۴، ۰۲:۳۹ ب.ظ | ۱ نظر

شبنم کهن چی - آمریکایی ها جوری فیلم می سازند که اگر نه همه فیلم اما بخشی از فیلم تبدیل به حقیقت می شود. مثلا می روند درباره سیل های ویرانگر، زلزله های وحشتناک، توفان های بزرگ فیلم می سازند، چند سال بعدش زمین ترک می خورد و مردم را می بلعد، سونامی می آید شهرها را زیر و رو می کند. آنها به همین بلایای طبیعی اکتفا نمی کنند. برمی دارند درباره تشعشعات هسته ای، انفجارهای عظیم، حملات تروریستی و بیولوژیکی فیلم می سازند، همه مردم دنیا را بدبخت می کنند که خودشان توی فیلم خودشان بیایند قهرمان شوند و دنیا را نجات دهند.

آدم های عجیبی هستند آمریکایی ها؛ عشق قهرمان بازی، اکشن، سرعت و فلان. چند سالی است که ساختن فیلم درباره ومپایرها را هم شروع کرده اند. ومپایرها همان کنت دراکولای با ابهت دهه 30 آمریکا هستند که حالا در قرن بیست و یکم، خیلی شیک و خوش سیما زیر نور آفتاب بدنشان می درخشد و بعضی هایشان با انسان ها همزیستی مسالمت آمیزی دارند. زامبی ها هم که همیشه همه جا حضور داشته اند. من شخصا اولین بار زامبی ها را در یکی از کلیپ های مرحوم جکسون دیدم.

البته بهتر است به جای کلیپ بگویم فیلم کوتاه موزیکال! آنجا بود که من فهمیدم زامبی به کسی می گویند که مرده اما در واقع نمرده ولی پوسیده و از قبر بیرون می آید تا بقیه را بخورد یا یک همچین چیزی. مرحوم جکسون به صورت کلی بدآموزی داشت اما این کلیپ تصویری اش به صورت وحشتناکی بدآموزی داشت. چون ما، دوستان و برادرانمان یاد گرفتیم ادای زامبی ها را دربیاوریم و در عالم بچگی آدم خوار شده و دنبال آدم سالم ها کنیم به قصد خوردنشان، که خب خیال تان راحت باشد من نتوانستم تا امروز هیچ آدمی را بخورم. بزرگ تر که شدیم این اصطلاح «زامبی» در دهان مان ماند و چون به هنگام نوجوانی کمی دماغ ها باد می کند و صدا خش برمی دارد و صورت نافرم می شود، ما در نوجوانی دیگر با گفتن یا شنیدن این کلمه به هیجان نیامدیم، بلکه خشونت درونمان نهادینه شد.

حالا که دیگر به دوران میان سالی نزدیک می شویم از این اصطلاح هنگامی استفاده می کنیم که کسی در موبایلش ذوب شده باشد؛ بازی کند یا دایم در تلگرام چرخ بخورد و حواسش به مهمانی و گپ ما نباشد. باید بگویم در این سن و سال استفاده از این واژه، حرص خوردن را در ما نهادینه کرده است.
با توجه به اینکه کلمه زامبی، چیزهای زیادی را در ما نهادینه کرده و ما دیگر خسته شده ایم و گاهی نهادینه شده هامان قاطی می شود و اشتباه بروز پیدا می کند از انتخاب موسسه انتشاراتی لانگِنشاید در آلمان استقبال می کنیم. این موسسه کلمه سال 2015  آلمان را Smombie اعلام کرده است که تلفیقی از دو کلمه Smartphone و Zombie است. این کلمه به کاربر تلفن هوشمندی گفته می شود که محو محتوای تلفن هوشمند خود شده است و از دیگران غافل و بی خبر مانده است. به هر حال خیلی بهتر از زامبی است که ما را یاد مرحوم جکسون و وحشت دوره کودکی و دماغ و رخ رنگ پریده دوره نوجوانی و سرزنش های دوران جوانی می اندازد. این یک واژه نو است که هر چند آلمانی است اما می شود احساسات متفاوتی در ما نهادینه کند اگر درست استفاده کنیم. 
لذا خواهشمندم با طراحی شعارهای مهر محور و مودبانه با استفاده از این کلمه بکوشیم زامبی را از خود دور کنیم. مثلا درکافه ها روی دیوار بنویسیم: Smombie نباشید. یا به افرادی که دایم سرشان توی گوشی هست بگوییم «Smombie جان!» احتمالا متوجه نمی شود پس با روی باز دوباره تکرار کنید: «Smombie جان! دوست عزیز با شما هستم، سرت رو از روی موبایل بردار به ما نگاه کن».(منبع:فناوران)

شوق همگانی برای کمک به ICT ایرانی

سه شنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۱۰ ق.ظ | ۰ نظر

هر چی بیشتر می‌گذره من دارم به این نتیجه می‌رسم که یه شور و شعفی ایجاد شده که هر کس برای پیشرفت کشور هر کاری، هر جایی، هر مقداری ولو اندک از دستش می‌آد، داره انجام می‌ده.

عملکرد جدیدی به نام "در حال بررسی است"

دوشنبه, ۷ دی ۱۳۹۴، ۰۳:۴۸ ب.ظ | ۰ نظر

چند روز پیش داشتم تو اینترنت چرخ می‌زدم که چشمم افتاد به یکی از این سایت‌های خبری فناوری اطلاعات و ارتباطات کشورمون. جالب این که توش هر چیزی پیدا می‌شد، از آگهی و خبر حراج سیسمونی نوزاد و عکس بازیگر جنجالی در توالت گرفته تا آخرین پیشرفت‌های توافق هسته‌ای و نامه زیباکلام به یک مسوول دیگه.

از این سایت همه‌چی‌نیوز بیرون زدم، چون دیدم هر چیزی هست جز اخبار حوزه ICT. آخه داشتم دنبال سوژه گیر دادن می‌گشتم که البته بشه به زبان طنز بهش پرداخت.

اومدم صفحه رو ببندم که چشمم افتاد به لینک یکی از این هزار شورای موجود در فاوای کشور. کلیک کردم و رفتم داخل و یه راست رفتم سراغ بخش اخبارشون که یهو یه چیزی توجهم رو جلب کرد. اول فکر کردم چشمام اشتباه می‌بینه، کمی که دقت کردم فکر کردم مدیر سایت مربوطه یه خبر رو ده بار کپی کرده، خب این چیزا گاهی پیش میاد. بعد دیدم نه یه خبر هم ده بار تو سایت نخورده.

حالا چی شد که من دچار این اشتباه شدم. ماجرا از این قرار بود که دیدم آخر تمام تیترای مربوط به روزهای اخیر این شورا، همه به "در حال بررسی است" ختم شده بود. تیترا جوری پشت سر هم ردیف شده بود که تقریبا یه اثر هنری شکل گرفته بود.

یعنی مثل یه شعر حافظ و سعدی همه اخبار دارای قافیه یکسان "در حال بررسی است" بودن. با خودم گفتم بابا بیخیال یعنی اینقدر هنرمندی ممکن هست، عجب سلیقه‌ای داره روابط عمومیشون!

بعد یهو نظرم عوض شد، گفتم سلیقه چیه، این بابا هر کی بوده احتمالا حال نداشته حتی یکبار خبر رو بخونه یه تیتر دیگه بزنه، به جاش راحت می‌زده فلان چیز در حال بررسی است و بهمان چیز در حال بررسی است و خودشو راحت می‌کرده.

خلاصه گفتم نه اینجوری راه نداره باید ببینم ماجرا کدومشه، نیتش قافیه‌سازی بوده یا حال نداشته تیتر بزنه. همه اون خبرها رو باز کردم تا جریان دستگیرم بشه. چشمام گرد شده بود. دیدم همه اخبار بیشتر از 120 یا 130 کلمه نیست و هر چی زور زدم ببینم یه تیتر دیگه هم میشه برای مطلب زد یا نه دیدم، خیر! پاسخ منفیست.

تو همه خبرها نوشته شده بود در جلسه فلان با حضور بهمان، موضوع فلان بررسی شد.

سوسک بشم اگه دروغ بگم. بعد به یه سری نتایج اخلاقی رسیدم. اول این که تو فکرم غیبت کرده بودم که مدیر روابط عمومی حال نداشته تیتر دیگه‌ای بزنه. دوم این که تو فکرم توهم زده بودم که مدیر سایت قصد داشته قافیه‌سازی بکنه، چون جور دیگه‌ای نمی‌شد اصولا تیتر زد. و سوم این که تو فکرم به این نتیجه رسیدم که جدیدا وقتی گفته می‌شه، فلان چیز در حال بررسی است، یعنی ما در حال کار هستیم.

ولی جواب یه چیز رو توی فکرم نتونستم پیدا کنم. اونم این که موضوعی که مثلا ده ساله در دست بررسی هست و هنوزم تموم نشده، احتمالا صد سال اجراش طول می‌کشه یا شایدم بیشتر، نمی‌دونم؟

عزت زیاد

آق فری

(منبع:عصرارتباط)

طراحی بازی دو سر برد برای الکامپ

شنبه, ۵ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۰۸ ق.ظ | ۰ نظر
شبنم کهن چی -من یک پیشنهاد آماده کردم روی میز بگذارم تا الکامپ آینده هر چه باشکوه‌تر برگزار شود. این پیشنهاد اصناف مختلفی را درگیر خود خواهد کرد که همین امر باعث رونق دادن به بازارهای کوچک و بزرگ در کشور خواهد شد. می‌خواهم طرحی آماده کرده و به شرکت نمایشگاه‌های بین‌المللی ارایه دهم تا طی یازده ماه آینده آن را بررسی کند. در این طرح تلاش خواهم کرد فعالان عرصه اقتصاد را گرد هم جمع کنم تا هنگام برگزاری نمایشگاه الکامپ، اقتصاد کشور را تکان دهند.
در نظر دارم دستفروشان مترو را متحد کنم تا روزهای برگزاری نمایشگاه با غرفه‌آرایی در فضای باز نمایشگاه بین‌المللی تهران رو به اتوبان چمران، اجناس‌شان را با تخفیف‌ عرضه کرده و از متقاضیان خرید ثبت نام به عمل آورند. آنها می‌توانند از متقاضیان خرید بخواهند نزدیک‌ترین ایستگاه مترو به محل کار یا منزلشان را معرفی کنند تا بعد از نمایشگاه آنجا جنس سفارش داده شده را تحویل بگیرند. همچنین می‌توانند باجه اهدای رایگان لواشک و آدامس راه‌اندازی کنند، با یک برند قرارداد تجاری تبلیغاتی ببندند و بازدیدکنندگان را به سمت خود جذب کنند. حتی پیشنهادی برای دستفروشان مترو دارم که از واگن مترو برای غرفه‌آرایی استفاده کنند.
باور کنید این بازی دو سر برد است. بعد از دست‌فروشان مترو، سراغ شرکت دخانیات و دوستان بروم و برای رونق دادن به بازار فرآورده‌های دخانی تولید داخل بخواهم که در نمایشگاه الکامپ با برنامه‌ریزی قوی حضور به هم رسانند. یازده ماه هم فرصت خوبی است که بهمن کمی بجنبد و کیفیت محصولش را ارتقا بدهد.
از سوی دیگر صنف فروشندگان جراید هم درگیر این کار خواهند شد و خدا را چه دیدید! شاید نیم‌چه نمایشگاه مطبوعاتی هم در کنار فرآورده‌های دخانی برپا شد. هر چه باشد، فروشندگان جراید، خوانندگان جراید و تولیدکنندگان جراید از بزرگ‌ترین مشتریان دخانیات هستند. البته چون قرار است فروش سیگار به سقط فروشان و عطاران و سوپرمارکتی‌ها سپرده شود، شاید هم ویترین جراید نداشته باشیم. در طرح من صنف اغذیه‌فروشان نیز جای دارند. ما می‌توانیم ساندویچ‌های فلافل، تخم‌مرغ، کتلت، کالباس خشک و غیره را در غرفه‌های مختلف در مسیر پل هوایی تا درب شمالی نمایشگاه داشته باشیم. همچنین تولیدکنندگان پوشاک را نیز به عرصه کشانده و برایشان فرصتی برای عرضه آخرین مدل‌ لباس‌ با کیفیت درجه سه فراهم کنیم.
در کنار همه این‌ها، یک محل طلایی و تو چشم هم برای کارآفرینان و ایده‌پردازان داشته باشیم که شیشه‌پاک‌کن‌های عجیب و غریب عرضه می‌کنند که خودش کف می‌کند، کف می‌مالد، کف پاک می‌کند یا دوستان پاساژ پروانه که روزهای جمعه میزبان جمعه بازار هستند با آن قطب‌نماها و وسایل دست ساز و غیره آنجا مستقر شوند.
طرحی که من آماده می‌کنم به نمایشگاه الکامپ کمک زیادی می‌کند؛ اول اینکه انتقاد همیشگی به دستفروشان در اطراف نمایشگاه تخصصی برای همیشه از بین می‌رود، دوم اینکه دوستان اینترنت‌فروش و مودم فروشی که در فضای باز نمایشگاه تخصصی غرفه دارند و امسال به تقلید از دستفروشان با فریاد زدن «مودم رایگان، مودم رایگان» یا «اینترنت نصف قیمت» اقدام به جذب بازدیدکننده می‌کردند، شاید رفتار تازه‌ای متناسب با این نمایشگاه در پیش بگیرند، سوم اینکه یک نمایشگاه تخصصی برگزار می‌شود که در کنارش اقتصاد دخانیات، پوشاک، موسیقی، لوازم فنی و اغدیه شکوفا می‌شود.امیدوارم شرکت سهامی نمایشگاه‌های بین‌المللی با همکاری شهرداری تهران و نیروی انتظامی مرا برای ساماندهی حد فاصل پل هوایی اتوبان چمران تا درب شمالی نمایشگاه یاری کنند. لایسنس این طرح برای من محفوظ است. (منبع:فناوران)

خوانندگان محترم حتما خاطرتون هست که بنده چند وقت پیش گفته بودم یه جورایی به دفترچه خاطرات یک مسوول ICT دسترسی پیدا کردم که این هفته چون هم حال نوشتن نداشتم هم این که اون مسوول مطلب جالب و قابل انتشاری نوشته بود، تصمیم گرفتم بخش دیگه‌ای از خاطرات ایشون رو منتشر کنم که به این شرح است:

دیروز صبح هوا خیلی آلوده بود، اما باید تا فرودگاه می‌رفتم. دیگه دارم به این نتیجه می‌رسم، اگه بتونم یه جوری به راننده بگم تو راه رفت و برگشت به فرودگاه مسافر بزنیم، پول خوبی گیر این بنده خدا میاد و یه کمک خرج می‌شه. خب چون پیش میاد تو هفته حداقل دو بار می‌ریم بدرقه رییس. چون رییس کثیرالسفر هست. البته بعد فکر کردم اگه خونه رو ببرم یه جا سمت فرودگاه راحت‌ترم! بعد یاد مدرسه و دانشگاه بچه‌ها افتادم دیدم نمی‌شه و به همون زدن مسافر فکر کردم. حالا شاید اینکارو کردم.

امروز هم گفتن افتتاح نمایشگاه الکامپ هست، باید می‌رفتم چون کار خاصی نداشتم. تو برنامه زده بودن ساعت 9 افتتاحیه آغاز می‌شه. خب از خونه یه ضرب با راننده رفتیم اونجا نشستیم تو سالن. روابط عمومیم هم طبق معمول چسبیده بود به من و نشسته بود کنارم. البته خوشم میاد چون آدم احساس مهم بودن پیدا می‌کنه.

