علی شمیرانی - (متن حاضر بر اساس واقعیت و مدارک مستند نوشته شده است !)
باب اول – حرفه جذاب
من: حرفه روزنامه نگاری واقعاً شغل جالبی است. کلی جذابیت دارد. هر روز کارت یک مدل است با اشخاص معروف طرفی و کسی چه می داند شاید روزی تو نیز معروف شوی.
باب دوم – حوصله ندارم
اون: خوب اینهایی که تو گفتی خودم من (من یک طرف خیالیه واقعی است) هم می دانستم و از قدیم الیام پوشیدن یک جلیزقه با 25 جیب و حمله به طرف مدیران و مسوولان جهت کسب آخرین اخبار یکی از آرزوهای من بوده است. حالا بگو چطور می شود خبرنگار شد. من که اصلاً حال و حوصله دانشگاه رفتن و کلاس رفتن و آموزش دیدن رو ندارم.
من: خوب مگه من گفتم باید بری چیزی یاد بگیری که تو می گی من حال و حوصله ندارم.
باب سوم – ابزار خبرنگاری
من: برای شروع کار خبری تو باید یک قلم داشته باشی. قلم به تو امکان می دهد تا هر آنچه که دلت می خواهد بنویسی.
اون: یعنی کسی گیر نمی ده؟
من: نه عزیزم اگر کسی بلد بود گیر بده که من به شما اینجوری آموزش سه سوته چگونه خبرنگار شویم را نمی دادم. حالا که قلم را داری کار تمام است و تو دیگر یک خبرنگار شده ای. به میان سایر خبرنگاران و حوزه های خبری برو و هر چه دلت می خاهد و درک می کنی بنویس. ورود تو را به جمع خبرنگاران تبریک می گویم. راستی بهتر است یک موبایل دوربین دار هم داشته باشی چون اونوقت دیگه هیچ کس نمی تونه بگه تو از خبرنگاری چیزی کم داری.
باب چهارم – خودم می دونستم
اون: اممم . تو مطمئنی اینطوری میشه خبرنگار شد؟ یعنی به همین کشکی؟
من: خوب آره اگه شک داری بیا تا بهت نشون بدم.
اون: نه نه منظورم این نبود.
من: پس چی؟
اون: منظورم این بود که خوب من فهمیدم با یک قلم و کاغذ و موبایل دوربین دار میشه یه خبرنگار شد و خودم هم اینو از قبل می دونستم.!!! منظورم اینه که بعدش خبرامو کجا چاپ کنم؟
باب پنجم – سوال خوب
من: سوال خوبیه یادم رفته بود این تیکه رو بهت بگم. ببین عزیزم موضوع خیلی ساده هستش. یه کم فکر کنی برای هر کاری یک راهی وجود داره. تو برای شروع می تونی یک وبلاگ ...
اون:وبلاگ یا سایت؟
من: نه اجازه بده دارم توضیح می دم یک وبلاگ راه اندازی کنی و مطالبتو بریزی اونجا. سایت ممکنه حدود 30 هزارتومانی برات آب بخوره و خوب برای تو که تازه میخای شروع کنی به صلاح نیست. سایت رو باید وقتی بزنی که قصد داری یک خبرگزاری راه بندازی اون مال مدت ها بعد مثلاً یکی دو ماه بعده. اونوقت تو مدیرعامل یک خبرگزاری هم می شوی.
اون: وای خدا من که دارم بال در می یارم. می دونستم کار خبرنگاری زیاد سخت نیست یعنی میشه من برای خودم یه خبرگزاری داشته باشم و بعد چه می کنم به هرکی دلم بخواد گیر می دم و ... ولی...
من: دیگه چیه ولی چی؟
اون: ولی اگرمن برای خودم یه وبلاگ راه بندازم و چند وقت بعدش یه خبرگزاری اونوقت خبرام تو چه روزنامه ای کار میشه؟
باب ششم – آقای مهربان
من: سوال خوبیه ولی اصلاً نگران نباش چون تو بعضی از مطبوعات خبرنگارانی هستند که مثل تو شروع کرده اند یعنی اول وبلاگ، دوماه بعد خبرگزاری و بعد از یک ماه از افتتاح رسمی خبرگزاری که حسابی معروف شده اند به کار در مطبوعات دعوت میشن.
اون: خوب جریان اون آقای مهربون که اول باب ششم گفتی چیه؟
من: آها داشت یادم می رفت. این روزا یه آقای مهربونی پیدا شده که یه وبلاگستان داره و کارشم دلالی خبرنگارای معروفیه مثل تو. این بابا تقریباً بیکاره و یه اتاق داره که توش شبانه روز داره به این روزنامه و اون روزنامه فکس می زنه و انواع خدمات و خبرنگارای آماده به خدمت و حرفه ای رو به اونها معرفی می کنه؟
اون: ببینم اون آقا مهربونه کیه؟ در عوض این زحمات چی می خاد؟
من: چون می ترسم همه بفهمن و زودتر از تو برن پیشش بیا تا در گوشت بگم.