نیم ساعتی گذشت، دیدم خبری از افتتاح نیست. یه روزنامه دست روابط عمومیم بود گفتم بده ببینم، یه ورقی زدم. نیم ساعت دیگه گذشت، دیدم خبری از افتتاح نیست. برگه دعوتنامه رو نگاه کردم دیدم زده افتتاح نمایشگاه بین المللی الکامپ ساعت 9 آغاز می‌شود، اما ساعت 10 بود. تو دلم گفتم ای شیطونا حتما چون می‌دونن اکثرا دیر میان این کلک قدیمی رو زدن که سالن همایش پر باشه برای سخنرانا، دیگه الانا باید شروع بشه. آقا دیدم نیم ساعت دیگه هم گذشت دیگه شاکی شدم و فهمیدم موضوع کلک قدیمیه نیست و یه مشکلی تو کاره.

به روابط عمومیم گفتم پاشو ببین جریان چیه. چند دقیقه بعد برگشت گفت، میگن چون همزمان یه نمایشگاه دیگه بوده افتتاح دیر شده! گفتم نمایشگاه دیگه چه ربطی به اینجا داره؟ گفت: میگن چون افتتاح کننده‌ها باید می‌رفتن اونور عقب افتاده! حسابی گیج شده بودم. گفتم خب چه ربطی داره مگه باید دو تا نمایشگاه بین المللی افتتاح می‌کردن، خب اگه اینطوره چرا ساعت افتتاح رو دیرتر ننداختن. روابط عمومی بدبخت که ترسیده بود گفت من اطلاع ندارم قربان.

یواشکی یه نگاهی به اطراف انداختم، دیدم خدا رو شکر خارجی‌ها تو افتتاح این مراسم بین‌المللی نبودن وگرنه خیلی بد می‌شد. بعد تو دلم گفتم ای بابا منم چه فکرا می‌کنم، اصلا به من چه، بی‌خودی به این روابط عمومی هم گیر دادم. اینطوریه دیگه. مراسم که شروع شد، چون می‌دونستم فقط سخنرانی هست، یه چرت جانانه زدم و بعد هم که تموم شد پیچیدم دفتر!

البته کلافه بودم چون فردا باید دوباره می‌رفتم، فرودگاه پیشواز رییس، خسته شدم به خدا! اگه راه داشت به رییس می‌گفتم تو برنگرد همونجاها بگرد من قول می‌دم هیچ اتفاقی نیفته ماشالا اینقدر مدیر هست که نذاره عدم وجود شما اصلا حس بشه و آب از آب تکون نخوره.

عزت زیاد

آق فری

(منبع:عصرارتباط)

اعطای وام به زوج‌های بالای 80 سال

دوشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۴، ۱۰:۳۹ ق.ظ | ۰ نظر

چرا تعجب کردین؟ به نظر شما اشکالی داره به زوج‌های بالای 80 سال وام ازدواج بدن؟ مثلا اشکالش چی هست؟

مگه اونا دل ندارن؟ مگه اونا خرج ندارن؟

برای باز کردن چرایی اعطای وام ازدواج به سالخوردگان، سراغ سخنگوی بانک ... رفتم و علت رو جویا شدم. اون هم ضمن دفاع از اعطای وام به زوج‌های بالای 80 سال گفت: ببینید عزیزم ما معتقد هستیم که افراد سالخورده عموما دارای نوه و نتیجه و نبیره هستن و خب تقریبا بزرگ فامیل محسوب می‌شن. پس مخارج اونا بیشتر هست و این وام می‌تونه کمک خوبی برای شروع زندگی جدیدشون باشه.

آقای سخنگو ادامه داد: البته توجه داشته باشید که این افراد سالخورده از تجربه به مراتب بیشتری از جوونا برخوردار هستن. مثلا این که اونا می‌دونن چه تعداد مهمون باید دعوت کنن، چقدر غذا سفارش بدن، اصلا مراسم بگیری یا پول پیش خونه رو جور کنن و از این جور مسایل. پس عاقلانه‌تر رفتار می‌کنن و وامی که ما بهشون می‌دیم می‌ره در جای درستی هزینه می‌شه که به ساماندهی زوج‌ها و کمک به شروع زندگی‌ها کمک بیشتری می‌کنه.

سخنگو می‌گفت: این تنها دلیل تصمیم بانک ... برای اعطای وام به زوج‌های بالای 80 سال نیست. ما کار کارشناسی بسیار زیادی روی این موضوع کردیم. شما توجه داشته باشید که احتمال طلاق و جدایی در زوج‌های مسن به مراتب کمتر از زوج‌های جوان هست. الان زوج‌هایی به ما مراجعه می‌کنند که بندگان خدا اصلا نای حرف زدن هم ندارند. خب وقتی شما زیاد حرف نزنی علتی هم برای دعوا کردن پیش نمیاد.

نکته دیگه این که زوج‌های بالای 80 سال احتمال آلودگیشون به انواع مواد مخدر کمتر هست. شما مطلع هستین که الان تعداد زیادی از جوانان احتمال گرایش به انواع و اقسام گل و گیاه و شیشه و غیره رو دارند. وقتی جوونی معتاد بشه خب طلاق رخ می‌ده. بعد وامی که ما دادیم چی میشه؟ هیچ! باد هوا می‌شه. اما یک فرد کهنسال به خاطر آبروشون هم که شده وام ما رو بر می‌گردونن هر طور شده.

آقای سخنگو دست آخر هم گفت: در نهایت این که به نظر شما احترام به بزرگترها واجب نیست. ما یه وام محدود و مشخص داریم با این اوصاف شما قبول نداری این وام باید به زوج‌های بالای 80 سال داده بشه؟

من چیزی برای گفتن نداشتم و به دور دست خیره شده بودم. فقط یاد وام وجوه اداره شده وزارت ارتباطات افتادم که دارن به شرکت‌های قدیمی، بورسی و پولدار حوزه ICT می‌دن. بعد با خودم گفتم خب تا حالا از این زاویه به موضوع نگاه نکرده بودم.

توصیه اخلاقی: تا زمانیکه از این زاویه به موضوعی نگاه نکردین، قضاوت نکنید.

عزت زیاد

آق فری

(منبع:عصرارتباط)

 

هفته گذشته سایتی راه‌اندازی شد به نام خفت‌گیری دات کام، همین اول بگم که به خدا شوخی ندارم این سایت راه‌اندازی شده و هر کی هم باور نداره بره تو گوگل بزنه "سایت خفت‌گیری راه‌اندازی شد یا راه افتاد" ببینه راست گفتم.

کسی که این سایت رو راه‌اندازی کرده گفته، اونقدر صابون خفت‌گیرها به بدنش خورده که تصمیم گرفته ‌سایت خفت‌گیری را طراحی کنه تا سایر کسانی که از آنها خفت‌گیری شده، این تجربه ناخوشایند را در این سایت ثبت کنند.

موضوع حرفم خیلی درباره سایت خفت‌گیری نیست و با آرزوی سلامتی برای راه‌انداز سایت خفت‌گیری، فقط به همین تیکه بسنده می‌کنم که بد نیست این بنده خدا اطلاعات مشروحی به مردم بده که چرا و چیکار می‌کنه که اینقدر خفت‌گیر‌خورش خوب هست. این موضوع قطعا گره‌گشا خواهد بود.

ولی خب خداییش ایده جالبی داشته. خبر رو که می‌خوندم طبق معمول یه ایده به ذهنم زد که منم یه کار مشابهی بکنم، فعلا که ظاهرا همه نشستیم می‌گیم اینطور میشه، اونطور میشه، پساتوافق، پساتحریم، پسافردا و همه هم منتظریم ببینیم چی میشه و کار خاصی هم نمی‌کنیم.

بعد نمی‌دونم چطوری سایت نذری‌یاب اومد تو ذهنم. همین‌جا بگم این سایت نذری‌یاب هم وجود داره‌ها فکر نکنید، می‌تونید ایده کسی رو قاپ بزنید. اما در عنوانی مشابه به ذهنم زد منم سایت وعده‌یاب راه‌اندازی کنم.

به یکی از بچه‌ها زنگ زدم گفتم جریان اینه و منم می‌خام یه همچین سایتی بزنم. رفیقم گفت، مگه مغز ... خوردی! گفتم جااان؟!

چرا آخه خیلی جالبه که. دوستم گفت: آق فری دست بردار، سرکار گذاشتی ما رو تو پولت کجا بود که بخای از این کارا بکنی.

من که فرصت جواب به مغز ... خوردی رو فراهم دیده بودم بهش گفتم، خب همین کارارو می‌کنی که بهت می‌گن قدر ... نمی‌فهمی!

رفیقم نفس عمیقی کشید گفت من اگه ثابت کنم تو پول اینکارو نداری چی؟ گفتم بابا ولمون کن الان شما می‌تونی با 50 هزار تومن یه دامنه بخری و تو یه وبلاگ با اسم همون دامنه سایت رو بیاری بالا. حالا دیدی حالیت نیست. مایه اینکار 50 هزار تا بیشتر نیست.

رفیقم گفت، تو ... واقعا فکر می‌کنی صاحب اون سرویس وبلاگ هم می‌ذاره تو سرورهاش رو بیاری پایین؟ گفتم چطور مگه؟ گفت مرد حسابی می‌دونی چقدر وعده در روز باید روی این سایت بذاری، می‌دونی بعضی از این وعده‌ها در سال بعضا تا ده‌ها و تا صدها هزار بار فقط توسط یه نفر اعلام می‌شه؟ ... جان! شما برای اینکار به یه سرور بزرگ و ددیکیت احتیاج داری که کلی پول می‌خاد.

گفتم جاااان! سرور چیه؟ ددیکیت چیه؟ دوستم گفت هیچی تو خوش باش برو فعلا همون دامنه وعده‌یاب رو بگیر تا کسی نگرفته بعدم سایتت رو بیار بالا. بعدم یواشی زیر لب گفت، مسخره بهش بر هم می‌خوره می‌گم مغز ... خوردی!

من که منظورشو نفهمیدم ولی سایت رو میارم بالا، خیلی‌ها سعی کردن تو زندگی مانع پیشرفت من بشن و لطفا کسی هم نره دامنه سایت رو ثبت کنه‌ها. من اول پیداش کردم.

عزت زیاد

آق‌ فری

(منبع:عصرارتباط)

هفته پیش یادتون باشه گفتم به روشی که نمی‌تونم بگم به دفترچه آنلاین خاطرات یک مسوول ICT دسترسی پیدا کردم که خیلی چیزای جالبی می‌نویسه که خب برای همه تازگی داره. بعد هم بهتون قول دادم اون مواردی که کمتر نیاز به سانسور داشته باشه و قابل چاپ باشه رو بعضی وقتا اینجا براتون نقل کنم.

اینطوری کار منم راحته زیاد دنبال سوژه و حرفای تکراری نمی‌گردم!

خاطره این دفعه مسوول مربوطه به این شرح است: امروز خیلی کار دارم. البته برنامه روتین هست و مثل هر روز جلسه و سخنرانی دارم. ولی خب کاره دیگه. رسیدم دفتر، مسوول دفتر گفت قربان بعد از صبحانه یه جلسه با بخش خصوصی دارید. گفتم آره می‌دونم کجا هست. گفت سالن همایش فلان جا.

گفتم باشه به چند تا از مدیرا هم بگو آماده باشن.

واقعیت اینه من خیلی خوشم میاد وقتی جایی می‌رم چند نفر دنبالم باشن. اینطوری آدم مهم‌ به نظر می‌یاد کلا. خلاصه سه چهار تا ماشین از اداره راه افتادیم. مثل این فیلمای پلیسی. تو راه یادم اومد یادم رفته موضوع همایشه اصلا چی هست. با موبایل زنگ زدم به مسوول دفتر گفتم موضوع همایش چی هست؟ گفت قربان کاربرد ICT در ساخت ربات‌های زیر آب!

بدون خداحافظی گوشی رو قطع کردم. تو دلم گفتم این دیگه چه موضوعی هست؟ خلاصه رسیدیم با همراهان و رفتم صاف ردیف اول. بعد موقع سخنرانیم شد. مثل همیشه هیچی حاضر نکرده بودم برای سخنرانی. رفتم بالا گفتم نقش ICT در ساخت ربات‌های زیر آب بسیار مهم است و می‌تونه تاثیر زیادی روی تولید این ربات‌ها داشته باشه. بخش خصوصی باید تو این حوزه بیشتر فعال بشه. ما هم حمایت کامل می‌کنیم از این پروژه‌ها و باید بیشتر کار کرد.

خلاصه همین چیزا رو به اشکال مختلف از ته به سر از سر به ته از وسط به سر و ته گفتم و همه هم با دقت گوش می‌دادن. بعد هم گفتن همون بالا تشریف داشته باشین هدایا را اهدا کنید و عکس گرفتیم تمام شد.

تموم که شد دیدم روابط عمومی مجموعه دم در نگران با یه سری کاغذ منتظره. اومد جلو گفت قربان می‌شه وقت‌تون رو بگیرم. تو دلم گفتم این دیگه چی می‌خواد. همینطوری الکی گذاشتمش اونجا که بگم روابط عمومی داریم اینم خیلی خودش رو جدی گرفته!

گفتم بفرمایید. گفت قربان این پرینت مطالب بعضی از رسانه‌ها هست، نوشتن پروژه ... به کجا رسید، ما هم جوابی نداریم بدیم. موضوع داره داغ می‌شه.

خلاصه کلی آب و تاب داد که مثلا موضوع مهمه. منم برگشتم گفتم خب الان چیکار کنم. نوشتن که نوشتن. خب کار رسانه‌ها اینه که بنویسن. اگه ننویسن که روزنامه‌ها سفید نمی‌شه چاپ بشه، خبرگزاری‌ها و سایت‌ها هم باید پول دربیارن. اینا می‌نویسن که حقوقشون رو بگیرن. منم وظایف خودم رو دارم. بذار هر چی می‌خوان بنویسن.

بعد گفتم بذار یه پندی بهش بدم که یاد بگیره. بهش گفتم: پسرم مگه به حرف رسانه‌هاس. اگه کاری از رسانه‌ها بر می‌یومد که الان کلی آدم باید بیکار و برکنار می‌شدن. شما هم برو به کارت برس، کار شما ارسال دعوتنامه و نصب بنر تبریک و تسلیت هست. مثل رسانه‌ها که کارشون نوشتن هست. برو عزیزم!

این بود بخشی دیگر از خاطرات یک مسوول ICT.

عزت زیاد

آق فری

(منبع:عصرارتباط)

پیشرفت جهانی ICT به خاطر ماست

شنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۲۹ ب.ظ | ۰ نظر
شبنم کـهـن‌چی - 1- همه چیز از مسیر کرانه باختری می‌گذرد، از سرورهای سرزمین‌های اشغالی. ما بهتر می‌دانیم. این که می‌گویند روسی هستیم، انگلیسی هستیم، آمریکایی هستیم اشتباه است. ما می‌دانیم آنها حتی اگر روس تبار هم باشند باز هم کرانه باختری را دوست دارند.
 مقیم آلمان هم باشند چیزی تغییر نمی‌کند باز هم سواحل مدیترانه را ترجیح می‌دهند. تهش هم می‌شوند صهیونیست روس تبار مقیم آلمان که برادر فلان نخست‌وزیر هم هستند. یعنی شاید تبار دیگری هم داشته باشند که ما به آن ورود نمی‌کنیم. 
 
2-ما مرکز جهانیم. و آنقدر خوب و خوش‌تیپ و با کفایت و دانشمندیم که همه جهانیان و جهان‌خواران قصد دارند ما را بخورند. 
دنیا باید از ما متشکر باشد چون ما با تمام دارد و ندارمان، بزرگ‌ترین انگیزه برای متفکران و مخترعان و دانشمندان و ایده‌پردازان جهان هستیم.
 به خاطر ماست که تکنولوژی پیشرفت می‌کند. به خاطر ماست که ارتباطات گسترش پیدا می‌کند. به خاطر ماست که ابزارها به روز می‌شود. 
حتی به خاطر ماست که میلیون‌ها کاربر در سراسر جهان از شبکه‌های اجتماعی، اپلیکیشن‌های پیام رسان و موتورهای جست‌وجو استفاده می‌کنند. چون همه دنبال ما هستند بس که سکوریت هستیم. بس که خوبیم. بس که چیزهای خیلی چیزی داریم که همه قدرت‌های جهان به دنبال آن چیزها هستند. چیزهای ماست که دنیا را به سمت پیشرفت سوق داده؛ زنده باد آن 
چیزها.
3-وی در صحنه می‌گفت: «تلگرام خیلی بد است. تلگرام، عامل فساد است. خانه‌مان برانداز است. تلگرام، عامل جاسوسی است. خیلی بد است. حرف‌های ناامنی در تلگرام رد و بدل می‌شود. تلگرام، ماشین شایعه‌سازی است. تلگرام...». وی تلفنش زنگ می‌خورد: «بله؟...سلام. نه...نه آخر برنامه زیرنویس شه، وسط برنامه زیرنویس شه، پیام کوتاهش رو هم برای مشترکان سه اپراتور بفرست. خداحافظ». وی ادامه داد: «فکر می‌کنید چرا تلگرام رایگان است؟ شبکه‌های اجتماعی رایگان است؟ برای اینکه از ما جاسوسی کنند. تلگرام بلای جان جوانان است...» 
ادامه سخنان وی را در کانال تلگرامی وی در @vey دنبال کنید! (منبع:فناوران)

کاریکاتور شاکیان پسر پرحاشیه تلگرام!

شنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۰۴ ب.ظ | ۰ نظر

یک روز با یک مسوول ICT

سه شنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۳۱ ق.ظ | ۰ نظر

از شنبه هفته گذشته تا امروز من اینقدر هیجان داشتم که خدا می‌دونه. من در حادثه‌ای نادر که نمی‌تونم زیاد برای شما بازش کنم، به دفترچه آنلاین خاطرات روزانه یکی از مسوولان ICT دسترسی پیدا کردم که خیلی جالبه.

این مسوول حرفای خیلی جالبی در دفترچه خاطراتش زده که سعی می‌کنم تا جایی که قابل انتشار و بی‌نیاز از سانسور باشه هر چند وقت یه بار بعضیاشو براتون بنویسم.

حالا یکی از خاطرات رو براتون به این شرح بازگو می‌کنم:

امروز صبح از خواب که بیدار شدم با خودم گفتم اه یه روز تکراری و خسته‌کننده دیگه شروع شد، خلاصه خیلی سرحال نبودم. به هر ترتیب که بود حاضر شدم. راننده که انگار اصلا خواب نداره طبق معمول از نیم‌ساعت قبل جلوی در خونه تو ماشین چرت می‌زد. زدم به شیشه در رو باز کرد. راه افتادیم به سمت دفتر.

به دفتر که رسیدم مسوول دفترم پرید جلو که قربان سلام امروز ساعت 8 قرار ملاقات دارید، ساعت 9 قرار ملاقات دارید، ساعت 10 قرار ملاقات دارید و خلاصه تا ساعت 5 بعد از ظهر برنامه مثل همیشه قرار ملاقات بود. به حرفاش گوش نمی‌دادم، گفتم صبحانه!

رفتم تو اتاق در رو بستم، صبحانه رو که خوردم. یه چرخی تو اینترنت زدم. بابک زنجانی بود و وام خرید ماشین.

هوا بارونی بود و دیدم هواشناسی گفته امروز هوای آفتابی داریم!

خبرها تکراری بود. مسوول دفتر زنگ زد گفت: یکی از مراجعان اومده. گفتم ببرش تو اتاق بغلی. داشت چرتم می‌گرفت که موبایلم زنگ زد. از دفتر رییس بود، گفتن نیم ساعت دیگه تشریف بیارید باید بریم افتتاحیه. گفتم افتتاح چی؟ گفتن موتور جست و جوی ... گفتم بله فهمیدم. گوشی رو که قطع کردم گفتم هر هفته باید بریم این موتور را افتتاح کنیم. خراب شه راحت شیم.

گفتم راننده حاضر شه. مسوول دفتر گفت: جلسه چی قربان؟ گفتم ردش کن بره بگو از بالا خواستنش. رفتیم افتتاحیه موتور. یه چند تا کلیک کردیم و تمام. از خونه زنگ زدن کار داشتن. با راننده رفتیم یه سری خرید بود، انجام شد. داشتم بر می‌گشتم از دفتر رییس زنگ زدن دوباره گفتن تشریف بیارید یه مقام خارجی اومده شما هم باید باشین.

رسیدیم. جلسه تشکیل شد و قرار شد همکاری‌های فیمابین توسعه پیدا کنه. من نمی‌دونم این همکاری‌های فیمابین پس کی توسعه پیدا می‌کنه! بعد هم یه ناهاری زدیم.

مسوول دفتر هی زنگ می‌زد که فلانی و فلانی و فلانی اومدن، گفتم بگو باشن دارم میام. وسط راه دوباره از دفتر رییس زنگ زدن. گفتن بیا بدرقه رییس می‌خاد بره فرنگ. رفتیم تا فرودگاه برای بای‌بای با رییس، یه دستی تکون دادیم و به ساعت که نگاه کردم شده بود پنج بعد از ظهر به راننده گفتم برو سمت خونه، موبایل رو هم دایورت کردم رو دفتر.

بدبخت مسوول دفتره فکر کنم بدجوری سرکار مونده باشه چون هر چی زنگ می‌زنه اشغال می‌زنم! هه هه.

فردا می‌گم دوباره قرارها رو از اول بذاره!

این بود بخشی از خاطرات روزانه یک مسوول ICT.

عزت زیاد

آق فری

(منبع:عصرارتباط)

خودپرداز دزد هم آمد

شنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۳۵ ب.ظ | ۰ نظر
شبنم کهن چی -سر کوچه پایینی یک عدد صندوق صدقه است و تا وقتی سر کوچه پایینی یک عدد صندوق صدقه است، من هر چند روز یک بار آقا سیخی را می‌بینم. اسمش را نمی‌دانم، شاید خودش هم یادش نیاید چون بعید می‌دانم کسی صدایش بزند. من خودم چند بار دیدم آقایان رهگذر به جایی اینکه صدایش بزنند و بپرسند «دوست عزیز با سیخت چه می‌کنی؟» با آوایی نامناسب از حروف ندایی مانند «آهای»، «هوی» و کلمات دیگری صدایش می‌زنند که بهتر است به دلیل جلوگیری از تشویش اذهان عمومی از نوشتن آنها خودداری می‌کنم.
داشتم می‌گفتم من اسم فرد مذکور را نمی‌دانم، لذا برایش اسم گذاشتم: آقا سیخی. ایشان با یک کیسه پارچه‌ای بزرگ کبود – می‌گویم کبود چون احتمالا کرم رنگ بوده و از بس روی زمین کشیده شده یا جای کثیف گذاشته شده به دودی تغییر رنگ داده است- در تاریکی ظاهر می‌شود. یعنی نمی‌بینی‌اش، بعد یهو کنار صندوق سر کوچه پایینی می‌بینی‌اش در حالی که سیخش را به دقت نگاه می‌کند تا انحنای لازم را داشته باشد.
این تعریف‌ها را کردم که بگویم زمانه عوض شده. آقا سیخی ته تهش با آن سیخ کج و کوله از صندوق صدقه چقدر می‌خواهد بیرون بکشد؟ آن هم با آن اسکناس‌های کهنه‌ای که اغلب ما برای خلاص شدن حواله‌ صندوق می‌کنیم. کلش می‌شود یک قاشق از آش در جاش. زمانه عوض شده آقا، این روزها آش را با جایش می‌برند. 
هر چند علم پیشرفت کرده و دزدهای محترم می‌توانند با هک کردن حساب‌های بانکی، ارسال پیامک‌های کلاهبرداری حتی از داخل زندان، اقدام به دزدی کرده و به نرخ روز دزدی کنند، اما یک حالا یک مقام مسوول پلیس خبر داده در کرمان دو دزد کلا خودپردازهای بانکی را می‌زدند زیر بغل و با خود به خانه می‌بردند! می‌دانم، الان با خودتان فکر می‌کنید «دزدها پیشرفت کردن!». اما اگر یک سرهنگ در شیراز این خبر را اعلام کرده بود، چیز دیگری می‌گفتید. چرا بین شیراز و بقیه فرق می‌گذارید. حالا بگذریم. دوستان، شبانه هفت خودپرداز را بغل کرده و به خانه‌ بردند. یعنی هفت شب، رفته‌اند دم هفت بانک، قشنگ سر فرصت دستگاه را از جا درآورده، زده‌اند زیر بغل برده‌اند. دزدان، انسان‌هایی بسیار قانع هم بودند. چون با وجودی که خودپرداز زیر بغل در شهر تردد می‌کردند و کسی هم نتوانسته بود به خاطر پیچیدگی ناشی از نبودن دوربین مدار بسته آنها را شناسایی کند، دست از دزدی برداشته، آب توبه بر سر ریخته رفتند سر زندگی‌شان. یک ماه بعد از توبه آنها، سرهنگ و همکارانش گفتند توبه گرگ مرگ است و ایشان را دستگیر
 کردند.
با تشکر از سرهنگ و رفقا، لازم است اشاره کنم راست می‌گویند که تخم مرغ دزد، شتر دزد می‌شود. من منتظرم ببینم آقا سیخی کی پیشرفت می‌کند؟ شب‌ها کابوس می‌بینم یک روز صبح که می‌خواهم بروم سر کار، بانک سر کوچه پایینی غیب شده باشد و جایش کوله کبود اقا سیخی مانده باشد.(منبع:فناوران)

90 سال جشن روزانه گرفتن اشکالی داره؟

يكشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۱۷ ب.ظ | ۰ نظر

هفته گذشته من دوباره به یک جمع‌بندی جالب رسیدم و اون این که ما برای حفظ روحیه و شادی هم که شده می‌تونیم به بهانه‌های مختلف هی جشن بگیریم. هی بریم مغازه دوستمون مثلا ببینیم جنس جدید چی آورده و بعد بگیم هوررااا امروز باید افتتاحیه جدید بذاری و جشن بگیریم. بابا چند تا جنس جدید برای فروش آوردی و هی جشن بگیریم.

حالا این ایده از اینجا به ذهنم رسید که هفته گذشته وزارت ارتباطات برای پنجمین بار موتور جست‌وجوی مورد علاقشون یعنی پارسی‌جو رو افتتاح کردن. بعد که یه رسانه فضول اون وسط پرسیده بود برای چی هی افتتاح می‌کنید، که در جواب گفته بودن خب خدمات جدید ارایه شده!

منم به ذهنم رسید که خب ما رسانه‌ها چرا اینکار رو نکنیم. خب ما هم هر روز یه نشریه جدید با مطالب غیر تکراری منتشر می‌کنیم و این یعنی یه شروع تازه و یه سرویس جدید و خب میشه افتتاحیه داشته باشیم و جشن بگیریم.

بعد نگاهم افتاد به بالای قدیمی‌ترین روزنامه کشور یعنی روزنامه اطلاعات روز پنجشنبه، دیدم نوشته سال نودم شماره 26296. بعد به خودم گفتم اووه! اینا چه حالی می‌تونستن تو تمام این سال‌ها بکنن و نکردن. البته از اونجا که روزنامه اطلاعات دیگه تعطیل بشو نیست هنوز هم دیر نشده و به نظرم رسید یه نامه بزنم بهشون بگم بابا شما هر روز ساعت 8 تا 10 صبح می‌تونید از این بعد یک افتتاحیه بذارید و یه عده رو هم دعوت کنید. اتفاقا شک ندارم که خیلی‌ها هم میان.

از بعضی رسانه‌ها که دیگه مطمئن هستم میان. بعد فکرشو بکنید هر روز تو خیلی رسانه‌ها تیتر می زنن، روزنامه اطلاعات آغاز به کار کرد! تو متن خبر هم اصلا اشاره‌ای به این که هر روز داره این اتفاق میفته نمی‌کنن. به جاش می‌نویسن در این مراسم که با حضور مقامات مختلف برگزار شد، روزنامه اطلاعات آخرین اخبار و گزارش‌های جدید خود را در معرض دید خوانندگان قرار داد.

بعد فکرشو بکنید تا 90 سال آینده هر روز تیتر بشید تو رسانه‌ها و به این بهانه هی تبلیغ می‌شه براتون. هیچ کس هم شک نمی‌کنه عمراً. اگه یه فضولی هم پرسید شما چرا 90 سال هست هر روز افتتاحیه می‌زنید، خیلی راحت بگید در شماره قبلی مطالب متفاوتی در روزنامه درج شده بود و اطلاعاتی که امروز چاپ شده کاملا نو هستند و این یک نسخه جدید هست.

راستی چرا اینو تو هفته‌نامه عصر ارتباط انجام ندیم. می‌بخشید من باید برم مدیر مسوول رو پیدا کنم تا کسی زودتر این پیشنهاد رو بهش نداده!

عزت زیاد

آق فری

مصایب و مشکلات فناوری جدید ارتباطات ذهنی!

دوشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۲۷ ق.ظ | ۰ نظر

چندی پیش خدمت مبارکتون عرایضی داشتم پیرامون سیل خروشان برندهای خارجی برای ورود به ایران پس از رفع تحریم‌ها. منم خب دیدم برای این که از قافله جا نمونم، اعلام کردم خودم با تمام برندهای ICT و غیره ایمیل زدم و اونام از اونجا که هیچ جوابی به ایمیل‌های من ندادن و تو فرهنگ ما هم سکوت علامت رضایت هست، نمایندگی تمام برندهای دنیا رو گرفتم. همه ایمیل‌ها رو هم به عنوان مستند در اختیار دارم که اگر مراجعی لازم داشتن در اختیارشون بذارم.

بعد هم اعلام کردم هر کس هم نمایندگی میخاد، تشریف بیاره در خدمتم. خیلی هم گرون حساب نمی‌کنم که انشالا مشتری بشه هر کی خواست.

اما این روزا متوجه نوع جدیدی از مذاکره شدم که فهمیدم، مسیر من در مذاکره، هم طولانی بوده هم وقت تلف کردم. من یه متن فارسی انداخته بودم تو گوگل که اونم انگلیسی تحویلم داد و دونه دونه رفتم تو سایت کلی برند و آدرس ایمیل‌هاشونو پیدا کردم بعد تک تک تک ایمیل زدم و درخواست همکاریم رو مطرح کردم که خب اونام با سکوتشون با درخواست من موافقت کردن.

اما حالا فهمیدم بابا این روش من اشتباه بوده. یعنی چی که اصلا به طرف ایمیل بزنی و درخواست همکاری بدی؟ اصلا کی گفته باید طرف در جریان درخواست شما باشه؟ بیخیال بابا! اصلا کی گفته باید درخواست بدی؟

من هفته قبل فهمیدم همین که بگی من نماینده فلان برند در ایران هستم، کافیه! یعنی شما خودت با خودت یه مذاکره می‌کنی، بعد توش به این نتیجه می‌رسی که نماینده فلان برند شدی. به همین سادگی. بعد اگر طرف تکذیب کرد و رسانه‌ها پرسیدن جریان چی بوده پس؟ می‌گم خب شما چه ساده هستین، خب طرف در جریان نبوده که تکذیب کرده! اینم سواله رسانه‌ها می‌پرسن آخه؟!

بگذارید متد جدید خودم رو بیشتر براتون توضیح بدم. تو دنیای جدید، ارتباطات اونقدر پیشرفت کرده که نوع جدیدی از ارتباطات شکل گرفته به نام ارتباطات ذهنی! یعنی من توی ذهنم با یه جایی حرف میزنم و به اونجا می‌گم، دو یو کام تو ایران؟ بعد اونم به ذهن من پاسخ می‌ده، یس آی ویل.