باب هفتم – راه ساده تر
اون: ولی اگه نخوایم با اون آقاهه کار کنیم چی.
من: ای بابا چقدر داری کار خبرنگاری رو پیچیده می کنی، این که اینقدر پرسش نداره به خدا این کار اصلاً به دانش،تخصص، آموزش، تحصیلات،تجربه، زحمت و خیلی از این چیزا که یه سری نادان رفتن سراغش نیاز نداره. گفتم که بابا. تو بعضی از نشریه ها کسانی هستند که فقط یکی دو هفته زودتر از خودت شروع به کار کردن. اونا خودشون تو رو پیدا می کنن و کلی لینک وخبر از وبلاگت و خبرگزاریت می زنن و بعد تو رو به جمع خبرنگاران کارکشته دعوت می کنن. میخای نشونت بدم؟
اون: نه نه الان فهمیدم کجاها رو می گی.
من: خدا رو شکر که فهمیدی .این شغل آسون ترین شغل دنیاس.
باب هشتم – سوال آخر
اون: قسم می خورم که این دیگه آخرین سوالم باشه؟
من: بگو.
اون: راستی من اگه یه روزی بخام برم تو یه جایی برنامه ای چه می دون چیزی که احیاناً چندتا مسوول دولتی و از این چیزا باشه جلومو نمی گیرن که تو کی هستی؟ اگه جلومو بگیرن چی باید بگم؟
من: این سوال آخرت احمقانه ترین سوالت بود. خوب گاگول اگر وبلاگ داشتی اسم واقعی وبلاگتو می گی اگر هم خبرگزاری داشتی اسم خبرگزاریتو .مثلاً بگو از خبرگزاری نانازنیوز هستم.
اون: ا چه اسم جالبی خبرگزاری نانازنیوز عین اسم این خبرگزاری های الاف و بیکاره که کلی سند و مدرک جور می کنن می رن تو ارشاد که مجوز بگیرن. اینا هم عجب بیکارنا. بابا وقتتون زیادی کرده میرین مجوز می گیرین؟!
من: تو به اونا کاری نداشته باش برو خبرگزاری خودتو راه بنداز.
اون: نگفتی اونوقت تو حوزه از من کارت خبرنگاری ،مجوزی چیزی نمی خان؟
من: به خدا الان می زنم تو سرتا. نه عزیزم نه دلبندم نمی خاد با خیال تخت برو تو. تازه اگر روزی به فرض محال بهت گیر دادن یه کارت خبرنگاری از طرف خبرگزاریت ... اسمش چی بود؟
اون: ناناز نیوز.
من:آها آره از همونجا میزنی و اگه بازم یه کم باهات تند رفتار کردن تو خبرگزاریت داغونشون کن و مطمئن باش دفعه دیگه جلو پات فرش قرمز میندازن.
باب نهم – روش نامردی
من: ببین پسر حالا که اینقدر علاقه داری نشون می دی برای کار خبرنگاری بذار یه راهی بهت یاد بدم . ولی به دیگران نگو چون ممکنه اونا هم ازت تقلید کنن و بعد رقیب جدی بشن برات. تو برای این که سریع تر روزنامه نگار بشی(یعنی کمتر از یک ماه) می تونی یه کاری بکنی.
اون (با صدای آهسته) چی؟
من: تو می تونی بری تو نشریات یه چرخی بزنی و از مطالب یه سری از اون خبرنگارای الاف و کم خرد که چند سالی درس خوندن و زحمت کشیدن و آموزش دیدن برداری و به نقل از خودت بذاری تو وبلاگت یا خبرگزاریت.
اون: یعنی خیالی نیست؟
من: نه حتی لازم نیست تیترشم عوض کنی. اونا دیگه فسیل شدن تعدادشونم خیلی کمه هیچ کاری هم نمی تونن باهات بکنن. تازه اگه حرف زیادی زدن می تونی تو خبرگزاریت حالشونو بگیری و بعد بری کلی هم فحش بذاری براشون.
اون: عجب! چه روش خوبیه این روش.
باب دهم – به سلامت
من:حالا ول می کنی؟ بدبخت اگه تا حالا که اینقدر با من حرف زدی یه خبری چیزی می فرستادی رو وبلاگت تا حالا چند تا نشریه ازت مطلب نقل می کردن. برو به کارت برس.