منتها این وسط یه چندتا مساله کوچیک پیش میاد. اول بحث مربوط به کپی‌رایت و مالکیت معنوی پیش میاد. یعنی خیلی راحت نمی‌شه ثابت کرد این موضوع اول به ذهن من رسیده یا کس دیگه‌ای؟

دوم این که رسانه‌ها به علت این که خیلی در جریان نوع و شکل جدید ارتباطات ذهنی قرار ندارن، هی میخان گیر بدن که پس چرا طرف تکذیب کرده و از این حرفا. خب این یه مقدار پیچیدگی ایجاد می‌کنه. چون ممکنه طرف مقابل اون موقع که به من گفته یس آی ویل کام تو ایران رو بعد از مدتی به خاطر نیاره.

البته هر فناوری اوایلش ممکنه از این مشکلات داشته باشه که خب به مرور و در نسخه‌های بعدی رفع می‌شه. پس لطفا رسانه‌ها هم تا اون موقع گیر ندن که جریان چیه و از این حرفا. به جای این سوالا برین با دنیای جدید ارتباطات ذهنی بیشتر آشنا بشید. والسلام نامه تمام.

عزت زیاد

آق فری

(منبع:عصرارتباط)

فناوری جدید ارسال امواج از زیر زمین!

سه شنبه, ۵ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۴۱ ق.ظ | ۱ نظر

این ماجرای اختلاف اپراتورهای موبایل با شهرداری تهران هم هر روز ابعاد جدیدتر و البته جالبتری داره پیدا می‌کنه.

راست و دروغش رو نمی‌دونم اما اپراتورها میگن ما میخایم آنتن نصب کنیم اما اون شرکته که شهرداری درست کرده برای اخذ پول از اپراتورها میگه دکل‌های جدید رو باید جایی که من میگم بکارید. مثلا یه اپراتور میگه من تو فلان خیابون نیاز به آنتن دارم بعد شرکته میگرده اگه تو اون خیابون یه جایی وابسته به شهرداری بود که میگه باید بیاد اونجا بذارید، اگه نبود میگه باید بری مثلا چند تا خیابون اونورتر اونجا بذاری آنتن رو.

حالا مشکل فقط جابجایی نیست، موضوع دیگه اینه که قیمت اونجاهایی که اون شرکته تعیین می‌کنه خیلی بالاتر از جاهای معمول هست و خلاصه کلی داستان دارن اینا با هم.

اپراتورا می‌کارن و اون شرکته میاد درو می‌کنه کاشته‌های اونا رو بعدم می‌گه مقصر خودتون هستین. ما که گفته بودیم تو مکان‌یابی‌هاتون دقت لازم رو به عمل بیارید. البته منظور از مکان‌یابی‌های مناسب رو هم که بالاتر عرض کردم و البته تاکید هم می‌کنم راست و دروغش رو من نمی‌دونم. چون مسوولیتی ندارم که بدونم.

حالا این مسایل یه طرف وسط این دعواها یه فناوری جدید هم از طرف یه عضو شورای شهر رونمایی شد که در نوع خودش یه انقلاب در صنعت ارتباطات هست. رئیس کمیسیون سلامت، محیط زیست و خدمات شهری شورای شهر تهران در پاسخ به گلایه یکی از اپراتورها در خصوص این که چرا شهرداری اینطوری میکنه، ضمن انتقاد از اعتراض، درباره روش کار این فناوری نوین گفتن: «اگر همراه اول پیش بینی سیستم انتقال فیبرنوری را در دستور قرار می داد، امروز، جمع آوری دکل‌ها را بهانه‌ای برای پوشاندن ضعف سیستم خود نمی‌کرد»

بنده خدا همراه‌اولی‌ها وقتی اینو شنیده بودن یک هفته هنگ کرده بودن و نمی‌دونستن چی باید در پاسخ بگن. احتمالا اول شک کردن که مگه میشه! مگه داریم؟ بعد یه گروه محقق را مامور کردن برن بررسی کنن نکنه یه همچین فناوری وجود داشته و ما ازش بی‌خبر بودیم و حق با این بنده خدا هست.

خلاصه بعد دیدن نه و همراه‌اول هم در پاسخ گفته؛ اصولاً اجرای فیبر نوری برای شبکه انتقال کاربرد داشته و ایجاد پوشش موبایل فقط از طریق آنتن BTS امکان پذیر است و جمله ایشان نشان از عدم احاطه ایشان بر این بحث دارد!

این یعنی ختم ماجرا و منم یه مدت به اشتباه افتاده بودم که شاید از زیر زمین هم می‌شه آنتن‌های موبایل رو راه انداخت. البته من از اونجا که آدم بسیار مثبت اندیشی هستم به اظهارات این عضو شورای شهر هنوز باور دارم و منتظر رونمایی ایشون از این فناوری جدید می‌مونم.

عزت زیاد

آق فری

(منبع:عصرارتباط)

آق‌فری نماینده ناسا در ایران شد!

دوشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۱۴ ق.ظ | ۰ نظر

هفته قبل اتفاقاتی افتاد که مثل همیشه ذهن حساس من رو خیلی به خودش مشغول کرد. این موضوع اخذ نمایندگی برندهای خارجی و علی‌الخصوص برندهای آمریکایی در ایران ظاهرا بازارش خیلی داغ‌تر از همیشه شده.

تو حوزه ICT هم تب اخذ نمایندگی برندها و محصولات آمریکایی خیلی داغ هست. چند وقت پیش یه شرکتی نمایندگی اپل رو گرفته بود که کلی هم سر و صدا به پا کرد و یه عده آدم بیکار و بیمار دنبال این افتادن که ببینن این موضوع راسته یا نه؟

خلاصه زحمت زیادی متحمل شدن و بعضیا یه ایمیل زدن به اپل و بعضیا توییت کردن به اپل و این شرکت آمریکایی هم که تازه متوجه شده بود یکی تو ایران این ادعا رو کرده، این موضوع رو تکذیب کرد. حالا هم می‌گن گفته خودم میخام بیام ایران و نماینده‌ای در کار نخواهد بود.

شرکتی هم که می‌گفت نماینده اپل هست هم وقتی با پیگیری خبرنگارا مواجه شد، گفت: اپل از ترس این که تحریم بشه همکاری با ما رو تکذیب کرد.

ما هم گفتیم باشه شاید راست می‌گه. خلاصه گذشت و هفته قبل این بار یک شرکت دولتی یعنی شرکت پست اعلام کرد با eBay همکاری مشترکی رو آغاز کرده. طبق معمول که اسم برندهای آمریکایی هر جا بیاد گوش‌ها حساس و تیز می‌شه. دوباره یه سری بیکار و علاف یه توییت زدن به eBay با این مضمون که دو یو َهو همکاری با ایران؟!

ئی‌بی هم جواب داده بود نه تنها همکاری نداریم بلکه بعد از رفع تحریم‌ها هم احتمالا همکاری نخواهیم داشت.

طبق معمول سر و کله همه خبرنگارا به سمت شرکت پست چرخید که خب جریان چیه؟ و پاسخ این بود که مثل اپل eBay هم از ترس این که تحریم بشه همکاری با ما رو تکذیب کرد.

ما هم گفتیم باشه شاید راست می‌گه. بعد من نشستم دیدم خب اگه اینطوریه چرا منم نرم دنبال نمایندگی یکی از محصولات آمریکایی. بعد از اونجا که آدم طمع‌کاری هستم گفتم اصلا چه کاریه چرا برم دنبال یکی. من از الان اعلام کنم نمایندگی تمام محصولات آمریکایی شامل اپل، گوگل، مایکروسافت، مک‌دونالد، کوکاکولا (البته این یکی مثل این که نماینده داره)، پپسی، کادیلاک، کی اف سی، توییتر، فیس‌بوک و هر چی برند دیگه هست رو دارم.

آقا دارما، کاملا هم جدی هستم. به همشون ایمیل زدم و اونام سکوت کردن که خب در فرهنگ ما سکوت علامت رضایت هست. همینجا به خبرنگارای محترم هم اعلام کنم، هر کدومشون هم تکذیب کردن، علتش چیه؟ بگید؟ ها؟! بله درسته، ترس از تحریم باعث انکار ارتباطشون با من هست.

خلاصه با خیال راحت هر کس مجوز فعالیت می‌خاد و دنبال شعبه هست بیاد من مجوز می‌دم.

نه خیر حواسم هست، یه وقت کسی فکر نکنه من سازمان ناسا رو یادم رفته و از قلم انداختم. من به اونا هم ایمیل زدم و نمایندگی اونا رو هم دارم.

عزت زیاد

آق فری

منبع:عصرارتباط

شبنم کهن چی-آقای وزیر ارتباطات محکم و با اعتماد به نفس اعلام کرده دنبال دولتی کردن مخابرات نیست. حالا اینکه عده‌ای در مجلس سینی به دست طرح بازگرداندن مخابرات به دولت را چرخانده‌اند و 100 امضا هم جمع کرده‌اند که دیگر ربطی به وزیر ندارد. خود آقای وزیر هم گفته «نماینده‌ها با توجه به مراوداتشان کارهایی انجام می‌دهند». می‌دانید که، هم ما هم آقای وزیر و هم مخابرات، وارد مراودات آنها نشویم بهتر است. به هر حال سطح معاشرت در مجلس سنگین است؛ فریاد و اشک و آه و سیمان. وزیر را وارد این چرخه سنگین نکنیم. گفت دنبالش نیست، ما هم قبول کنیم. چرا فکر می‌کنید وزارت ارتباطات دنبال مخابرات است و هی به دولتی شدن و نشدن، سیم مسی و درآمد، تعرفه و انتصاباتش و بدهی‌هایش گیر می‌کند؟
دیدید که طلبش از مخابرات هم معلوم نشد چه شد. بدون اینکه هیچ کس، هیچ جا هم صحبتی از سیمان کند، همینطوری خودش دیگر پیگیر نشد. درست است که رسانه‌ها مدتی سنگر شدند که یک بار وزیر بیاید بگوید یا ایها الناس، یک بار مخابرات بیاید بگوید یا ایها الناس، اما بعد هر کس رفت پشت صندلی‌اش نشست. آنها دعوا کنند، ساده‌اندیشان هم باور کنند.
خود وزیر هم بعد از آن همه چنین می‌کنم چنان می‌کنم – یادتان که هست ضرب‌الاجل وزیر برای قطع اینترنت در صورت پرداخت نکردن بدهی مخابرات به وزارت ارتباطات را- همین چند روز پیش در حالی که انگشت اشاره‌اش را به چپ و راست حرکت می‌داده (احتمالا) گفته «با مخابرات کشمکشی نداریم». یه چیزی بود تموم شد. بیاییم همه بنشینیم دور یک سفره و به مردم خدمت کنیم. اگر هم گاهی بحثی بالا می‌گیرد فقط به خاطر خدمت به خلق است و جز این نیست.
وزیر به شکل بسیار صادقانه‌ای عاشق خدمت به خلق و اطلاع‌رسانی است. وزیر آنقدر شفاف است که حتی مقابل رسانه‌ها می‌نشیند و می‌گوید در خانه‌ام از اینترنت فلان شرکت استفاده می‌کند. هیچ هم اهمیت نمی‌دهد چه برداشتی از این اطلاع‌رسانی شود. بگذار بگویند تبلیغ است، بگویند اشتباه است، وزیر اولویت اولش صداقت است. به خاطر همین است که می‌گویم وقتی وزیر می‌گوید دنبال دولتی کردن مخابرات نیست، باید باور کنیم. گذشته هر چه بود تمام شد، آن موقع صداقت وجود داشت، حالا هم صداقت وجود دارد.به هر حال صداقت یک متغیر است. یا اگر وزیر می‌گوید با مخابرات کشمکش نداریم، ما هم باید بگوییم چشم. ندارید دیگر. ما به عنوان رسانه باید همه را دست به دست هم دهیم، نباید تفرقه افکنی کنیم. (منبع:فناوران)

ایمیل‌های من این روزها پرشده از فراخوان و دعوت به همایش‌های چگونه یک شبه پولدار شویم! جالبه که بعضی‌هاشون حتی می‌گن سخنران یک فرد خارجی هست. بعد تو شرایط اسپانسری می‌بینی از پول چایی همایش گرفته تا بلیط رفت و برگشت سخنران رو شامل می‌شه.

آخرشم می‌فهمی طرف که میخاد راه پولدار شدن رو به ملت نشون بده خودش تا خرخره بدهکاره! نه یه وقت فکر نکنید کلاهبرداره‌ها، نه! فقط بدهکاره.

حالا این همایش‌ها یه طرف این روزها خیلی از استارت‌آپ‌ها هم دنیایی دارن برای خودشون. طرف ایمیل ارسال کرده برگزاری استارت‌آپ مثلا با عنوان با یک میخ و چکش و ماوس پولدار شوید! بعد زده استاد این دوره مثلا آقای موفقیان، پدر استارت‌آپ ایران.

خب منم که عمرا زیر بار این القاب و عنوان‌ها نمی‌رم، طرف یه عمر مدرک دکترا داشته بعد فهمیدن قلابی بوده، حالا با عناوینی مثل پدر و سلطان و غول که سرکار نمی‌رم. بعد می‌بینی پدر مذکور حداکثر 22 سال سن داره، خب این که بنده خدا چه وقتی فرصت کرده پدر بشه نمی‌دونم ولی خب می‌گیم باشه، قبول.

بعد می‌ری تحقیق می‌کنی می‌بینی تو اینترنت فقط یک سایت درباره این پدر نوشته که اونم سایت درباره همون پدر هست، یعنی مال خودشه.

خدایا همینجا ازت می‌خام یک هزارم اعتماد به نفس این پدران رو به ما هم اعطا کنی! بعد طرف تو سایت درباره خودش یه سری عکس گذاشته که مثلا پدر در حال تدریس به تشنگان و شیفتگان راز یک شبه پولدار شدن هست.

بعد هر عکسی می‌بینی اینقدر کادرش بسته هست که فقط صورت و گردن استاد مشخص هست و اصلا امکان انتشار عکس نمای باز وجود نداشته. یعنی استاد بزرگ ظاهرا تو اتاق خونه و با کت و پیژامه عکس گرفته.

ولی اینا رو هم میگیم اوکی، من مثلا گول خوردم. خب برم ببینم این بابا چی می‌خاد مثلا آموزش بده. اتفاقا تمام هنرشون تو این قسمت جمع شده، مثلا عنوان یکی از دروس این هست «تکنیک‌های سواپ برای الیگارشی» اوه یعنی یه چیزایی پیدا می‌کنن که مغزت رگ به رگ بشه و با خودت بگی خب من عمرا نمی‌دونم این چی هست و اگر این دوره رو نگذرونم، دیگه داغون می‌شم.

یعنی خلاقیتشون در انتخاب عناوین تو حلقم! بعد با خودت می‌گی خب باشه انگیزم برای مثلا فریب خوردن یه کم بیشتر شد، حالا ببینم این بنده خدا الان خودش کجای دنیا رو گرفته و چند تا بیزینس موفق داره که به ما هم یاد بده یک شبکه استارت ‌آپ کنم منم پولدار شم.

بعد می‌بینی، عناوین و رزومه هم خیلی جالبه، مثلا زده «مشاور ارشد آینده‌نگری‌های پژوهشی نسل هشتم بایو» در شرکت آینده بازان مردم فریب، یا «مدیر دپارتمان فرآیندمحوری در فناوری‌های X2Y» در شرکت شناسایی استعدادهای کلاشی!

خلاصه یه مسوولیت‌هایی دارن که تو با خودت می‌گی بابا اینا از فضا اومدن اصلا! خلاصه کوتاهش که کنم آخرشو که می‌گیری می‌بینی طرف موقع مثلا همایش سه نفره از مامانش یا یکی از دوستاش کرایه تاکسی گرفته تا خودشو برسونه به همایش استارت‌آپ صنار بده آش؛ یک شبه پولدار شو!

وطنم پاره تنم، دوستت دارم.

عزت زیاد

آق فری

(منبع:عصرارتباط)

کارت خالی بکشید؛ جایزه بگیرید!

شنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۴، ۰۱:۱۴ ب.ظ | ۰ نظر
شبنم کهن چی- ما یک لباس داشتیم که بالای دوختش کلی پول دادیم. پرو کردیم؛ قرار شد ساسن بگیریم، بعد درزی باز کردیم و دوباره دوختیم، گفتیم مدل بدهیمش، تکه دوزی کنیم تا قشنگ‌تر شود. هی پارچه انتخاب کردیم، خیاط‌ اختیار کردیم، نخ خریدیم، الگو بریدیم، هی پرو کردیم، مدل دادیم، وقت گذاشتیم، دست آخر لباس را بی پلیسه، بی تکه و بی مدل انداختیم دور و از همه آن لباس دکمه‌اش را کندیم و نگه داشتیم به یادگار دوران رویاهای قشنگ‌مان. به هر حال داشتن یک دکمه بهتر از هیچی است، آن هم بعد از این همه اهن و تلپ. شاید برای دکمه یک لباس دیگر بدوزیم، اگر ندوختیم با دکمه خالی هم می‌شود فخر فروخت! نمی‌شود؟ بالاخره دکمه یک لباس پر خرج و پر کار بوده! نبوده؟
کارت سوخت، امروز مصداق همین دکمه است که لباسش به فنا رفت و خودش به یادگار ماند. کارتی که قرار بود مصرف انرژی را مدیریت کند، قرار بود کیف پول الکترونیکی شود و بهمان شود، حالا با حذف سهمیه‌بندی بنزین، دکمه‌ای شده که آقای وزیر اصرار دارد به یادگار نگهش دارد. بالاخره این کارت پر از خاطره است؛ چه روزهایی که کارشناسان به تحلیل و طراحی‌اش ننشستند، چه پول‌هایی که برای رسیدن به مرحله صدور و عبور از این مرحله خرج نشد، چقدر که بالا و پایین نشد که می‌شود و نمی‌شود و چه شود و چه نشود. حالا سهمیه‌بندی حذف شده، هر چقدر پمپ بنزینی‌ها دلشان می‌خواهد از شر این کارت به خاطر زمانی که صرف داخل کردن و رمز دادن و درآوردنش از دستگاه می‌شود خلاص شوند، وزیر نفت دلش می‌خواهد این یادگار دوران سخت سهمیه‌بندی بنزین را نگه دارد که فخر اقتصاد ایران باشد. ای کاش آقای وزیر دلیل قرص و محکمی هم برای نگه‌داشتنش به دست صاحبان کارت سوخت می‌داد. مثلا این کارت را به عنوان کیف الکترونیکی برای کاربرانش قابل استفاده می‌کرد. یا به دوران پیش از سهمیه‌بندی‌ها برمی‌گشت و به خاطر می‌آورد قرار بود چه با قیمت آزاد چه با قیمت دولتی، در راستای درست مصرف کردن و مدیریت سوخت، بنزین سهمیه‌بندی شود. یا حداقل چند گزارش از آمارهای به دست آمده از اطلاعات کارت‌های سوخت مصرف کنندگان ارایه می‌داد تا بر اساسش بتوان چند مشکل را حل کرد یا دست کم کمی آگاه‌ شد. اما ظاهرا یا وزیر فقط می‌خواهد کارت سوخت، سوخت نشود و مردم بروند پمپ بنزین‌ها و بی دلیل هی کارت بکشند و لبخند فراخ بزنند یا اینکه دوست ندارد ما بدانیم که چرا قرار است به کارت زدن‌هایمان ادامه دهیم. یای سوم هم این است که آقای وزیر هنوز خودش هم نمی‌داند برای این دکمه آیا باید لباس بدوزد یا دکمه را بدوزد به لباسی دیگر.
حالا مسوولان مربوطه گلو صاف کرده و اعلام کرده‌اند می‌خواهند برای کارت زدن ما انگیزه ایجاد کنند. حتی قرار است به ما جایزه هم بدهند. فکر کنم همین روزها باید منتظر کمپین‌های آنلاین «هموطن، کارت بکش» با هشتگ‌های #بکش #کارت‌سوختم‌راپس‌بده #سوخت‌فقط‌باکارت‌سوخت #فراموشت‌نمی‌کنیم  #کارت‌کش و امثال این‌ها باشیم. حالا که با یک کارت کشیدن ناقابل قرار است جایزه نقدی و غیر نقدی بگیریم، میزان جرم و جنایت هم شاید پایین‌تر بیاید و اوباش به جای کشیدن سلاح سرد و معتادان به جای کشیدن گل و علف و فلان (بهتره ما نگیم که شما هم کلا ندونید) در کسوت کارت‌ کش‌های سر به راه و با فرهنگ از کارت سوخت خود در پمپ‌ بنزین‌ها فرت و فرت استفاده کنند و کرور کرور جایزه بگیرند. به این ترتیب هم موجبات شادی آقای وزیر فراهم می‌شود، هم دکمه به یک دردی خورده، هم این فرهنگ به وجود می‌آید که کارت خالی کشیدن هم چیز بدی نیست، هم کلی جایزه به جامعه تزریق می‌شود که باعث ایجاد شور و نشاط در قلوب هموطنان خواهد شد.
شاید دفعه بعدی که شما را در پمپ بنزین می‌بینم، به جای آنکه با لبخندی فراخ از مسوول جایگاه کارت سوختش را بخواهید، با طمانینه کارت سوخت خودتان را بکشید؛ جایزه هم بگیرید و توییت کنید «من و جایزه‌ای که به خاطر استفاده از کارت سوختم گرفتم؛ یهویی #کارت‌کش» و سلفی هم همراهش منتشر کنید...کسی چه می‌داند.(منبع:فناوران)

دقت کردین بعضی از مسوولان در کشور ما، اجازه بدین از همینجا مطلبم رو اصلاح کنم و مساله برای خودم درست نکنم. دقت کردین بعضی از مسوولان ICT در کشور ما اصلا عکس تکی ندارن!

من خب چون بیکارم اخبار زیاد می‌بینم، یعنی خدایی کف می‌کنم وقتی مثلا می‌بینم مقامات کشورهای مختلف در حالی مصاحبه می‌کنن که هیچکس اطرافشون نیست. جالب نیست؟ یعنی میشه ما هم یه روز اینطوری بشیم؟

خب نه جواب این سوال منفی هست به همین منظور من چون نمایشگاه تلکام هم بود و از این صحنه‌ها زیاد دیدم، قصد دارم آداب استقبال از مسوولان در یک نمایشگاه رو خدمتتون عرض کنم.

هر وقت مسوولی وارد نمایشگاهی یا جایی از این دست می‌شه، 4 حلقه اطرافش شکل می‌گیره. البته قصد جسارت به هیچ کس نیست و در بعضی از این حلقه‌ها که در ادامه عرض می‌کنم، خب ظاهرا به واسطه برخی سواستفاده‌ها باید این اتفاق رخ بده.

حلقه اول: عشاق مسوولان و خبرنگاران

در این حلقه افرادی جای می‌گیرند که می‌خان تو تمام عکسا و فیلمایی که تو رسانه‌ها درج می‌شه کنار رییسشون دیده بشن تا عمق علاقه خودشون رو نشون بدن. البته عکاس‌ها و خبرنگاران هم توی این حلقه اول تلاش می‌کنن که خودشون رو هر طور شده جا بدن. البته چون همکار محسوب می‌شن باید بگم خب عکاسا برای شکار صحنه اونجا هستن و خبرنگارا هم برای جلوگیری از پیچیدن برخی مدیرا. خلاصه تو این حلقه اول هر چی بیشتر به یک مسوولی بچسبی یعنی ارادت بیشتری داری. بعضی‌ها هم جوگیر می‌شن فکر می‌کنن محافظ هستن و همه رو باید از اطراف رییسشون دور کنن.

حلقه دوم: لابی کننده‌ها و جوّ دهنده‌ها

اما یه حلقه دوم هم هست که جلوتر از برخی مسوولان حرکت می‌کنن و من اسمشون رو گذاشتم حلقه لابی‌کننده‌ها. این حلقه نقش خیلی کلیدی داره تو بازدید مسوولان از نمایشگاه‌ها. اونا چند تا کار دارن، اول این که اگه مسوولی چندان شناخته شده نباشه، جلوتر می‌رن و به همه می‌گن آقای فلانی از فلانجا دارن تشریف می‌یارن. و خلاصه حسابی جوّ می‌دن. این حلقه اما زمانیکه یک مقام کاملا شناخته شده باشه سریع نقش لابی‌کننده‌ها رو بازی می‌کنن و با مسوولان غرفه‌ها و سالن‌ها وارد مذاکره می‌شن که مقام مسوول رو از اونجا که رد می‌کنن، متوقف هم بکنن یا نه؟ البته بنده اصلا در جریان دخل و خرج این حلقه نیستم و اتهامی هم نمی‌زنم.

حلقه سوم: باکلاس‌های اجباری

تو این حلقه افرادی قرار می‌گیرن که اصلا علاقه‌ای به حضور در حلقه اول و دوم ندارن ولی از طرفی مجبور هستن مسوول مربوطه را همراهی کنن که یه وقت متهم به بی‌توجهی به رییس اعظم و مقام عالی نشوند. من اسم این حلقه رو گذاشتم حلقه باکلاس‌های اجباری.

حلقه چهارم: کنجکاوها و فریب خورده‌ها

اما حلقه آخر هم در نوع خود جالب هست. در این حلقه افرادی قرار می‌گیرند که اصلا موفق به دیدن مسوول مذکور نمی‌شن اما چون می‌بینن عده‌ای به سمتی حرکت می‌کنن، ناخواسته به اون سمت حرکت می‌کنن و فکر می‌کنن مثلا یهو به همه همراهان قراره هدیه‌ای چیزی بدن! البته بعضی‌ها هم تو این حلقه کنجکاوها هستن که می‌خان بدونن مقام مذکور کی هست و از نزدیک مثلا چه شکلیه. خب دوست دارن بدونن دیگه کاریشم نمی‌شه کرد.

این بود مطلب این هفته من!

عزت زیاد

آق فری

افسانه غول و فراغول

دوشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۴، ۰۹:۱۶ ق.ظ | ۰ نظر

امیر حسین سعیدی نایینی - (برگرفته از آثار ابولفضل زرویی نصرآباد) - یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود. روزی روز گاری در دیاری مردی بود بنام آقا پیام  که یک شب خوابید و صبح که پا شد دید، ای دل غافل از سرش، شاخی کلفت و بلند و نوک تیز بیرون زده است.

هفته گذشته در دومین نمایشگاه نقش‌آفرینی زنان در اقتصاد پایدار، معاون رییس‌‌جمهوری در امور بانوان از زنان کارآفرین تقدیر کرد که نام چند بانوی حوزه IT نیز در میان ایشان دیده می‌شد. این خبر که به سرعت در چند رسانه‌ حوزه IT نیز انعکاس یافت، دنیایی از پرسش رو برای من و دوستانم ایجاد کرد.

چون یکی دو تا از این بانوانی که نامشون با شتابزدگی در برخی رسانه‌ها منعکس شد، موجبات سبز شدن قارچ روی کله برخی از جمله من شده.

نکته اول این که یکی از این بانوان اصلا مدیریت کسب و کاری دستش نبوده که به عنوان کارآفرین مطرح بشه و تنها یک کارمند در یک شرکت هستن.

نکته دوم این که تازه شنیدیم یکی از این بانوان که خودش اصلا خودش رو کارآفرین هم نمی‌دونسته با سفارش یکی از مقامات دولتی، از طرفش فرم شرکت در این مراسم پر شده بوده. این بنده خدا هم تو رودربایستی رفته و مقام کسب کرده!

نکته سوم این که انتخاب بانوی مذکور به حدی عجیب و دور از ذهن بود که بر اساس اطلاعات موجود، ایشان در حال حاضر بیشتر در منزل تشریف دارند و گاهی، جایی، کاری، اونم به صورت انفرادی در حوزه IT انجام می‌دهند.

نکته چهارم این که ظاهرا تعریف کارآفرینی در این نمایشگاه با آنچه ما توی ذهن داریم متفاوت بوده. تصور من از کارآفرین یعنی کسی که کسب و کاری ایجاد کرده و چند نفری در کنار ایشان مشغول به کار و اشتغال شده‌اند، اونم تو شرایطی که به گفته وزیر کار هر 5 دقیقه یک نفر به جمعیت بیکار ایران اضافه می‌شه. اما ظاهرا تصور بنده و امثال بنده که کل هفته با دهن باز به هم نگاه می‌کردیم، اشتباه بوده.

شاید منظور از کلمه آفرین در عبارت "کارآفرین" به معنی احسنت و باریکلا بوده و نه آفریننده و ایجاد کننده. به این ترتیب منظور از بانوی کارآفرین IT در واقع این بوده که آفرین به بانویی که کار IT می‌کنه! عخخخه! خب اگه منظور این بوده که بنده و امثال بنده سخت در اشتباه بودیم و اصلا مشکلی نیست و قبل و ادامه این مطلب رو مطالعه نکنید! بنده هم همین جا پوزش می‌طلبم.

نکته پنجمم اما در مورد نکته دومم هست. آقای مسوولی که به سفارش شما یکی از این بانوان به عنوان بانوی کارآفرین حوزه IT معرفی شده، واقعا منظور شما از این کار چی هست؟ چرا به زور در حال رزومه‌سازی‌های کاذب برای برخی هستید؟ باور کنید اگر کسی چیزی نمی‌گه معنیش این نیست که چیزی نمی‌فهمه.

دیگه مجبورم یکم جدی باشم. نکته ششم این که آقای مسوولی که سفارش سرکار خانم مربوطه را فرمودید و مدیران محترم نمایشگاه نقش‌آفرینی زنان در اقتصاد مقاومتی، شما با انتخاب‌هایی پرسش‌انگیز، آیا توانایی‌های زنان بزرگ و کارآفرین کشورمان را زیر سوال نمی‌برید؟ آیا با این کار اجر خود و حق سایر بانوانی که به عنوان بانوی کارآفرین IT انتخاب شده‌اند، را ضایع نمی‌کنید؟ آیا این اقدام شما موجب سرخوردگی بانوان کارآفرین IT کشورمان نمی‌شود؟ برای آنکه جنبه تبلیغی پیدا نکنه نمی‌خوام اسم از بانوان جوان، کوشا، خوش‌فکر و کارآفرینی ببرم که در همین حوزه IT پا به پای مردان و حتی جلوتر از اونا کسب و کارهای موفقی ایجاد کردن، ولی انتخاب‌هایی از این دست و معرفی برخی افراد فاقد هر‌گونه عملکرد مثبت و موثری، ظلم در حق اونا نیست؟

بگذریم، اینایی که من گفتم که باد هواس، خب من زیاد شوخی می‌کنم دیگه. مسوولان مربوطه هم که دایورت کردن و مشغول کار خودشون هستن. اینا رو گفتم که اگه فردا روزی یکی از آن یکی دو تا بانوی مذکور کارآفرین IT به شکل نامعلومی که شرح دادم در منصب و موقعیت خاصی قرار گرفتن یا امتیاز ویژه‌ای دریافت کردند، اصلا تعجب نکنید چون خب بابا کارآفرین برتر بودن دیگه! اصلا هم خجالت نداره.

عزت زیاد

آق فری

(منبع:عصرارتباط)

یک ساعت در تلگرام / طنز

دوشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۴۳ ب.ظ | ۰ نظر

ید‌ین سیارسریع در روزنامه قانون نوشت:

بهروز: با سلام خدمت مدیریت گروه و اعضای عزیز، صبح همگی بخیر.
مریم: صبح شما هم بخیر [استیکر گل]
شهرام: روزی پروفسور سمیعی به ساندویچی رفته بودند، مغازه دار از ایشان پرسید: می‌خوری یا می‌بری؟ پروفسور لبخندی زدند و گفتند: دستشویی کجاست؟
مریم: بسیار زیبا [استیکر گل]
رامین: زنده باد پروفسور.
بیژن: واقعا آدم به ایرانی بودن خودش افتخار می‌کنه.
سیروس: من شنیده‌ام یه بار پروفسور به دستشویی‌ای در بوخوم مراجعه کردند، توالت ایرانی نبود حاضر به اجابت مزاج نشدند.
رامین: درود به شرفش!
بیژن: درود بر شما.
محسن: زنده باد.
عارف: هموطن فقط روی ایرانی بنشین.
مریم: [استیکر گل، استیکر قلب، استیکر دهلیز چپ، دهلیز راست، استیکر آئورت، استیکر روده]
خاله بهجت: با تشکر از حکایت آموزنده‌ای که آقای شهرام در گروه گذاشتند بنده مع الاسف به کنه معنای این حکایت پی نبردم.
شهرام: یعنی برای پروفسور سمیعی مال و منال دنیا ارزشی نداره. مثل بعضی‌ها به دنبال خوردن و بردن نیست.
خاله بهجت: سپاس، لایک دارید.
بنفشه: فیلم جشن عروسی نوه رفسنجانی
سمانه: دریغ است ایران که ویران شود ... عکس مراسم دندون فشون نتیجه رفسنجانی
عارف: عکس نگه داشتن یوزپلنگ در خانه توسط رفسنجانی
خاله بهجت: سمانه جان بسیار آموزنده بود. سپاس.
شهرام: روزی ناپلئون بناپارت پس از فتوحات بسیار به کاخ خود در فرانسه بازگشته بود. خسته از نبرد با خود گفت بهتر است به حمام رفته و دوشی بگیرم. ناپلئون به حمام رفت و به شستن سرش مشغول شد. چشمانش را که باز کرد دید پیرمردی روبه‌رویش ایستاده است. از او پرسید: ای پیرمرد از من چه می‌خواهی؟ آن هم در حمام؟ پیرمرد گفت: آمده‌ام تا پشتت را کیسه بکشم. ناپلئون متعجب گفت: هدف تو از این کار چیست؟ پیرمرد گفت: تا سینه‌ها را از قدرت طلبی و جنگ افروزی پاک کنم و جهان جای بهتری شود. ناپلئون گفت: پشت که کمره! پیرمرد گفت: خفه شو، بذار کیسه بکشم. آن پیرمرد پروفسور حسابی بود ...
رامین: لاااااااااااااااااااایک
بیژن: درووووووود
محسن: افسوس ..
مریم: [استیکر شاخه گلی که کف می‌زند و می‌گوید بسیار عالی بود.]
عارف: من در سفری که به فرانسه داشتم دکتر حسابی را دیدم، با این که از وضعیت گله داشتند ولی بسیار امیدوار بودند و می‌گفتند: پیروزی نزدیک است.
محمدرضا: آقا عارف! پروفسور حسابی سال‌ها پیش فوت کرده‌اند.
Aref removed mohammadreza
شهرام: چرا ریموو کردید؟ محمدرضا درست می‌گفت. پروفسور حسابی در زمان ناپلئون بناپارت فوت کردند.
Mohammadreza returned the group
عارف: ببخشید دستم خورد.
محمدرضا :|
سمانه: عکس پراید ۲۰۱۵ (فرغونی که شبیه پراید مونتاژ شده)
بهروز: استیکر خنده
رامین: استیکر گریه از خنده
بیژن: استیکر از دست دادن کنترل مزاجی خود از خنده
نیوشا: برام اوجولات میخری امیرعلی؟
نیوشا: واااای خدااا ... ببخشید اشتباه شد.
Newshahhhhhh left group
اقدس: توجه توجه ... فوری فوری ... هر حاجتی که داری رو تو کمتر از ۲۴ ساعت می‌گیری ... این پیام رو صد و پنجاه بار کپی کن در فاصله یک ربع خبر خوبی بهت می‌رسه ... یکی کپی نکرد رفت لای دستگاه نجاری الان فقط با نصف بالایی بدنش زندگی می‌کنه. منم باورم نمی‌شد ولی امتحان کردم شد. اینو کپی کن: رای به گزینه شماره دو خندوانه با ستاره هشتصد مربع چهار چهار دو لوزی
محمدرضا: ممنونم اقدس خانم. من صد و پنجاه بار کپی کردم بیماری‌ام خوب شد.
اقدس: خواهش می‌کنم. همیشه سلامت باشید.
شهرام: بیماری‌ات چی بود؟
محمدرضا: یبوست!
Shahram removed mohammadreza
بیژن: آخیش
بهروز: خوب کاری کردی شهرام جان
سمانه: فکر می‌کنه از دماغ فیل افتاده!
اقدس: حالا خوبه خودش لیسانسشو به زور از دانشگاه آزاد گرفته. بدبخت عقده‌ای!

عرض کردم، مشکل شما در دست بررسی هست

يكشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۴۴ ب.ظ | ۱ نظر

من این هفته یک مقدار عذاب وجدان دارم. خب برای این که من همش تو این ستون به مسوولان دولتی گیر دادم و ایراد گرفتم از کاراشون. اما امروز می‌خام به بعضی مدیرای بخش خصوصی یه کم گیر بدم.

بعضی از این خصوصیا البته حسابشون رو باید کاملا جدا کرد، چون آدمای محترمی هستن که بدون هیچ رانتی کارشون رو از جوونی تو یه اتاق شروع کردن و الان برای خودشون دفتر و دستکی دارن خلاصه.

اما آقا بعضی از این مدیرای بخش خصوصی خیلی جالب هستن. شما مثلا مصاحبه‌های مدیر فلان شرکت اینترنتی رو برید بررسی کنید تو یکی دو سال گذشته جز فحش به این مخابراتی‌ها هیچ چیز دیگه‌ای پیدا نمی‌کنی. اما وقتی بپرسی خب حال خودت چطوره، مشتری‌هات یه کم ناراضی هستن دیگه رابطه جن و بسم‌اله می‌شه.

یعنی مدیره دود می‌شه میره هوا و آقایون از رییس جمهور مملکت که باید به ریز و درشت هزار و یک چیز رسیدگی کنه سرشون شلوغ‌تر می‌شه. خود من چند وقتیه دو سه تا سوال مشخص از مدیر یکی از این شرکت‌های اینترنتی دارم. آقا از روزی که گفتم چند تا سوال دارم، اوه اوه، باورتون نمی‌شه طرف یا تو جلسه بوده، یا در حال ارایه پاورپوینت، یا در حال رانندگی، یا توی سفر، یا روی صندلی آرایشگاه یا پیامک داده می‌بخشید من در حال ماهیگیری هستم و موبایلم رو با خودم نبردم!

بعد تو همین حین هر روز یه مصاحبه بلند بالا ازش تو انواع و اقسام رسانه‌ها می‌خونید که آره مخابرات اخ هست، دنیا چنین است و شرکت من و دوستم و پدر زنش فقط خوبه.

نکته خیلی خیلی جالب‌تر این که با وجود یک لشکر ادعا و داشتن و هزار و یک مدل ایزو و کلی کارمند، هیچ احدی هم جز مدیریت مجموعه نباید اصولا پاسخگو باشه.

بخش پشتیبانی‌هاشون هم که یک آموزش سی ثانیه‌ای دیدن شامل این مورد، تا می‌تونید محترمانه مشتری رو دست به سر کنید. به بعضی‌هاشون هم که انگار قرص خواب یا آرامبخش دادن و تو هر چی عصبانی می‌شی اپراتوره مثل دکتره توی سریال در حاشیه، خونسرد جوابتو می‌ده. با صد تا اپراتور هم که حرف بزنی چند تا جواب کلیشه‌ای جلوشون نوشتن و گذاشتن از جمله این که "مشکل شما در دست بررسی هست"، اگر شما عصبانی بشی و بیشتر گیر بدی این پاسخ رو می‌شنونی که "مشکل شما با جدیت بیشتر در حال بررسی هست!" روز خوبی داشته باشین و امیدوارم از پاسخی که دریافت کردین راضی باشید.

باور کنید من دو تا نیم ساعت روی دو تا اپراتور این شرکت اینترنتی وقت گذاشتم باورتون شاید نشه هیچ چیزی بیشتر از این که مشکل شما در حال بررسی هست، گیرم نیومد. این خیلی هنر هست که یک مشترک عصبانی رو بعد از نیم ساعت تلاش برای کشف اطلاعات بیشتر برسونید سر همون جمله اول که عرض کردم، خیالتون راحت، مشکل شما در حال بررسی هست.

به هر حال وقتی انحصار باشه، مشترک تیره بخت چه کاری بیشتر از انتظار ازش بر میاد. قراردادهاشون هم که برگرفته از ترکمنچای هست و تو امضا نکنی خب اینترنتی هم در کار نیست.

به هر حال من گفته باشم، از این به بعد می‌خام بیام براشون.

عزت زیاد

آق فری

(منبع:عصرارتباط)

نخستین اخطار و نخستین عذرخواهی

دوشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۳۴ ق.ظ | ۰ نظر

خاطر مبارکتون باشه، هفته پیش راجع به تفاوت آمارهای داخلی حوزه ICT کشورمون با آمارهای خارجی مجامع بین‌المللی نوشتم و این که هر چی ما تو داخل پیشرفت می‌کنیم، معلوم نیست چرا تو دنیا عقب‌تر می‌ریم. بعد دلایل این موضوع رو بررسی کردم که خب احتمال محال اول، ارایه اطلاعات نادرست در داخل کشور بود که خودم به سرعت تکذیبش کردم. احتمال دوم و نتیجه‌گیری هم این بود که خب چون سرعت خارجی‌ها تو پیشرفت از ما بیشتر هست برای همینه که ما هر چی پیشرفت می‌کنیم بازم آخرای این جدول‌های جهانی هستیم و موضوع شفاف‌سازی شد.

اما در حالیکه انتشار آمارهای دوگانه از یک نهاد یعنی وزارت ارتباطات در خصوص رتبه‌بندی شرکت‌های برتر اینترنتی ادامه داره و هیچ مقام مسوولی در این وزارتخونه نمیاد بگه چرا آخه مردم و کاربرای اینترنت رو گیج می‌کنید، یه اتفاق دیگه افتاد.

چند وقت پیش سازمان رگولاتوری یه گزارشی منتشر کرد که توش برای اولین بار از چند تا شرکت غیر مخابراتی اسم برده شده بود و بهشون اخطار توقف فروش داده بود. اوه اوه، آقا این گزارش خیلی کوتاه که منتشر شد، یعنی بلوایی به پا شد و اعتراض پشت اعتراض نثار رگولاتوری شد.

رگولاتوری هم صداش در نیومد. اما این ماجرا تموم نشد تا این که وزیر ارتباطات در گفت و گو با روزنامه دولت (ایران) گفت: "من این خبر را زمانی که در سفر بودم شنیدم، اما بلافاصله تماس گرفتم تا به فردی که تنها بر اساس یک گزارش این مصاحبه را انجام داده تذکر بدهند و از مدیر کل روابط عمومی ‌وزارتخانه نیز خواستم با اپراتورهایی که از آنها نام برده شده بود تماس داشته باشند و از جانب من عذرخواهی کنند."

توجه داشته باشید که به فردی که معلوم نشد کی بوده به خاطر تنها یک گزارش که معلوم نبود چی بوده، تذکر داده شده و بعد هم روابط عمومی وزارت ارتباطات به تک تک شرکت‌هایی که ازشون نام برده شده، زنگ زده و گفته از اتفاقی که رخ داده پوزش می‌طلبیم.

همینجا بگم که فرهنگ عذرخواهی بابت بروز اشتباهات اصلا چیز بدی نیست، اما خب بعد از این عذرخواهی خیلی حرف و حدیث راه افتاد. اول این که اون گزارشه چی بوده و چطوری تهیه شده بوده که توش مشخص شده بعضی از این شرکت‌های اینترنتی کم‌فروشی کردن؟ دوم این که مگه چندین گزارش باید تهیه بشه که به یک شرکت تذکر داده بشه؟ سوم این که مگه گزارش هشدار باید یک بار هم توسط وزیر ارتباطات دیده و هماهنگ بشه؟ چهارم این که یعنی گزارش‌های مکرر قبلی در مورد هشدار به شرکت‌های مخابراتی با دستور وزیر اطلاع‌رسانی می‌شده؟ پنجم این که اگه هشدارهای قبلی هم بر اساس تنها یک گزارش داده شده بوده باشه، چی؟ ششم این که یعنی ممکنه هشدار به بعضی شرکت‌های اینترنتی رسانه‌ای میشه و بعضی‌ها نه؟

البته که به هیچ کدوم از این سوالا پاسخی داده نشده و البته نخواهد هم شد، اما خب ذهن ملت از این سوالات که پاک نمی‌شه.

می‌دونم چیزی برای خندیدن تو این مطلب وجود نداشت، اما همه چیز هم خب قرار نیست خنده‌دار باشه. اصلا کی گفته من باید هی حرف خنده‌دار بزنم!

عزت زیاد

آق فری

(منبع:عصرارتباط)

رابطه معکوس آمار داخلی ICT با آمار بین‌المللی!

سه شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۴۰ ق.ظ | ۰ نظر

همین اول بگم که من قصد جسارت و زیر سوال بردن آمار هیچ مسوول و نهادی در حوزه ICT کشور رو ندارم، اما خب یه جور رابطه معکوس بین آمارهای داخلی ما با آمارهای بین المللی وجود داره. به این مفهوم که هر چی ما در داخل پیشرفت می‌کنیم در خارج پسرفت می‌کنیم.

هاااا! حالا حتما می‌گید منظور چیه؟ ببینید اگه یه چرخ کوچیک تو اینترنت بزنید و عبارت "افزایش پهنای باند اینترنت در ایران" رو جست و جو کنید، کوهی از آمار و اطلاعات به دست می‌آد. به خصوص تو دو سال گذشته که اصلا ما یه جهش چند هزار برابری تو آمار داشتیم.

تقریبا از ارایه عملکرد پایان سال، هفته دولت، سالگرد تاسیس‌ها، نشست‌های خبری و هر مناسبت دیگه‌ای رو که تو حوزه ICT نگاه کنید ما آمارمون یه جهشی داشته در حد لالیگا.

نمونش مدیر عامل یکی از اپراتورها که من موندم یا آلزایمر داره یا فکر می‌کنه مردم آلزایمر دارن، یعنی هفته به هفته چند میلیون میذاره روی آمار مشترکان جدیدش. خب برادر من، آقای مسوولی که هی میاید می‌گید سرعت اینترنت هزار برابر شده، تعداد مشترکین اینترنت صد برابر شده، تعداد مشترکان فلان اپراتور ده برابر شده، خب بابا ما که اصلا نمی‌تونیم متر بگیریم دستمون حرفای شما رو اندازه بگیریم، خب چطور باید باور کنیم.

حالا اصلا این حرفا هیچی، از ما که گذشت. خب این آمار بین‌المللی رو کجای دلمون بذاریم پس.

هفته گذشته دو تا آمار بین المللی تو حوزه اینترنت و ICT منتشر شد که بنده رو سخت تو فکر فرو برد. البته این بیشتر مسوولان مربوطه هستن که باید یه جوابی جفت و جور کنن به این آمار بدن.

ماجرا از این قرار بود که بر اساس آخرین رتبه بندی آکامای که یه مرکز معتبر جهانی هست ایران از نظر سرعت اینترنت بین لاک‌پشت‌های دنیا و همرده با کشورهایی مثل لیبی، سوریه، اندونزی، نپال و نیجریه قرار گرفته. توجه داشته باشین که بعضی از این کشورها جنگ‌زده هستن و اصلا الان جای سالم تو کشورشون به مراتب کمتر از جاهای خراب هست.

با خودمون گفتیم خب حتما اشتباه شده و آمار این خارجی‌ها هم همیشه درست نیست که دیدیم ای داد بیدا، یه گزارش دیگه منتشر شد. تو گزارش مجمع جهانی اقتصاد درباره وضعیت ICT در کشورها از بین 143 کشور دنیا ما در اکثر شاخص‌ها رتبه 120 به بالا رو داریم. البته جای شکرش باقیه که 143 کشور دنیا بررسی شده و فکرشو بکنید اگه 120 کشور دنیا بررسی می‌شد ما اصلا به این جدول و آمار راه پیدا نمی‌کردیم! وامصیبتا، خودم به اینجاش زیاد توجه نکرده بودم.

حالا اصلا شما جای من، به نظرتون رابطه آمار داخلی ما چرا با خارجی‌ها معکوسه؟ من هر چی فکر کردم فقط به یه نتیجه رسیدم و اون این که مسوولان مربوطه که خدای نکرده محاله آمار ساختگی و دروغ بدن، برای همین نتیجه منطقی که من بهش رسیدم این بود که چون سرعت مسوولان ICT نزدیک به 143 کشور دنیا از ما بیشتر هست، برای همین هر چی ما تلاش می‌کنیم اونا بازم از ما جلو هستن. والسلام

عزت زیاد

آق فری

(منبع:عصرارتباط)

شما بودی دلت نمی‌خواست مسوول باشی؟

دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۶:۱۲ ب.ظ | ۰ نظر

آقا من با این سوات کمم بعد از یه عمر دیدن نون گندم دست مردم به نتایج زیادی دارم می‌رسم. چند وقت پیش فرصت پیدا کردم یکی از این مسوولان عصاقورت داده تو حوزه آی‌سی‌تی رو از نزدیک زیارت کنم. از این مسوولا که طوری حرف می‌زنن که آدم احساس می‌کنه تو بهشت داره زندگی می‌کنه و هیچ مشکلی در کار نیست. حتما شما هم زیاد دیدین.

یعنی من عاشق بعضی از این مسوولان هستم که وقتی حرف می‌زنن، من به سه نتیجه می‌رسم که البته همیشه هم شک دارم کدومش درسته؟ مثل اون ماجرا می‌شم که از طرف هی می‌پرسیدن، خداییش قیافت اینطوریه یا داری مسخره بازی در میاری!

حالا حکایت بعضی آقایون روسا هم همینطوری هست که جوری حرف می‌زنن که من یا احساس می‌کنم طرف ده دقیقه پیش از کره مریخ اومده، احساس دومم اینه که فکر می‌کنه ما ده دقیقه پیش از مریخ اومدیم که خب این حس خیلی توهین آمیزه که طرف فکر کنه شما تعطیل هستین، و احساس سوم این که فکر می‌کنی تو دلش میگه کی به کیه، من هر چی دلم خواست می‌گم، هر کس هم باور نکرد خب به ...! (با عرض پوزش از طرف خودم البته)

البته ما از این تناقضا بین گفتار و کردار بعضی از مسوولا اینقدر زیااااااااااااد داریم که یه طوماره کیلومتری می‌شه. مثلا یه جا حکم میده فلان کار انجام بشه، جای دیگه می‌گه بنده از یه جای دیگه حکم دارم هر کاری دلم خواست بکنم. به همین سادگی. بعدش هم آب از آب تکون نمی‌خوره.

با این اوضاع من حالا دارم به این نتیجه می‌رسم که بسیاری از مسایل و مشکلات کشور رو می‌شه سه سوته حل کرد، هر کی هم باور نداره خب به ... ، مشکل خودشه، اصلا بعضیا اینقدر معارض هستن، شاید صد سال سیاه هم نخوان واقعیت‌ها رو بپذیرن.

خلاصه دوباره برگردم سراغ اون مسوول عصاقورت و این که مسوول بودن چقدر راحت و لذت بخشه. صبح به صبح ماشین میاد در خونت، می‌ری سر کار یه چند تا نامه میاد تو کارتابل، پاش می‌زنی «بررسی شود»، اونایی هم که قبلا زده بودی بررسی شود و بررسی شد، میزنی «اقدام شود» و با همین 4 تا کلمه که بلدی، کارتابلت جمع می‌شه، می‌ره پی کارش، حالا اقدام شد یا نه خب به ...!

بعد با دفتر هماهنگ می‌کنی که جلسه‌ای، سخنرانی، افتتاحیه‌ای چیزی ندارن، پا می‌شی میری اینور اونور هر چی دلت خواست می‌گی و همه هم برات کف می‌زنن، چون مجبورن کف بزنن، می‌فهمی، مجبورن. یعنی هر کاری بکنی، هر وعده‌ای بدی، هیچ کس اصلا کاری نداره.

هر چند وقت یه بارم یه سفری چیزی دور دنیا جور می‌کنی، میری میای. هیییچ کس هم نمی‌گه خب چی شد، چی کار کردی؟ هر کی هم پرسید، می‌گی راجع به همکاری‌های فیمابین حرف زدیم و خدا رو شکر دستاوردهای خوبی داشتیم. به خدا اگه کسی پرسید چه دستاوردی هر چی خواستی به من بگو! سر ماه هم یه حقوق تپل و حق ماموریت و پاداش و کلی چیزی دیگه هم می‌گیری می‌زنی به زخم زندگی. خداییش شما بودی دلت نمی‌خواست مسوول بشی؟ من یکی که خیلی دلم می‌خاد.

عزت زیاد

آق فری

(منبع:عصرارتباط)

نه اول شدن مهمه نه 35 تا کشور

يكشنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۱۵ ب.ظ | ۰ نظر

فکر کنم همینطور که پیش بریم هر هفته تو این ستون نه راجع به یک موضوع که درباره سه تا پنج موضوع در هفته هم می‌شه سوژه برای نوشتن داشته باشم.

با ادای احترام به وزیر ارتباطات که البته هنوز از نزدیک زیارتشون نکردم، ایشون هفته قبل ظاهرا سکوت دو هفته‌ای درباره شرکت مخابرات رو یک دفعه شکوندن و اتفاقا به اندازه دو هفته این شرکت رو مورد نوازش قرار دادن. البته این موضوع دیگه چندان مهم نیست و مثل اخبار بالا پایین رفتن نرخ دلار شده که دیگه خیلی مردم و رسانه‌ها رو به هیجان نمیاره.

موضوع جدید اینجا بود که وزیر ارتباطات گفت از همه اپراتورها هم ناراضی هستم و اگه یه اپراتوری اول شده معنیش این نیست که در واقع برتر شده! این موضوع یک مطلب فلسفی هست که نیاز به مباحثات زیادی داره. یعنی اگه کسی جایی اول شد، در واقع توهم زده و اول نیست. بلکه دوم شده، شاید هم سوم، چه می‌دونم شاید هم دهم شده!

چون وزیر ارتباطات فرمودن هر کی اول شد، برتر نیست ولی اشاره نکردن پس چندم هست؟ برای همین از این به بعد اگه کسی اومد تبلیغ کرد اول شده، باید ازش بپرسیم، مطمئنی برتر هم شدی؟ یا فقط اول شدی؟ چون اول با برتر فرق داره‌ها؟ یه مقدار برو فکر کن بعد بیا تبلیغ کن. اول شدن به معنی برتر بودن از بقیه نیستا. اصلا آدم باید خاکی باشه و به خودش مغرور نشه، پس هر جا اول شدی، صداشو در نیار.

اما از ماجرای تفاوت اول شدن با برتر شدن که بگذریم، هفته گذشته فقط این اول شدن نبود که نباید بهش اهمیت می‌دادیم، بلکه «حضورِ نمایندگانِ فضایِ مجازیِ 35 کشورِ اسلامیِ دنیا در ایران» هم چیز مهمی نیست.

برای این حرفم دلیل دارم. هفته گذشته خبر اومد که 35 نفر و شاید بیشتر از 35 کشور اسلامی جهان که مسوول فضای مجازی کشورهای خودشون هستن، تشریف آوردن ایران اونم بدون این که اصلا کسی خبردار بشه.

من یه چیز رو نمی‌فهمم، چطور آخه همچین چیزی ممکنه؟ وقتی افتتاح یک پل سه متری با حضور مسوولان در تمام شبکه‌های موبایلی و اجتماعی دست به دست می‌شه، واقعا باور کنیم مسوولان اینقدر خاکی شدن که نمایندگان 35 کشور دنیا بدون هیچ اطلاع‌رسانی و تشریفاتی به ایران بیان و بعد هم برگردن؟

یعنی ما مثل سوییس شدیم که هفته‌ای هفتاد رییس جمهور و وزیر وارد کشورشون می‌شه و میره بی اونکه مردم سوییس اصلا توجه کنن یا خبردار بشن؟ مگه میشه؟ مگه داریم؟!

اما این که ما حالا از کجا فهمیدیم نمایندگان 35 کشور دنیا اومدن ایران به خاطر خبری بوده که روابط عمومی شورای عالی فضای مجازی منتشر کرده. البته من فکر کنم دستشون خورده به اینتر کامپیوتر و اصلا قرار نبوده این خبر به دست خبرنگارای فضول برسه، وگرنه چرا اصلا از قبل اطلاع‌رسانی نکرده بودن؟

خلاصه اینکه یا ما سوییس شدیم یا این که از نظر شورای عالی فضای مجازی تشریف فرمایی نمایندگان 35 کشور دنیا همچین هم چیز مهمی نیست.

عزت زیاد

آق فری

(منبع:عصرارتباط)

ایران بدون اینترنت/طنز

چهارشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۱۴ ب.ظ | ۲ نظر

این داستان حقیقی یا دروغ است؟

شما حدس بزنید.

- احتمال قطع کل اینترنت کشور وجود دارد.

حالا لحظه حقیقت فرا رسیده.

«حقیقت»

این داستان اینترنتی حقیقت دارد. وزیر ارتباطات گفت: مخابرات بابت خرید پهنای باند اینترنت، ۴۰۰ میلیارد تومان به شرکت زیرساخت بدهکار است و این در حالی است که این شرکت باید همین مقدار پول را بابت خرید پهنای باند به اپراتورهای بین‌المللی پرداخت کند. در صورتی که مخابرات این بدهی را پرداخت نکند، ارتباط کل کشور قطع خواهد شد. (مهر)

یعنی در عصری که تکنولوژی در جهان حرف اول را می‌زند، قرار است اینترنت ما کلا قطع شود. شاید به نظرتان این خبر، بسیار غم‌انگیز، اعصاب خردکن و حتی مضحک به نظر برسد، ولی راستش اگر دقت کنید می‌بینید درصورت وقوع چنین اتفاقی، ما بار دیگر منحصربه‌فرد و (به قول پلنگ‌ها) یونیک بودن خود را در عرصه گیتی به اثبات رسانده‌ایم. ما در خیلی موارد و مباحث، تکیم؛ مال ونکیم. اتفاق خوبی است که اینترنت‌مان قطع شود. الان می‌گویم چرا؛

قطع شدن اینترنت، آدم‌ها را به هم نزدیک می‌کند. فرزندان با پدر و مادرشان آشنا می‌شوند. در مهمانی‌های مُجاز، آدم‌ها به جای معاشرت مَجازی با آشنایانی که نیستند، به معاشرت حقیقی با آشنایانی که هستند می‌پردازند. آدم‌ها به جای قرار مجازی سر یک ساعت خاص، قرار حقیقی سر یک ساعت خاص می‌گذارند و دوباره جلوی داروخانه قانون میدان ونک، دم اون سکو پشتیه تئاتر شهر و چنین جاهایی رونق می‌گیرد (ببخشید که یک مقدار مطلب تهرانی شد، عوضش دو تا خاطره هم برایتان تعریف کردم!) که این اتفاق خوبی است.

مزیت دیگری که قطع اینترنت دارد، سنجش سواد آدم‌هاست. الان از هر کس چیزی بپرسی، 30 ثانیه بعدش اطلاعاتی فراوان درباره موضوع مدنظر به تو می‌دهد. بعضی‌ها نمی‌کنند لااقل جمله‌بندی ویکی‌پدیا را تغییر دهند. در صورت قطع، همه درباره همه چیز اطلاعات ندارند. فقط آنهایی که درباره‌اش کتاب خوانده‌اند یا اطلاعات میدانی دارند، حرف می‌زنند که این اتفاق خوبی است.

فضای روزنامه‌نگاری خلوت خواهد شد. درحال حاضر گروه بزرگی از روزنامه نگاران که همه آنها را تشکیل ‌می‌دهند، بدون اینترنت، مطلبی برای تولید نخواهند داشت. چند وقت پیش یکی از دوستان حوزه اجتماعی، در عرض یک ساعت، یک گزارش میدانی مفصل چهار صفحه‌ای درباره مشکلات مترو به رشته تحریر درآورد که خیلی هم قشنگ و جامع بود. یا یکی دیگر از دوستان ورزشی‌نویس برای یک ویژه‌نامه، در عرض نصف روز، سه گفت وگو با پله، مارادونا و مرحوم گارینشا گرفت. وقتی اینترنت نباشد، گزارش‌های میدانی واقعا باید میدانی شود وگفت وگوها نیز باید در کمال تعجب، واقعا با فرد گفت و گو شونده انجام شود که این اتفاق خوبی است.

پ.ن: خداراشکر ما طنز می‌نویسیم و این وصله‌های میدانی بهمان نمی‌چسبد!

خلاصه اتفاقات خوب بسیاری در پس قطع اینترنت هست که من فقط به چند مورد جزیی‌اش اشاره کردم. خیلی چیزها از حالت فانتزی درمی‌آید و به وقوع می‌پیوندد، از طرفی یونیک بودن ما در عرصه بین‌المللی نیز حفظ می‌شود که این اتفاق خوب تری است. ‌ (منبع:روزنامه قانون)

از سالم ماندن وزرا تا 8 میلیون حساب جعلی

يكشنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۱۵ ق.ظ | ۰ نظر

هفته گذشته قصد داشتم راجع به موضوعی بنویسم که به علت همزمانی با روز خبرنگار و پاره‌ای مسایل گذاشتم برای این هفته. فقط همینو بگم که تو خبرها که نگاه می‌کردم دیدم وزیر ارشاد و وزیر امور خارجه در یک نشست، خوش و بشی با خبرنگارها کردند و طبق معمول همه ساله یک سری وعده‌های مرسوم این روز را به خبرنگاران دادند و ماجرا جمع شد تا سال آینده.

تو عکس‌ها رو هم نگاه می‌کردم دیدم وزیر بهداشت هم در فضایی دوستانه وسط خبرنگارای حوزه بهداشت ایستاده و با لبخند یک عکس سلفی هم گرفته. بازم دم بعضی وزرا گرم که یه وعده‌ای دادن و یه عکسی با خبرنگارا گرفتن و البته هنوز هم سالم هستن! پس به این نتیجه می‌رسیم که خبرنگارا قصد خوردن و کشتن وزرا رو ندارن. اصولا خبرنگارا مثل بسیاری از مردم کشور، غذاهای معمولی می‌خورن و میزان جرم و جنایت هم توی خبرنگارا بالا نیست.

به هر حال روز خبرنگار امسال هم مثل تمام سال‌های گذشته، بدون آسیب خاصی از سوی خبرنگارا به مسوولان برگزار شد. ولی اخبار و عکس‌ها رو که زیر و رو کردم چیزی از وزارت ارتباطات که ندیدم. علتش رو هم که مثل خیلی چیزهای دیگه نمی‌دونم.

اما برگردم به موضوعی که دو هفته قبل می‌خاستم تعریف کنم. چند وقت قبل آقای سیف رییس کل بانک مرکزی کشور یه آماری دادن که بعد از خوندن خبر من همچین زدم تو پیشونیم که برق محلمون سه ساعتی قطع شد. البته نفهمیدم ربطی به این کار من داشت یا نه ولی اینطوری شد. آقای سیف گفته بودن در بررسی‌های به عمل آمده موفق به شناسایی 8 میلیون حساب بانکی جعلی شدن!

این حساب‌ها هم برای برنده شدن در قرعه‌کشی بانک‌ها که درست نشدن، ازشون برای رد گم کردن پول‌ها، کلاهبردای‌هایی که از داخل زندان‌ها هدایت می‌شه، پولشویی و مصارف دیگه‌ای که من هنوز یاد نگرفتم استفاده می‌شده.

ببینید صحبت از 80 هزار یا 800 هزار نیستا، حرف از 8 میلیون هست. من می‌خام ببینم کدوم یکی از ماها حتی اگه یه برگ کپی شناسنامه‌هامون کم باشه، می‌تونیم حساب باز کنیم؟ حالا جعلی پیشکش.

خب مگه نه این که تقریبا تمام بانک‌ها الکترونیکی شدن و با یه دکمه می‌شه دل و روده زندگی مردم رو بیرون ریخت؟ راستی من می‌گم اگه میشه تو رو خدا اون 8 میلیون حساب بانکی رو رسما اعلام کنید تا ما یه وقت مثل سیم‌کارت‌های جعلی که به نام مردم گرفته می‌شه، مسوولیت قانونیش هم با اون‌هاست اما خودشون کاملا بی‌خبر هستن نشیم؟

آقا من همینجا اعلام کنم یه حساب بانکی بیشتر ندارم، توش 350 هزارتومنم بیشتر نیست. به اسم آق فری هر حسابی هست به خدا مال من نیست، آقای سیف به دادم برس یه سرچ بکن اسم من نباشه به خدا من تو هیچ اختلاسی هم دست نداشتم. با تشکر از توجه شما.

عزت زیاد

آق فری

(منبع:عصرارتباط)

روز ملتمسان خبر مبارک!

شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۲۹ ق.ظ | ۰ نظر

هفته قبل حرکت خیره‌کننده یک مقام در وزارت ارتباطات با خبرنگاران در آستانه روز خبرنگار باعث شد که من دست به قلم برده و حرکتی در پاسخ به این عمل بزنم. به هر حال درسته من یک راننده هستم ولی به قولی نخوردم نون گندم ولی دیدم دست مردم.

ماجرا از این قرار بوده که این مقام مسوول در وزارت ارتباطات، دیداری با یک مقام مسوول در وزارت اقتصاد یکی از این کشورهای همسایه و ظاهرا دوست داشتن. ساعت شروع و پایان این دیدار انگار با آنچه به خبرنگاران (البته فقط خبرنگاران غیر دوربین‌دار) اعلام شده بود فرق داشته. در نتیجه خبرنگارای غیر دوربینی یعنی خبرنگارای غیر صداوسیما که می‌رسن به برنامه، طبق معمول میان از فرصت سواستفاده کنن و از این مقام ارتباطات که همزمان به وزارت خارجه هم کمک می‌کنه، سوالاتی در مورد موضوع بی اهمیت مشکلات وزارت ارتباطات با شرکت مخابرات بپرسن.

البته این رو هم بگم که این خبرنگارای وقت نشناس غیر دوربینی یه کم زودتر رسیده بودن. این مقام مسوول وزارت ارتباطات هم میگه شرمنده! من امروز فقط به سوالات مربوط به دیدارم جواب می‌دم و خدا نگهدار. ایشون تشریف می‌برن. خبرنگارای حوزه ICT هم خب بندگان خدا نمی‌تونن اخبار حوزه وزارت خارجه رو پوشش بدن، خلاصه گیر سه پیچ می‌دن به روابط عمومی وزارتخانه و بعد یه حرکت خارق‌العاده انجام می‌شه.

از اینجا به بعدش چون من دعوت نبودم ندیدم چی شده ولی دو تا روایت هست. یکی این که میگن یه فیلم دادن دست خبرنگارا یکی این که می‌گن خبرنگارها رو نشوندن اون فیلم رو نشون دادن بهشون. تو اون فیلم مسوول مربوطه در وزارت ارتباطات با یکی از خبرنگارهای دوربینی داشته حرف می‌زده و به تمام سوالات غیر مربوط به اون نشست هم پاسخ داده!

بعد به خبرنگارها گفتن بشینید از توی این فیلم هرچی میخاید، بنویسید و برید دنبال کارتون! عجبا!

اینجا من یه سوال برام پیش میاد که چرا بعضی از خبرنگارا آخه اینقدر اصرار و التماس می‌کنن برای دریافت خبر و پاسخ سوالاتشون! این موضوع منو یاد سریال روزی روزگاری انداخت که توش یه مرادبیک بود که هی تیکه کلامش این بود که "التماس نکن! گوشاتو می‌برم می‌ذارم کف دستت! "

خب بابا جان حتما باید بگن التماس نکنید وگرنه گوشتاتونو می‌برن میذارن کف دستتون؟ بابا وقتی جواب نمی‌دن چرا اعصاب خرد می‌کنید، آخه؟ مگه دست و پای شما رو بستن؟ خب همونطور که مدیری اختیار دست و پای خودشو داره و هر وقت خواست می‌ایسته و هر وقت خواست راه میره، شما هم اختیار دست و قلمتون رو دارید، هر چیزی که صلاح بود بنویسید، مدیر مربوطه هم مایل بود، پاسخ می‌ده مایل هم نبود و پاسخی نداشت، به شما تهمت می‌زنه که وابسته به فلان شرکت و نهاد هستین!

خب میگه که بگه، شما یا وابسته هستی یا نیستی، اگه وابسته‌ای که خب هستی و ناراحتی نداره، اگرم وابسته نیستی که خب نیستی و بازم ناراحتی نداره، دیگه چرا التماس می‌کنی آخه عزیز من؟

بابا خواهش می‌کنم اینقدر برای مصاحبه و خبرگرفتن التماس نکنید. به خدا می‌ترسم یکی از همین روزا اسم خبرنگار تغییر کنه و به جاش بگن "ملتمسان خبر" و بعد هم هر وقت به روز خبرنگار می‌رسیم، بگن روز ملتمسان خبر مبارک! قباحت داره والا، بیدار شید.

عزت زیاد

آق فری

(منبع:عصرارتباط)

ماجرای خرید اینترنت از شرکت لاکپشت دونده!

يكشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۳۱ ق.ظ | ۰ نظر

آیدین سیار سریع - برای خانه‌ای که تازه اجاره کرده بودم دنبال اینترنت بودم. با یکی از دوستان صحبت می‌کردیم که گفت چرا از «لاک پشت دونده» اینترنت نمی‌گیری؟ گفتم مگه لاک پشت‌های دونده هم اینترنت میدن؟ گفت: تو این دوره و زمونه که کوالاهای بارداری که یه پاشون تو گچه هم اینترنت پرسرعت ارائه میدن این لاک پشت دونده بهترین شرکت خدمات اینترنته. حرفش با این که منطقی نبود ولی قانعم کرد و روز بعد به شرکت «لاک پشت دونده» مراجعه و در خواستم را مطرح کردم. خانمی که پشت میز نشسته بود شماره تلفنم را پرسید. عذرخواهی کردم و گفتم من ازدواج کرده‌ام. نمی‌دانم چرا ناراحت شد. برای این که از دلش در بیاورم گفتم: خیلی خب، ناراحت نشو. شماره خونه رو می‌تونم بدم.

بیشتر ناراحت شد. نگاهی سرشار از «بی شششعور»های ناگفته کرد و گفت: بگین! گفتم: نمی‌خوام. رفتارتون رو اصلاح کنین. این چه طرز برخورد با مشتریه؟ رفتم به خانمی که کنار این خانم بی جنبه نشسته بود سلام کردم و گفتم: ببخشید اینترنت می‌خواستم! گفت: شماره خونه‌تون لطفا. در دلم آفرین و درود گفتم به این همه فهم و کمالات. شماره را گفتم. در کامپیوترش وارد کرد و نگاه خوشحال و خندانش را از کامپیوتر به چشمانم دوخت و گفت: تبریک میگم! با خوشحالی گفتم: پسره؟ ابروهایش را در هم کشید و با خشم چند ثانیه خیره به من نگریست.

واقعا نمی‌دانم چرا امروز نمی‌توانم شوخی‌هایم را کنترل کنم. وضعیتی شده! گفتم: عذر می‌خوام، امروز یه کم حالم خوب نیست. گفت: منطقه شما مجهز به فیبرنوری شده. من که اصلا نمی‌دانستم فیبر نوری چی هست و نزدیک‌ترین حدسی که می‌توانستم بزنم این بود که فامیل محمد نوری اینا باشه با خوشحالی گفتم: جدی؟ فیبر نوری؟ وای خدا باورم نمیشه. حالا شخص خاصیه این فیبر نوری؟ گفت: نه. سیم‌های به خصوصی هستن که اطلاعات رو با سرعت نور انتقال میدن و به دست شما می‌رسونن.

گفتم: یعنی تو منطقه ما سرعت اینترنت اینقدر بالاست؟ سرش را به نشانه تایید تکان داد. با خوشحالی گفتم: دیگه نمی‌تونم صبر کنم. اگه ممکنه سریعا نسبت به رانژه خط من مبادرت فرمایید. خانم مهربان با لبخند گفت: ولی ما نمی‌تونیم!

حیرت زده گفتم: چرا؟ گفت: چون فیبر نوریه. گفتم: خب خوبه دیگه. سرعتش که بالاتره. گفت: ما فقط می‌تونیم رو سیم‌های مسی اینترنت ارائه بدیم. با تعجب گفتم: مسی؟؟ گفت: اگه می‌خواهی با سیم مسی و سیم رونالدویی شوخی کنی خودت برو بیرون.

گفتم: حقیقتا می‌خواستم شوخی کنم. خوب شد قبلش گفتی. حالا تکلیف من چیه؟ چی‌کار باید بکنم؟ گفت: شما سه راه دارین. یک این که مشترک اینترنت مخابرات بشین که سرعتش پایینه، قطعی زیاد داره، تلگرام و اینستاگرام رو هم به خاطر عاقبت خودتون باز نمی‌کنه. دو این که از اینترنت همراه استفاده کنین. یعنی با موبایل متصل به اینترنت بشین که شرکت‌های محترم مخصوصا اون زرده طرح‌های خوب و به صرفه‌اش رو برداشتن. سومین راه اینه که از «وایمکس» استفاده کنین.

می‌تونم بپرسم حقوق ماهانه‌تون چقدره؟ من که گیج شده بودم گفتم: بله... ماهی سه میلیون و پانصد. گفت: متاسفانه شما برای استفاده از وایمکس خیلی فقیرین. از خانم محترم و باشخصیت تشکر کردم و از شرکت لاک پشت‌های دونده خارج شدم. الان یک ماه از آن روز می‌گذرد. علی‌رغم سیاه نمایی‌های خانم باشخصیت شرکت خدمات اینترنتی‌ای را پیدا کردم که هم سرعتش بالاست هم قیمت‌هایش به صرفه است. مجانی هم راه اندازی کردند و خودشان آمدند در خانه‌مان کوره‌های مخصوص ساختند، هر سه ساعت به صورت شیفتی می‌رویم ذغال سنگ می‌ریزیم و اینترنت را کانکت نگه می‌داریم.

همه‌مان خیلی راضی هستیم. هم فعالیت بدنی و ورزش محسوب می‌شود و هم همیشه یادمان می‌ماند که اینترنت با چه مشقتی به دست می‌آید. این نارضایتی‌ها هم که هست این‌ها همه تقصیر آمریکاست. می‌دونی چرااا؟ چون مردم

راحت طلب شده‌اند. ان‌شاا... به زودی به عصر پارینه سنگی برگردیم تا مردم راحت طلبی و تن آسانی را ترک کنند و قدر مسئولین کشور، اینترنت کشور، اون شرکت زرده و دستاوردهای ارتباطاتی کشور را بیشتر بدانند. (منبع:قانون)

انتخاب شرکت برتر اینترنتی به روش آق فری

يكشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۰۴ ق.ظ | ۰ نظر

می‌گم این موازی‌کاری تو حوزه فناوری اطلاعات و ارتباطات کشور نه تنها تمومی نداره بلکه روند رو به رشدی هم پیدا کرده. ظاهرا بعضی نهادها از بس بیکار هستن و عملکرد خاصی نمی‌تونن برای خودشون بتراشن، دارن می‌رن سراغ این که کی چیکار میکنه اونها هم همون کار رو بکنن.

حالا موازی کاری یه طرف این که توی یه مجموعه و زیر یه سقف با هم موازی کاری میشه رو کجای دلمون بذاریم آخه.

ماجرایی که این هفته می‌خام براتون تعریف بکنم به ارایه دو تا آمار از شرکت‌های برتر اینترنتی هست که وزارت ارتباطات هر چند وقت یکبار معرفیشون می‌کنه.

تا چند سال پیش یه مرکزی بود به نام متما که از زیرمجموعه‌های سازمان فناوری اطلاعات وزارت ارتباطات هست. این مرکزه میومد به ملت می‌گفت که مثلا ما تو شهرهای مختلف بررسی کردیم و در نهایت بهترین شرکت‌های اینترنتی تو هر شهر رو به ترتیب سرعت ارایه خدمات معرفی می‌کردن.

حالا ملت از این آمار استفاده‌ای می‌کردن یا نه بمونه برای بعد. به هر حال یه آماری ارایه می‌شد که بهتر از هیچی بود.

حالا چند ماهی هست که سازمان تنظیم مقررات که اتفاقا ایشون هم از زیرمجموعه‌های وزارت ارتباطات هست، شروع کرده دقیقا همون کاری رو میکنه که متمایی‌ها می‌کنن. یعنی از دل یک وزارتخونه و زیر یک سقف دو تا آمار از شرکت‌های برتر اینترنتی منتشر می‌شه.

نه صبر کنید، موضوع این موازی کاریه نیست. این که پدیده‌ای طبیعی تو کشور ما هست و اصلا خیالی نیست، شما هم ذهن خودتونو درگیر هزینه‌هایی که صرف این موازی‌کاری‌ها میشه نکنید، به هر حال باید یه کاری انجام بشه. اصلا درست نیست کسی بیکار بمونه.

موضوع اینجاست که این دو تا آمار کاملا متفاوت هستن! به قول نقی معمولی، مگه میشه؟ مگه داریم؟!

اتفاقا در این مورد هم داریم هم شده. یعنی ماجرا اینطوریه که شرکت‌هایی رو که رگولاتوری اول و به قول خودشون برتر معرفی می‌کنه تو آماری که متما ارایه می‌ده نه تنها بالای جدول نیستن، بلکه اون پایین‌ها مستقر شدن.

پس همانطور که مشاهده می‌شود، هم داریم هم می‌شود! این وسط کاربرای بنده خدا هم موندن که خب به کدوم آمار باید استناد کنن و این کار وزارت ارتباطات ما رو یاد این ترانه انداخت که " میون دو تا دلبر، من دو دلم کدوم ور، این ور برم یا اون ور؟!"

نه صبر کنید، موضوع این مطلب این هم نیست! یعنی این که آمار این‌ها متفاوت هست، بماند برای بعد.

من الان موندم مبنای آمارگیری این دو نهاد بزرگوار دقیقا چی هست که دو تا خروجی می‌ده؟ یعنی اگه بشن سه تا نهاد یا ده تا نهاد نتیجه هم سه جور و ده جور می‌شه؟

یعنی دو جور خط‌کش دارن؟ اصلا برام سوال شد که سرعت اینترنت این شرکت‌ها چطوری اندازه‌گیری میشه؟ ای بابا توصیه من به کاربرا اینه برید تو اینترنت ببینید مردم به کدوم شرکت کمتر فحش دادن از همونجا اینترنت بخرید.

عزت زیاد

آق فری

(منبع:عصرارتباط)